«شاید اگر رسانهها وارد ماجرا نمیشدند، پسرم هرگز پیدا نمیشد.» این جمله را جواد حسینی، پدر همان نوزادی میگوید که تنها چند ساعت پس از به دنیا آمدنش، توسط پرستاری قلابی از بیمارستان تامین اجتماعی شهریار ربوده شد. او حالا خودش و همسرش را خوشحالترین افراد دنیا میداند؛ چرا که با گذشت بیشتر از ۲ماه از ربوده شدن نوزادشان، توانستهاند او را بار دیگر در آغوش بگیرند و این را مدیون رسانههایی میدانند که به این ماجرا پرداختند و باعث شدند افرادی که آراد را دزدیده بودند، دلشان برای والدین نوزاد بسوزد و تصمیم بگیرند او را به پدر و مادرش برگردانند. پدر آراد در گفتوگو با همشهری از ماجرای ربوده شدن پسرش میگوید و اینکه چطور نوزاد ۲ماهه آنها پیدا شد.
چطور متوجه پیدا شدن پسرتان شدید؟
صبح پنجشنبه از پلیس اسلامشهر تماس گرفتند و گفتند که نوزادی در تهران پیدا شده و باید برای آزمایش کف پا به آنجا برویم و خواستند که من هم بروم. وقتی خودم را به اداره پلیس رساندم، فهمیدم که این کار طول میکشد و ناامید شدم و برای همین تصمیم گرفتم به سر کارم برگردم. من آهنگرم و در کارگاهی در رباط کریم کار میکنم. به محل کارم برگشتم و حدود ساعت یک و نیم ظهر بود که پسرعمویم تماس گرفت. هیجانزده بود و گفت که داشته از مقابل مسجد ولیعصر(عج) شهریار عبور میکرده که دیده جلوی مسجد شلوغ است. وقتی نزدیک شده، نوزادی را دیده که فرد ناشناسی مقابل مسجد رها کرده بود. روی دستبند نوزاد اسم و فامیل من نوشته شده بود و پسرعمویم فهمیده بود که نوزاد، پسر ربوده شده من است و برای همین با من تماس گرفت و مرا باخبر کرد.
شما چه کردید؟
باورتان نمیشود که چه حالی داشتم. پسرعمویم گفت که مردمی که جلوی مسجد هستند قصد دارند نوزاد را به مرکز پلیس ببرند. من هم سوار ماشینم شدم و با سرعت تمام به سمت مرکز پلیس شهریار راه افتادم. در بین راه به همسرم هم زنگ زدم و او هم آماده شد و سر کوچهمان سوارش کردم. هنوز هم نمیدانم چطور خودم را به آنجا رساندم، فقط یادم است که با تمام سرعت میرفتم.
وقتی پسرتان را دیدید، او را شناختید؟
بله. در همان نگاه اول. همان لباسهایی که برایش خریده بودم و در بیمارستان تنش کرده بودم، با پتویش همراهش بود. از طرفی وقتی به دنیا آمد، یک خال گوشتی کنار گوشش بود که در بیمارستان آن را برداشته بودند و اثرش بود. دستبند بیمارستان هم همراهش بود به همراه چند نامه.
در نامه چه چیزی نوشته شده بود؟
روی یکی از نامهها دستبند بیمارستان با چسب چسبانده شده بود. در نامه دیگر نوشته شده بود که « لطفا این نوزاد را به بیمارستان تامین اجتماعی شهریار تحویل دهید.» در یکی هم با خطی شبیه خط دانشآموزان ابتدایی نوشته شده بود:« ما این بچه را برده بودیم که نگه داریم. اما دلمان برای خانوادهاش سوخت و برای همین او را برگرداندهایم. موهای بچه میریخت و ما هم با تیغ موهایش را زدیم. خواهش میکنیم بچه را به پدر و مادرش تحویل دهید.»
با دیدن پسرتان چه حسی داشتید؟
انگار دنیا را به ما داده بودند. من و همسرم حالا خوشحالترین افراد دنیا هستیم. در این مدت خیلی زجر کشیدیم. خیلی نامهربانی دیدیم. هر جا که میرفتیم، کسی به درستی کارمان را انجام نمیداد. انتظاراتی از من داشتند و کارهایی میخواستند انجام دهم که هیچ ربطی به پروندهمان نداشت. گاهی حتی جواب درست و حسابی هم به ما نمیدادند. واقعا اگر رسانهها وارد ماجرا نمیشدند شاید پسرم هرگز پیدا نمیشد. فشار رسانهها و انتشار حرفهای من و همسرم باعث شد که آنهایی که پسرم نزدشان بود، دلشان به حال ما بسوزد و او را تحویل بدهند.
پسرتان چطور دزدیده شد؟
من و همسرم هر دو اهل بیجار هستیم. یک سال پیش ازدواج کردیم و چون در رباطکریم کار میکردم، در شهریار ساکن شدیم. پسرم صبح ۱۴خرداد در بیمارستان تامین اجتماعی شهریار بهدنیا آمد و ۱۸ساعت بعد از آن ربوده شد.
شبی که پسرم ربوده شد، خانمی وارد بخش زنان میشود که ۴زن و نوزادانشان در آنجا بودند. خودش را پرستار جا میزند و به مادرها قرص میدهد و بعد شروع به چک کردن نوزادان میکند. ۳نوزاد دیگر دختر بودند و آن زن پس از چک کردن آنها، وقتی میبیند که دخترند، میگوید که هیچ مشکلی نیست و سراغ پسر من میرود. وقتی او را چک میکند و میبیند که پسر است، مدعی میشود که دچار خونریزی جزئی شده و میگوید که باید دکتر را خبر کند.
پس از آن از بخش خارج میشود و دوباره برمیگردد و میگوید که باید نوزاد را نزد دکتر ببرد. او را میبرد و لحظاتی بعد، همسرم که نگران میشود بهدنبالش راه میافتد اما وقتی از پرستاران و پزشک پرس و جو میکند، آنها میگویند که اصلا نوزادی نزد آنها آورده نشده و چنین زنی بهعنوان پرستار در بیمارستان کار نمیکند. از طرفی متأسفانه در آن شب همه دوربینهای بیمارستان جز یکی از کار افتاده بود و تنها تصویری که از زن سارق وجود دارد، تصویری ناواضح است و پلیس براساس همین تصویر در تعقیب زن کودکرباست اما هنوز هیچ ردی از او بهدست نیامده.
- 12
- 1
کاربر مهمان
۱۳۹۸/۵/۲۹ - ۲۰:۲۶
Permalink