نه با سرعت و نه چندان آرام، اما با یک شیب ملایم، افغانستان در حال بازگشت به شرایط دهشتناک و خونینی است که تصور میکردیم با شکلگیری پروسه تشکیل دولت سیاسی، از این کشور رخت بربستهاست. اما به قول ژنرال دوستم چنین تصوری «بس خوش خیالی خواهد بود!» تحت تأثیر ارزیابیهای متزلزل اطلاعاتی یا یک خوشبینی تمام عیار! بود که باراک اوباما در اواخر دسامبر ۲۰۱۴ خروج بخش زیادی از نظامیان کشورش از افغانستان را اعلام کرد.
اما امروز در کمتر از سه سال پس از این خروج بدون توجه به تقویت نیروی امنیتی افغانستان، حوادث تلخ همچون کشتار «میرزااولنگ» در این کشور رو به فزونی گذاشتهاست. سازمان ملل در یک سال اخیر حدود ۲۴ هزار رویداد امنیتی را ثبت کرده که این آمار، افزایش ۵ درصدی را نسبت به سال ۲۰۱۵ نشان میدهد. سفر آنتونیو گوترش (دبیر کل سازمان ملل) به افغانستان و طرح ترامپ برای اعزام سه هزار تا پنج هزار نیروی دیگر در قالب ۱۳ هزار نیروی ناتو به این کشور دالی است بر این که جامعه جهانی بوی خوشایندی از افغانستان نمیشنود.
از همین رو «ایران» برای تحلیل دقیق دلایل اعزام نیروهای جدید امریکایی و ناتو به افغانستان وبررسی تأثیرات آن بر شرایط این کشور، گفتوگویی را با دکتر عبدالمحمد طاهری، نخستین مستشار و رایزن فرهنگی وزارت امور خارجه ایران در وزارت معارف افغانستان، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و تحلیلگر ویژه حوزه افغانستان و پاکستان ترتیب داده که در ادامه میخوانید:
شرایط امنیتی افغانستان در وضعیت نابسامان کم سابقه و حتی بیسابقهای است که میتوان آن را با دوران جنگهای داخلی این کشور و یا اشغال در سالهای اولیه هزاره سوم توسط نیروهای امریکایی و ناتو مقایسه کرد. عوامل ایجاد این وضعیت را ناشی از چه میدانید؟
افغانستان همواره در ناامنی نسبی به سر برده است. علت آن نیز ناتوانی پلیس و ارتش نیم بند این کشور است. در حال حاضر پلیس و «اردوی ملی» نیروی مورد وثوقی برای استقرار اقتدار و امنیت در این کشور نیست و نماد بارز آن، استفاده نیروهای معارض تروریست - از هر گروه و جناحی- از لباس پلیس و اردوی ملی افغانستان برای انجام عملیاتهای تروریستی است. این نکته از سه منظر قابل بررسی است:
۱- دولت مرکزی نتوانسته اقتدار خود را در اردوی ملی، دستگاههای امنیتی و پلیس شکل داده و جلو ببرد. ۲- سیستم گزینشی که برای جذب و استخدام پلیس و نیروهای امنیتی بهکار گرفته میشود در حد پایینترین استانداردهای موجود ملاکهای جذب نیروهای امنیتی است. ۳- پلیس و نیروهای امنیتی افغانستان هیچ گاه بهطور کامل اعتماد و تعهد خود را به دولت مرکزی نشان ندادهاند. شاید به همین دلیل است که تروریستها با پوشیدن لباس نیروهای امنیتی درهرجای افغانستان و درهر زمانی که بخواهند، دست به عملیات تروریستی میزنند.
این شرایط همانطور که اشاره کردید پیش از این نیز وجود داشته، چرا الان درجه خشونتها بیشتر از قبل شده است؟
عوامل تروریستی امروز رویکرد رادیکالتری پیدا کردهاند. این تندروتر شدن نیز بهواسطه حضور داعش است. داعش پس از شکست در خاک سوریه و عراق در پی یافتن اقلیم دیگری در جهت حکومت و سیطره بر آن است. طبیعتاً افغانستان بهدلیل بسترهای اندیشههای تندروانه دیگر مانند القاعده و طالبان و همچنین نبود یک دولت مقتدر در خاک این کشور، هدف مناسبی برای داعش جهت نقل مکان به آنجا است.
امروز به روشنی دلایلی وجود دارد که بیشتر نیروهای داعش در یک انتقال و کوچ استراتژیک روانه افغانستان شدهاند تا اقتدار دیگری را در تکامل و همراهی با نیروهای طالبان در این کشور ایجاد کنند. این همان چیزی است که در کشتار «میرزااولنگ» رخ داد و طالبان و داعش با همکاری یکدیگر آن را رقم زدند. یقیناً میتوان این را گفت که هسته اندیشنده و برنامهریزی کننده این دست از حوادث و نا امنیهای اخیر در اختیار داعش است. من حتی میتوانم پیشبینی کنم از این پس شاهد وقوع عملیاتهای بزرگ تروریستی از این دست باشیم. پس در کل باید گفت که هر چه اقتدار مرکزی دولت بر مناطق افغانستان کمتر باشد، یقیناً فضای بیشتر و بهتری برای انجام عملیاتهای تروریستی کسب خواهند کرد.
ترامپ بعد از نشست ۲۵ مه سران ناتو در بروکسل برنامه اعزام ۳ تا ۵ هزار نظامی دیگر به افغانستان را مطرح کرد و ناتو هم در آخرین نشست خود اعزام بیش از ۸ هزار نیروی نظامی خود را به افغانستان در دستور کار قرار داده است. از دید شما این اقدامات چه تأثیری خواهد داشت؟
راه حل دولت افغانستان برای برون رفت از این وضعیت
تنها راه دولت مرکزی افغانستان برای برون رفت از این مسائل پالایش نیروهای نظامی-امنیتی خود و از میان بردن بیعدالتی و فقر در میان مردم افغانستان است تا با پیدا کردن پایگاهی مردمی بتواند خود را احیا کند که یقیناً جز با اعمال قدرت در تمامی ولایات میسر نخواهد شد.در غیر اینصورت باز تکرار میکنم هر لحظه امکان فروپاشی جامعه افغانستان و رفتن به سمت جنگهای داخلی وجود دارد.
میزان نابرابری و بیعدالتی اقتصادی در افغانستان بهواسطه گسترش فساد به حدی افزایش یافته که مردم در فقرمطلق بهسر میبرند وشرایط به جایی رسیده که برخی خانوادهها در کمال تأسف بهدنبال خرید و فروش فرزندان خود هستند و این نه نشانه از شقاوت و بیعاطفگی که بیشتر حاکی از سایه شوم فقر بر این کشور است.
لذا هر چه از پایتخت و مقر دولت مرکزی به سمت ولایات دور میشویم میزان فقر و بیسوادی رشد چشمگیری یافته است و همانطور که گفتم این مسأله به عامل مهمی در گسترش تروریسم و نارضایتی علیه دولت در افغانستان بدل شده است. البته در جنوب و جنوب شرق افغانستان مافیای مواد مخدر هنوز وجود دارد و مردم این مناطق از این طریق تطمیع میشوند اما بسیاری از مناطق افغانستان درفقر شدید به سر میبرند.
زمانیکه جامعه افغانستان را با یک دهه پیش مقایسه میکنم، میبینم هر چند مردم و جامعه افغانستان فقیرتر شده اما به همان میزان هم منسجم تر، هوشیارتر، مطالبهترگر شدهاست. لذا گروههای اپوزیسیون ناشی از این حرکتهای مدنی و اجتماعی به یک وحدت رویه دست یافتهاند و در بستر این نکات، امروز جامعه جوان افغانستان بویژه دانشجویان با رصد وضعیت کنونی کشورشان و آگاهی به تعارضات و ناکارآمدیهای دولت به یک نزدیکی و همسویی جهت رسیدن به یک نقد اجتماعی فراگیر تلاش میکنند.
این نقد و هوشیاری اجتماعی از یکسو به نفع رشد جامعه افغانستان است اما از سوی دیگر و در جهتی کاملاً عکس میتواند بسترساز یک جنگ داخلی بهدلیل نبود دولت مقتدر مرکزی شود که بهمراتب اسفبارتر از شرایط امروز است اما خوشبختانه حرکتی که در جامعه افغانستان شکل گرفته بیشتر از اینکه شبیه به یک نافرمانی مدنی باشد،
حرکتی از روی عقل و اندیشه است اما نباید این را هم فراموش کنیم که امروز مردم افغانستان هم متشنج و بسیار مضطرب هستند و هم اینکه از ضعف و ناکارآمدی دولت بسیار ناراضی هستند، لذا این سرخوردگی، در صورت عدم مدیریت میتواند بسترساز ناامنیهایی بهمراتب بدتر در این کشور شود و نهایتاً هم به جولان بیشتر گروههای تندرو تروریستی بینجامد. خطر آنجا بیشتر نمود پیدا میکند که مردم افغانستان با وجود آنکه در کل به عملکرد نیروهای معارض مسلح با محوریت طالبان، القاعده و داعش باور ندارند،
بهواسطه فقرو بیعدالتی به مرحلهای برسند که فرج در زندگی خود را حضور این نیروها یابند. این امر که در روانشناسی سیاسی به آن «ناکامی مطلق» گفته میشود، بدترین شرایط موجود برای یک کشور خواهد بود. یعنی شرایطی که مردم جامعه در آن به انتحار برای رسیدن به وضعیت مطلوبتر دست میزنند. در این حالت نه تنها ممکن است دولت سقوط کند که احتمال دارد حتی کابل هم سقوط کرده و افغانستان دچار جنگی داخلی شده و مبتلا به تجزیه شود.
در چنین شرایطی احتمال دارد، در یک سال آینده افغانستان یک بار دیگر به یک پایگاه نظامی تبدیل شود. در این صورت دیگر حکومت و دولت مرکزی در افغانستان معنایی نخواهد داشت. زیرا افغانستان پادگانی پر از نیروهای خارجی میشود که فرماندهی آن هم در اختیار افغانها نیست و حتی نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان هم در ذیل این نیروها سازماندهی میشوند و عمل میکنند. در صورت چنین رخدادی، ارتش افغانستان و «اردوی ملی» روز به روز دچار تضادهایی داخلی میشوند و در کنار آن، نارضایتیهای داخلی هم افزایش خواهد یافت.
ضمن آنکه امروز امنیت همه کشورها به هم گره خورده است. زمانی که در سوریه تروریسم شکل گرفت کسی باور نمیکرد که از شرق تا غرب این کره خاکی به صورتی جدی گرفتار تروریسم شود. به اعتقاد من امروز هم شرایط افغانستان با ورود نیروهای نظامی بدتر از قبل خواهد شد، اما مسأله مهم سرایت این ناامنی به کشورهای منطقه بخصوص همسایگان افغانستان خواهد بود.
به نظر شما دلیل واقعی قشونکشی امریکا و ناتو به افغانستان چیست؟
حتی اگر دلایل حضور نیروهای نظامی فرامنطقهای در خاک افغانستان جلوگیری از رشد وگسترش تروریسم و کمک به دولت کابل باشد قطعاً اعزام این تعداد از نیروی نظامی به خاک یک کشور، دخالت در امور آن به معنای اشغال آن کشور است. اما به یقین واشنگتن برخلاف این دست ادعاها، به دنبال اعمال مجدد اقتدار خود در افغانستان و سیطره بر منطقه غرب آسیا است.
نیروهای نظامی فرامنطقهای در طول بیش از یک دهه حضور خود در این کشور، چه به صورت مستقیم وچه در قالب ایساف نتوانستند اقدامی سازنده جهت افزایش امنیت افغانستان داشته باشند. لذا به اعتقاد من امریکاییها هیچگاه به دنبال نجات جامعه افغانستان نبودهاند، واشنگتن به دنبال پیروزی در یک رقابت منطقهای با مسکو است چرا که امریکا در یک نبرد منطقهای بویژه با نقشآفرینی مسکو در جنگ سوریه از روسیه عقب افتاده است. از همین رو با برگ برنده افغانستان در صدد جبران آن شکست است.
بعد از اینکه شوروی با انقلاب مردم افغانستان مجبور شد خاک این کشور را ترک کند، امریکا فرصت را مناسب دید تا پایگاههای خود را جهت گسترش نفوذ در افغانستان و منطقه غرب آسیا افزایش دهد. واشنگتن بعد از ۱۱ سپتامبر نیز دست به حضور مستقیم نظامی در افغانستان زد تا بازهم نفوذ خود در منطقه را گسترش دهد. اما در دوران اوباما و با خروج نیروهای نظامی وشروع مسأله سوریه این روسیه بود که دوباره به خاک غرب آسیا بازگشت.
لذا با تغییر دولت امریکا و روی کار آمدن ترامپ باید کفه سنگین این رقابت به سوی واشنگتن باز گردد که با حضور ۵ هزار نیروی نظامی در قالب ۱۳ هزار نیروی ناتو میتواند این امکان را فراهم کند. در واقع واشنگتن در قالب اعزام نیروی جدید سعی در چرخش وضعیت امروز منطقه غرب آسیا بعد از جنگ سوریه وعراق به نفع خود است چرا که با پایان پرونده سوریه وعراق در آیندهای نه چندان دور، باید شاهد بازگشایی مجدد پرونده افغانستان باشیم.
اما نکته مهم اینجا است که حضور نیروهای نظامی بهانه بیشتری برای انجام عملیاتهای تروریستی به طالبانی که امروز با داعش هم پیمان شده است، خواهد داد. طالبان همواره شعار داده است، تا زمان خروج کامل نیروهای نظامی بخصوص امریکا دست از سلاح برنخواهد داشت. لذا معتقدم صرف حضور نیروهای امریکایی و ناتو در خاک افغانستان وضعیت این کشور هیچگاه روی ثبات و آرامش را نخواهد دید و اگر در کوتاه مدت هم امنیتی نسبی صورت پذیرد در حد یک مسکن بوده است.
آیا افزایش نیروهای امریکایی را میتوان تغییر استراتژی این کشور در افغانستان دانست یا آنکه تغییری تاکتیکی با روی کار آمدن رئیس جمهوری جدید است؟
دو رویکرد کلی در سیاست خارجی واشنگتن در دو حزب دموکرات و جمهوریخواه وجود دارد، دموکراتها بر این باورند که میتوانند با اقداماتی دیپلماتیک به صورتی نرم قدرت هژمونیک واشنگتن را بر سایر کشورها حفظ کنند. اما جمهوریخواهان از خشونت و قوه قهریه نظامی به عنوان ابزار مهم خود جهت منافع واشنگتن بهره میبرند. لذا جمهوریخواهان در سایه این رویکرد همواره منافع واشنگتن را با اشغال کشورها بهدست آوردهاند و اکنون هم با روی کار آمدن جمهوریخواهان این مسأله دوباره احیا شده است.
اما بسیاری بر این باور بودند که واشنگتن در زمان ترامپ دیگر تمایلی به لشکر کشی به خاورمیانه و جنگیدن به نیابت از سایرین را ندارد.
بله، تغییر موضع صورت گرفته اما نکته و تفاوت اساسی آنجا است که چهل و پنجمین رئیس جمهوری امریکا یک تاجر است و با متد «هزینه و فایده» به روابط بینالملل نگاه میکند. لذا اگر فکر کند هزینههای جنگ افغانستان بیشتر از منافع آن است، قطعاً حاضر به اعزام نیروهای نظامی نخواهد بود. اما در یک تئوری مخصوص ترامپ، او بنا دارد هزینه فعالیتها و اقدامات واشنگتن را در منطقه غرب آسیا از سایر کشورها بخصوص عربستان سعودی دریافت کند.
شما در سفر اخیر ترامپ به ریاض بخوبی شاهد این مسأله بودید که او منافع اقتصادی سود و فایده را بر اقدامات نظامی و هزینهها ترجیح میدهد، لذا اگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با محوریت ریاض حاضر به پرداخت هزینههای بازگشت امریکا به افغانستان نباشند، ترامپ هیچگاه نیروهای نظامی را به این کشور روانه نمیکند.
آیا رصد تهران و اعمال نفوذ از خاک افغانستان علیه ایران هدف دیگر امریکا در افزایش نیروهای نظامیاش در افغانستان نبوده است؟
بله مطمئناً بعد از اوجگیری قدرت تهران در منطقه، بخصوص بعد از پرونده سوریه وعراق، یکی از اهداف واشنگتن و ناتو نزدیکی ژئوپولیتیکی به ایران به منظور رصد فعالیتهای تهران است. امریکا همچنین با حضور مجدد نظامی در افغانستان به دنبال محاصره ایران از دو یا سه جهت است و به باور خود با احداث پایگاههایی در کشورهای اطراف ایران از ترکیه تا بحرین، عربستان، امارات و... جمهوری اسلامی را در یک حصر قرار میدهد. اما در آنسو تهران هم از هوشیاری لازم برای مقابله با شرایط پیچیده و بغرنج افغانستان ومنطقه برخوردار بوده و با آگاهی و شناخت، همه این مسائل میدانی غرب آسیا را به خوبی تحلیل میکند تا در وقت مقتضی بتواند عکسالعمل مناسب را نشان دهد.
پس از انتشار خبر اعزام نیروهای نظامی امریکا و ناتو به افغانستان، شاهد اختلاف نظر پارلمان و دولت افغانستان در این خصوص بودیم. از یک سو آقای «لطیف پدرام» نماینده منطقه «بدخشان» در مجلس کابل به صراحت حضور مجدد نیروهای نظامی امریکا و ناتو را باعث گسترش جنگ دانست و «عبدالرحمن رحمانی» نماینده منطقه «بلخ» هم اعزام این نیروها را اشغال مجدد افغانستان تلقی کرد، اما در سوی دیگر اشرف غنی و عبدالله عبدالله از حضور نیروهای نظامی ناتو و امریکا استقبال کردند.
آیا باید منتظر تشتت سیاسی بیشتر و در سایه آن افزایش هرج و مرج سیاسی در این کشور بود؟
بگذارید به صراحت بگویم به عنوان شخصی که سالها در افغانستان زندگی کردهام شرایط این کشور را بویژه در طول ۱۷ سال گذشته، تا به این اندازه نگران کننده ندیدم. اکنون شرایط به گونهای است که حتی هر لحظه احتمال دارد، چهرههای اپوزیسیون و منتقد دولت اسلحه به دست بگیرند.
لذا دور از انتظار نیست برخی از کسانی که در هسته مرکزی دولت افغانستان حضور دارند، روزی به جرگه منتقدان بپیوندند. علاوه براین باید تأکید کنم، شرایط شمال و شمال شرق افغانستان هیچگاه از نظر امنیتی مناسب نبوده است لذا مناطقی مانند بدخشان، بلخ، مزار و...، از نظر اقتصادی و امنیتی روی خوشی از دولت مرکزی به خود ندیدهاند. لذا اپوزیسیون دولت مرکزی افغانستان از دل این مناطق سر بر آوردهاند که مهمترین آن ژنرال «عبدالرشید دوستم» و «عطا محمد نور»، والی بلخ هستند.
در سایه این شرایط، امروز افغانستان به سمت یک عدم انسجام و از هم پاشیدگی سیاسی پیش میرود چرا که از یکسو با افزایش نارضایتی مردم روبهرو است و از سوی دیگر اتحاد منتقدین و جبهه اپوزیسیون دولت روز به روز منسجمتر میشود. در این شرایط اختلاف نظر دولت و پارلمان افغانستان میتواند شکل جدیتری به خود بگیرد. تبعات چنین شکافهایی نیز خوشایند نیست. در چنین وضعیتی هر لحظه امکان فروپاشی جامعه افغانستان و رفتن به سمت جنگهای داخلی وجود دارد که در این صورت شدت خسارات و تلفات و مدت زمان آن بیشتر از هر دورهای در طول تاریخ افغانستان خواهد بود.
آیا در این میان علاوه بر ناتو و نیروهای نظامی امریکا، حمایت سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (ISI) از شبکه حقانی و طالبان و نقشآفرینی ریاض در ایجاد مساجد و مراکز ترویج وگسترش اندیشههای رادیکالی هم میتوانند تأثیرات سوء خود را در افغانستان داشته باشند؟
زمانیکه از شدت تلفات و افزایش مدت زمان جنگ داخلی در صورت وقوع صحبت میکنم، یکی از عوامل آن همین کشورهای منطقه است که مطمئناً پاکستان همواره مناقشات و مداخلات خود را در افغانستان داشته و عربستان و ترکیه هم با داشتن پایگاههایی همواره بهدنبال افزایش نفوذ خود در این کشور هستند و این علاوه بر نیروهای بینالمللی مانند ناتو و امریکا است که هیچگاه تمایل ندارند پایگاههای خود را در این کشور از دست دهند.
احتمال سقوط یا حداقل کنارهگیری و استعفای دولت افغانستان را چقدر میدانید؟
ببینید احتمال اینکه دولت اشرفغنی به سمت پارلمان گرایش پیدا کند، بسیار ضعیف به نظر میرسد. لذا به نظر میرسد، دولت در چنین شرایطی بهدنبال یک راه میانبر خواهد بود و آن انتخاب شرایطی برای پارلمان است که بتواند تشتت و شرایط بغرنج افغانستان را به داخل پارلمان انتقال دهد و با وضعیت «فوقالعاده»، کنترل وضعیت را در دست گیرد. لذا با چنین دلمشغولی در پارلمان بهدنبال حضوری کوتاه مدت و موقت برای نیروهای امریکایی در خاک افغانستان خواهد بود تا در این فاصله حضور چانه زنی سیاسی خود را با پارلمان برای حضور دائم و یا حداقل طولانی مدت این نیروها با پارلمان داشته باشد.
لذا اگر چنین شرایطی محقق نشود و جنگ سیاسی دولت و پارلمان بالا بگیرد، در سایه قدرتگیری معارضان مسلح و تروریسم و مضافاً انسجام نیروهای منتقد دولت، بیم سقوط دولت چندان دور از انتظار نیست، مگر اینکه سایر نیروها و بازیگران منطقهای و فرامنطقهای با نقشآفرینی دیپلماتیک و مذاکرات با دولت و پارلمان بتوانند موافقت جبهه سیاسی افغانستان و پارلمان را برای حضور نظامیان در خاک این کشور بگیرند.
عبدالرحمن فتحالهی
- 10
- 6