به گزارش ایران، سردار عباسعلی محمدیان فرمانده انتظامی استان البرز صبح دیروز گفت: چند روز قبل مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و از دو مرد ودو زن که بهعنوان مسافر سوار خودرواش شده بودند شکایت کرد. وی گفت: این چهار زن و مرد با تهدید اسلحه کمری، خودرو و گوشی تلفن همراهم را به سرقت بردند. بدین ترتیب تیم ویژهای از کارآگاهان برای شناسایی متهمان تشکیل شد.
درحالی که تلاش کارآگاهان برای به دام انداختن متهمان متواری ادامه داشت چند فقره سرقت مشابه در نقاط دیگر استان البرز وغرب تهران رخ داد. به دنبال اقدامات اطلاعاتی پاتوق دو تن از سارقان در فردیس کرج شناسایی شد و طولی نکشید که با دستگیری این دو متهم مخفیگاه همدستان دیگر آنها در پرند هم لو رفت و چهار متهم دیگر دستگیر شدند. ساناز، فرانک، اردشیر، فرید، نیما و آرش ۶ عضو این باند بودند که دستگیر شدند. سرکرده این باند یک مجرم سابقه دار بهنام اردشیر بود که سوابق متعدد کیفری دارد. وی سناریوی سرقتهای به عنف و مسلحانه را طراحی و با همدستی ۵ دختر و پسر دیگر آنها را اجرایی میکرد.
در جریان دستگیری این متهمان یک خودروی سرقتی، دو قبضه سلاح کلت کمری، تعدادی افشانه ، وسایل داخل خودرو ، مقادیر قابل توجهی طلا وپول نقد و کارتهای عابر و مدارک مالباختگان کشف شد. سردار محمدیان گفت: دو متهم اصلی این پرونده دارای سوابق متعدد کیفری هستند. آنها بهعنوان مسافر طعمههای خود را انتخاب کرده و سپس در بین راه نقشه خود را اجرایی میکردند. وی با اشاره به اینکه شهروندان بهتر است سعی کنند برای جابهجایی از خودروهای عمومی استفاده کنند یا اگر قرار است با توجه به شرایط اقتصادی مسافرکشی کنند در مسیرهای مشخص و کم خطر این کار را انجام دهند، گفت: تعداد قابل توجهی از مالباختگان به خاطر اینکه آنها مبالغ زیادی بهعنوان کرایه به رانندگان پیشنهاد میدادند فریب این متهمان را خورده و در دام آنها گرفتار شدهاند. در حال حاضر بازجویی از این متهمان برای تکمیل پرونده ادامه دارد.
گفتوگو با یکی از متهمان
خودت را معرفی کن؟
ساناز هستم. ۲۷ سال سن دارم.
چرا سرقت میکردی؟
ماجرا از وقتی شروع شد که من با پسری بهنام فرید آشنا شدم از طریق برادرم با او دوست شدم و میخواستیم با هم ازدواج کنیم.
شغل فرید چه بود؟
شاگرد قهوه خانهای در فردیس بود.
میدانستی نامزدت اعتیاد دارد؟
بله ولی قرار بود ترک کند.
خودت هم کار میکردی؟
بله قبلاً در یک عکاسی کار میکردم اما چون حقوقاش کم بود از آنجا بیرون آمدم. وقتی من وفرید تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم آهی در بساط نداشتیم. هیچ پولی برای هزینه عروسی و اجاره خانه نداشتیم. چند ماه گذشت من و برادرم و فرید خیلی تلاش کردیم درآمدی پیدا کنیم ولی همهاش با در بسته روبهرو شدیم. تا اینکه یک روز فرید با مردی بهنام اردشیر آشنا شد او راهی پیشنهاد داد که میتوانستیم یک شبه پولدار شویم. ما هم قبول کردیم. اردشیر با برادرم و فرید و من و یک دختر و پسر دیگر در پاتوقی که اردشیر آنجا بود جمع شدیم و نقشه سرقتها را کشیدیم. او از ما دو میلیون وپانصد هزار تومان جمع کرد تا اسلحه بخرد. وقتی اسلحه خرید اولین سرقت را از فردیس شروع کردیم.
اولین سرقت را چگونه انجام دادید؟
شب بود کنار جاده ایستادیم. وقتی برای خودرو دست تکان دادیم راننده ایستاد به او گفتیم که به هشتگرد میرویم. راننده قبول نکرد ولی وقتی پیشنهاد کرایه بیشتری دادیم پذیرفت. من و برادرم و فرید و اردشیر سوار شدیم بین راه بود که اردشیر اسلحه را بیرون آورد و به طرف راننده گرفت بعد که خودرو متوقف شد راننده را پیاده و جیب او را خالی کرده و بعد پشت فرمان نشست و خیلی زود از آنجا متواری شدیم، من از ترس داشتم سکته میکردم.
پدر و مادرت کجا هستند؟
مادرم بیمارستانه واصلاً خبر ندارد ما در آگاهی بازداشتیم اما پدرم همین جاست...
نقش تو در سرقتها چه بود؟
من فقط در خودرو مینشستم و اصلاً کاری نداشتم نه حرف میزدم و نه کاری میکردم...
فرانک چطوری وارد باند شما شد؟
او بیتقصیر است از دوستان قدیم من بود و فریب ما را خورد...
- 18
- 6