رسیدگی به این پرونده از ساعت ۴:۳۰ بامداد ۲۱ فروردین و با گزارش تیراندازی به یکی از مأموران کلانتری ۱۶۱ ابوذر آغاز شد. ماجرا از این قرار بود که گروهبان یکم علیزاده که در حال گشت در منطقه بوده بهشکل مرموزی مجروح شده بود.
امدادگران بلافاصله او را به بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان منتقل کردند. با اعلام ماجرا به بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم تحقیق بررسیها ادامه یافت و مشخص شد گروهبان جوان به همراه یکی از همکارانش سوار بر دو موتورسیکلت هنگام گشت به مرد جوانی مشکوک شده بودند که با در دست داشتن سیم مفتولی قصد باز کردن در خودرویی را داشته است. مرد جوان بازداشت شد. اما در راه بازگشت به کلانتری مأموران به مرد دیگری نیز که پشت یک خودروی پیکان سفید قدیمی مخفی شده بود ظنین شدند و گروهبان علیزاده از همکارش خواست که فرد دستگیر شده را به کلانتری برساند تا خودش این مورد جدید را بررسی کند.
اما دقایقی بعد مورد اصابت گلوله قرار گرفت.در ادامه تحقیقات از سوی بازپرس جنایی و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت ۴ مظنون در این رابطه بازداشت شدند، اما بررسیهایی که توسط کارآگاهان جنایی صورت گرفت مشخص کرد که مظنونان بازداشتی در این ماجرا نقشی نداشتهاند.
بررسیها برای شناسایی عامل این تیراندازی درحالی ادامه داشت که مأمور کلانتری با گذشت بیش از دو ماه از این حادثه همچنان در کما به سر میبرد. چند روز قبل مأموران کلانتری ۱۶۱ ابوذر مطلع شدند مرد ۳۶ سالهای در محدوده فلاح اقدام به خرید و فروش سلاح میکند. با مشخص شدن این موضوع مأموران وارد عمل شده و پس از هماهنگی با بازپرس جنایی پایتخت وارد خانه مرد جوان شدند.با دستگیری وی و بازرسی از خانهاش دو قبضه اسلحه و ۸۰ فشنگ کشف و بهروز برای تحقیقات به کلانتری منتقل شد و در بررسیهای اولیه او به خرید و فروش اسلحه و تیراندازی به مأمور کلانتری ۱۶۱ ابوذر اعتراف کرد. وی که معتاد و در کار خرید و فروش اسلحه است ۶۹ روز پس از این تیراندازی به تشریح ماجرا پرداخت.
چرا به مأمور کلانتری تیراندازی کردی؟
اصلا او را تا به حال ندیده بودم. من در کار خرید و فروش اسلحه هستم و آن روز هم اسلحهای به همراه داشتم که میخواستم آن را بفروشم. به محل قرار رفتم و منتظر خریدار بودم که ناگهان مأمور جوان به من شک کرد. اسلحه با من بود و اگر گیر میافتادم، قطعاً چندین سال حبس در انتظارم بود. برای همین سعی کردم صحنهسازی کنم و وانمود کردم که حالم بد است و دل درد دارم. اما او متوجه شد و به سمت من آمد. برای فرار از دست او چارهای جز تیراندازی نداشتم بعد هم فرار کردم.
در این مدت پیگیر وضعیت مأمور مجروح بودی؟
بله، مدام روزنامه و سایتهای خبری را چک میکردم. از عذاب وجدان یک لحظه آرامش نداشتم و مدام از خدا میخواستم کمکش کند. درست است که من آدم خلافکاری هستم ولی به هر حال او جوان بود و دلم نمیآمد که این اتفاق برایش رخ دهد.
کسی هم از این ماجرا با خبر بود؟
همسرم. او مدام به من میگفت که خودت را معرفی کن اما ترس از دستگیری باعث شده بود که این کار را انجام ندهم. حتی چند باری هم تصمیم گرفتم تا خودم را معرفی کنم اما نشد.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
مطمئن بودم که دیر یا زود به دام میافتم.
شغلت چیست؟
سالها قبل نگهبان یک اداره بودم و وضع مالی خوبی داشتم. اما دوستان ناباب باعث شدند تا معتاد شده و از کار اخراج شوم.
- 16
- 1