چندی قبل زن جوانی به پلیس مراجعه کرد و از سرقت طلاهایش خبر داد. او گفت: با همسرم اختلاف داشتم و برای همین درخواست جدایی دادم. یکی از روزهایی که به دادگاه خانواده رفته بودم با مردی آشنا شدم که خودش را تاجر معرفی کرد. او نیز درگیر کارهای جدایی از همسرش بود. تاجر جوان شماره تماسش را به من داد و کم کم رابطهای بین من و او شکل گرفت. قرار بود مرا در کارهای تجاریاش شریک کند.
چون پولی برای این کار نداشتم قرار شد طلاها و مقداری دلار به او بدهم. روز حادثه با محسن قرار گذاشتم اما وقتی میخواستم از خیابان عبور کنم موتورسواری کیفم را قاپید. بعد از این سرقت مرد تاجر هم ناپدید شد و به او ظنین شدم.با شکایت زن جوان تحقیقات آغاز و محسن بازداشت شد. مرد جوان گفت: من مهندس هستم و درآمدم ماهی ۴ میلیون تومان هست.
همسرم از من جدا شد و قرار بود ماهی یک سکه به او پرداخت کنم. اوایل مشکلی نبود اما با گرانی سکه، دیگر توان پرداخت آن را نداشتم. به دادگاه خانواده آمدم تا تجدید نظری در این مورد صورت گیرد که با فرانک آشنا شدم. وقتی فهمیدم او طلا دارد تصمیم گرفتم طلاهای او را سرقت کنم و بهعنوان مهریه به همسرم بدهم. برای همین از دوستانم خواستم که در این ماجرا به من کمک کنند و نقشه کیفقاپی را طراحی کردم.با اعتراف متهم جوان، تحقیقات از او ادامه دارد.
- 11
- 6