چکیده ای از زندگینامه شاهرخ شاه:
نام کامل: شاهرخ شاه افشار
تاریخ تولد: اول فروردین ۱۱۱۳
محل تولد: مشهد
تاجگذاری: ۸ شوال ۱۱۶۱ قمری
همسر: گوهرشاد خانم
فرزندان: نصرالله میرزا و نادر میرزا
زندگینامه شاهرخ شاه:
شاهرخ شاه فرزند رضاقلی میرزا، بزرگترین فرزند نادر شاه بود که در اول فروردین ۱۱۱۳ در مشهد به دنیا آمد، مادرش شاهزاده خانم صفوی، فاطمهسلطان بیگم، دختر شاه سلطان حسین بود، به همین دلیل است که شاهرخ شاه را جزئی از خانواده سلطان صفوی می دانند.
بعد از اینکه نادرشاه به قتل رسید؛ عادل برادرزاده اش جانشین شاه شد و دستور داد تمامی فرزندان و بازماندگان نادر به جز شاهرخ را به قتل برسانند.
همچنین عادل شاه دستور داد برج ارغونشاه را تسخیر کنند. شاهرخ میرزا، نصرالله میرزا و رضاقلی میرزا موفق شدند از دست او فرار کنند، اما رضاقلی میرزای که در آن زمان بیست و نه ساله بود به همراه چند نفر دیگر از کلات کشته شدند، شاهرخ میرزا که درآن هنگام چهارده سال داشت به همراه نصرالله میرزای بیست و سه ساله در ارگ مشهد پنهان شدند، اما خبر قتل آنها توسط عادل شاه منتشر شد تا زمانی که پادشاهی او تایید شد بتواند آنها از بین ببرد در غیر این صورت می توانستند به داشتن خون نادرها و صفویه به راحتی خود را جانشین سلطنت کنند و زمام حکومت را بر دست بگیرند.
سردار و صاحب اختیار آذربایجان و عراق عجم در اصفهان؛ ابراهیم خان برادر کوچکتر عادلشاه بود که با همراهی اللهیار خان ترخی سرکرده ی افغانها، عطا خان سرکرده ی ازبک که در مناطق آذربایجان، لرستان، کردستان، اهواز، هویزه، فارس و کرمان با طوایف افغان و ازبک متفرق بودند سپاهی ۱۰ هزار نفری تشکیل داد و برای جنگ با برادرش راهی میدان شد.
این جنگ میان دو برادر در حد فاصل دو شهر زنجان و سلطانیه شروع شد، اما عادل خان با داشتن سپاه سه هزارنفری نتوانست در برابر برادرش مقاومت کند و به سمت تهران فرار کرد، اما ابراهیم خان با یک لشکر ۵ هزار نفری او را در تهران دستگیر کرد.
ابراهیم خان برای خون خواهی تمامی شاهزادگانی که عادل کور کرده بود، بینایی اش را از او گرفت و اقتدار کلی را در دست گرفت. او حسین بیک برادر خود را به عنوان سردار صاحب اختیار در خراسان گماشت و همان موقع اعلام کرد که سلطنت متعلق به شاهرخ میرزا است، در نتیجه از او دعوت کرد که برای در دست گرفتن زمام حکمت به عراق عجم بیاید و در اصفهان تاجگذاری را انجام دهد. یک سال طول کشید تا رؤسای خراسان بتوانند شاهرخ را از حبس بیرون بکشند و او را آماده جانشینی کنند.
به حکومت رسیدن شاهرخ شاه:
در شوال ۱۱۶۱ هجری قمری؛ شاهرخ شاه افشار در مشهد بر تخت سلطنت نشست. از آنجایی که ابراهیم خان نقشه خود را ناموفق دید، خود نیز با نام ابراهیم شاه بر تخت سلطنت تکیه زد. بعد از اینکه او هم این کار را انجام داد برای تصرف در آوردن خراسان از آذربایجان حرکت کرده به منطقه ی سرخه ی سمنان رسید، اما سپاهیانش او را تنها گذاشتند و او ناچار شد به همراه تعدادی از سربازهای افغان و ازبک به سمت قم حرکت کند اما راهش را برای رسیدن مسدود کردند.
ابراهیم شاه در بین ساوه و قزوین در قلعه ای به نام قلاپور گرفتار شد و بر اساس دستوری که شاهرخ داد او نیز نابینا شد و بعد از آن به قتل رسید. در کنار این ماجرا علی شاه نیز به تقاص کاری که با خون شاهزادگان نادری کرده بود، در داخل حرم نادری برده شد و توسط زنان حرم مثله کردند.
افرادی که بر تبار صفوی شاهرخ اصرار داشتند؛ محمدکاظم مروی و میرزا مهدیخان استرآبادی بودند که نشان دهنده تلاش آنها بر مشروعیت بخشی به پادشاهی او بود. در این مورد استرآبادی می نویسد:
گوهر یگانه درّ دریای نجابت، وجودی که با گلاب دسته گل نادری و عصاره گلهای صفوی خوشبو گردیده بود.
بعد از اینکه شاهرخ بر تخت پادشاهی نشست به جهت دفاع از میراث سنگین سلطنت؛ یک مدافع صادق پیدا کرد که نام او یوسف علی بود. او که در جنگهای نادر افسر کارآزمودهای بود و چون اصل و نسبی نداشت بیشتر به صداقت او اعتماد میکرد.
عزل شاهرخ شاه از سلطنت:
تعدادی از امرای خراسان به همراه گروهی از اوباشان؛ شاهرخ شاه را از سلطنت عزل کرده و او را نابینا کردند و وارد زندان کردند.
بعد از شاهرخ شاه میر سید محمد متولی پسرمیرزا داوود در پنجم صفر ۱۱۶۲ که دختر زادۀ شاه سلیمان صفوی و در عصر نادرشاه متولی آستان قدس رضوی بود، به سلطنت رسید و بعد از اجرای مراسم تاجگذاری به زیارت امام رضا رفتند و به رواق دارالحفاظ مشرف شده و ضریح مرصعی که نادرشاه برای مقبرۀ خود در ایام سلطنت ساخته بود ، نیاز قبر مطهر امام هشتم نمود و خود را شاه سلیمان نامید و سطان داوود میرزا پسر بزرگ خود را به نیابت تولیت آستان رضوی منصوب کرد.
پادشاهی دوباره شاهرخ شاه:
دولت این پادشاه چندان طولانی نشد، زیرا یکی از سرداران شاهرخ بنام یوسف علی به او حمله کرد و بعد از گذشت ۴۰ روز او را از تخت سلطنت پایین کشید، چشمان او را نیز کور کرد و مجددا شاهرخ شاه را به حکومت رساند.
ولی این دولت مستعجل دیری نپاید که یکی از بر شاه سلیمان تاخته و پس از چهل روز او را ازسلطنت خلع کرده و چشمان او را کور کردند و مجدد شاهرخ را با چشمان نابینا بر سلطنت مستقر نمودند. شاهرخ برای اطمینان در جهت حکومت خود دستور داد که زبان شاه سلیمان را نیز قطع کنند.
هرج مرج در حکومت شاهرخ شاه همه جا را گرفته بود به طور که حکومت ملوک الطوایفی در همه جا شیوع پیدا کرد؛ سلیم خان که حاکم دست نشانده شاهرخ بود توسط علیمردان خان رانده شد و یکی از شاهزادگان صفوی بنام شاه اسماعیل سوم به جای او بر اصفهان به عنوان حاکم مستقر کرد، بنابراین بار دیگر ایران شاهد استقرار صفویه بر اصفهان شد.
در همان زمان احمد خان درانی به هرات برگشت و آن شهر بدون مقاومت تسلیم شد، سپس با دستور احمدخان امرای سپاه و توپخانه به مشهد هجوم بردند، شاهرخ نابینا به همراه یوسفعلی خان جلایر و سپاهی ۸ هزار نفری فرار کردند، اما امیر علم خان راه آنها را بست، اما نیمه شب جلایر هم شاهرخ را با جواهرخانۀ شاهی به حال خود رها کرد و به سوی کلات فرار کرد.
سلطنت شاهرخ شاه افشار مجددا ادامه پیدا کرد، اما به دلیل نابینایی امور مربوط به خراسان را به فرزندان خود نصرالله میرزا ، و نادرمیرزا واگذار کرد که دو جوان شرور بودند. بر سر اداره امور خراسان دائما بین این دو برادر جنگ سر می گرفت.
مرگ شاهرخ شاه:
در نهایت بعد از گذشت مدتی با حمله آغامحمدخان قاجار به مشهد؛ شاهرخ شاه نیز دستگیر شد مورد شکنجه های زیادی قرار گرفت تا محل مخفی شدن گنج های نادری را گزارش دهد، این شکنجه ها ادامه پیدا کردند و سرانجام شاهرخ شاه اموال و ثروت نادر را تحویل آغامحمدخان قاجار داد و همراه با خانواده خود به تهران تبعید شد، او در نزدیکی دامغان زمانی که ۶۳ سال سن داشت از دنیا رفت.
گردآوری: بخش بیوگرافی سرپوش
- 12
- 1