به گزارش شرق، پنج سال وسه ماه قبل برادرزاده مردی به اسم فریدون به مأموران خبرداد عمویش در خانه به قتل رسیده است. این جوان به مأموران اظهارکرد: من هرروز به عمویم سر می زدم یا تلفنی با او صحبت می کردم. روز حادثه وقتی به تلفنش زنگ زدم، جواب نداد. چندبار تماس گرفتم، ولی عمویم جواب نداد. من هم نگران شدم و به خانه اش رفتم. در زدم. در را باز نکرد. با کلیدی که داشتم وارد خانه شدم و دیدم جسد عمویم روی زمین افتاده است.
با حضور مأموران در محل قتل و شروع تحقیقات معلوم شد مقدار زیادی دلار و ارزهای دیگر و طلا از خانه مقتول سرقت شده است و سارقان با بستن دست و پا و دهان صاحب خانه سبب مرگ وی شده اند.
پلیس با ردیابی هایی که انجام داد موفق شد متهمان را شناسایی و آن ها را که دو خواهر و سه مرد دیگر بودند بازداشت کند. متهمان روز گذشته در جلسه دادگاه که در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، حاضر شدند. در ابتدای جلسه رسیدگی، نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد. او از کیفرخواست صادره دفاع کرد و اظهارکرد: متهمان پنج سال قبل با ترفندی وارد خانه مقتول شدند و دست و پای او را بستند و اموال ارزشمند وی را به سرقت بردند. مأموران با ردیابی هایی که انجام دادند دریافتند از یک تلفن عمومی چندبار با مقتول تماس گرفته شده است. آن ها با ردیابی کارت تلفنی که با آن با مقتول تماس گرفته شده بود موفق به شناسایی یکی از متهمان شدند و بعد از چهار سال همه متهمان را که دو خواهر و سه مرد دیگر هستند بازداشت کردند. دو نفر از متهمان به نام های محسن، مشارکت در قتل و پویان، معاونت در قتل انجام دادند و فریبرز نیز معاونت در قتل دارد و دو متهم به نام های مینا و مونا که خواهر هستند نیز از نظر دادسرا مشارکت در سرقت انجام داده اند که تقاضای رسیدگی قانونی به این پرونده را دارم.
در ادامه، برادر مقتول بعنوان ولی دم در جایگاه قرار گرفت و درخواست قصاص متهمان به قتل و مجازات سایر متهمان را مطرح کرد.
سپس متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل را رد کرد و اظهارکرد: ما برای کشتن نرفته بودیم، می خواستیم سرقت کنیم. دست و پای مقتول را بستیم و اموال را سرقت کردیم و بیرون آمدیم.
وی در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، اظهارکرد: من و پویان در یک روستا زندگی می کردیم. یک روز پویان به من گفت بیا به تهران برویم و با هم کار کنیم. من هم اعتیاد داشتم و هیچ شغلی هم نداشتم. به پدرم گفتم می خواهم به تهران بروم. مخالفت کرد و گفت می روی در تهران آواره می شوی. گفتم هیچ پولی ندارم، حتی یک هزارتومانی ندارم و مجبورم کار کنم. پدرم با سختی ۲۰ هزار تومان پول تهیه کرد و به من داد و با همان پول به تهران آمدیم. در تهران به پویان گفتم کاری که گفتی کجاست، گفت با هم به خانه عمویش برویم و دزدی کنیم. گفتم پویان من برای دزدی نیامده ام، تو گفتی کار سراغ داری. ضمن اینکه اگر به خانه عمویت برویم بد است، او تو را می شناسد. بعد با هم به سراغ دوستمان، فریبرز، رفتیم. او گچ کار بود و من فکر می کردم شایدم بتوانم شاگردی کنم و پول دربیاورم. قرار شد دو روز در خانه فریبرز بمانیم و کاری پیدا کنیم. در آنجا بود که پویان با خواهرزن فریبرز به نام مینا آشنا شد و با هم رابطه برقرار کردند. مینا خانه مرد تنها را به ما معرفی کرد.
روز حادثه مینا و خواهرش مونا به خانه آن مرد رفتند. بعد با فریبرز تماس گرفتند و گفتند شرایط آماده است و ما هم رفتیم. مرد تنها با مینا در یک اتاق بود. ما دست و پایش را بستیم. اول من کمک کردم دست و پایش را ببندیم و بعد هم قرار شد پویان و محسن با مینا و مونا بروند و خانه را بگردند و وسایل را جمع کنند. من هم ماندم که مراقب پیرمرد باشم. در همین حین پویان یک ضربه به شکم مقتول زد که مقتول سیاه شد، اما من کمک کردم او دوباره به هوش آمد و بعد که وسایل را جمع کردیم از خانه خارج شدیم. من اصلا نمی دانم چه کسی در دهان مقتول دستمال کرده بود، تا هنگامی که ما بودیم او زنده و سالم بود. پس از چهار سال هم که بازداشت شدم، اصلاً باورم نمی شد که او مرده باشد و فکر می کردم ما را برای سرقت بازداشت کرده اند.
وقتی نوبت به متهم ردیف دوم رسید، او نیز گفت: من اتهام را قبول ندارم، چون برای سرقت رفته بودیم و قرار نبود کسی را بکشیم. من و مونا به صورت صیغه ای با هم ازدواج کرده بودیم. من مدتها بود از دوستانم خبر نداشتم و به تهران آمده بودم تا از رفقا دور باشم و کار خلاف نکنم. با مونا هم خوشبخت بودم. وقتی پویان و محسن آمدند، پویان از خواهر مونا خوشش آمد و از من او را خواستگاری کرد. ارتباط آن ها شکل گرفت تا این که مینا گفت خواستگار ثروتمندی دارد که مسن است و او را هم خیلی دوست دارد و ما می توانیم از خانه اش سرقت کنیم. نقشه سرقت را پویان کشید. روز حادثه مونا و مینا با هم به خانه مرد ثروتمند رفتند. مینا و مرد ثروتمند در اتاق بودند که مونا به من پیام داد فرصت مناسب است و مینا سر مرد ثروتمند را گرم کرده و من هم در را باز می کنم تا شما وارد شوید. او در را باز کرد و من و پویان و محسن وارد شدیم. بعد هم دست و پای مقتول را بستیم و پویان یک ضربه به شکم او زد، اما دوباره او را احیا کردیم و بعد هم محسن ماند تا ما جواهرات و طلاها را جمع کنیم. ما اصلا کارمان قتل نبود.
در ادامه، متهمان دیگر نیز در جایگاه قرار گرفتند و جزئیات را توضیح دادند و مدعی شدند قرار نبوده قتلی اتفاق بیفتد.
سپس متهم ردیف اول بدست و پای برادر مقتول افتاد، ولی ولی دم راضی نشد و گفت: شما برادرم را به طرز فجیعی به قتل رسانده اید. او مرد خوبی بود و من گذشت نمی کنم.
بعد از گفته های متهمان و وکلای آن ها، هیئت قضات برای تصمیم گیری در این خصوص وارد شور شدند.
- 18
- 5