چکیده ای از زندگینامه حضرت حزقیل:
نام کامل: حزقیال یا حزقیل
تاریخ تولد: ۶۲۷ پیش از میلاد
محل تولد: اورشلیم
لقب: ابن عجوزه
نسب: بنی اسرائیل
تکرار نام در قرآن: بدون تکرار
زندگینامه حضرت حزقیل:
حزقیل از جمله پیامران بنی اسرائیل می باشد که در سال ۶۲۷ پیش از میلاد در اورشلیم به دنیا آمده است. وی به عنوان سومین خلیفه از خلفای حضرت موسی بعد از یوشع و کالب بن یوفنا می باشد که به نبوت رسیده است.
پدر حزقیل نبی مردی به نام بوزی یا بوذی یا نوری بوده است، همچنین مادرش پیرزنی عقیم بوده است که صاحب فرزند نمی شد تااینکه به خواست خدا در سن پیری فرزندی به وی داده می شود به همین دلیل یکی از القاب این پیامبر ابن عجوزه می باشد.
در روایاتی از حزقیل به عنوان حزقیل نبی یاد می شود، برخی از مورخان و مفسران اعتقاد دارند که حزقیل درحقیقت همان ذوالکفل می باشد که قرآن بعد از ذکر نام اسماعیل و ادریس در آیه «وَ اِسْماعیلَ وَ اِدْریسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ» از وی نام می برد.
درخصوص نامیده شدن ایشان به این صورت می گویند که از قتل هفتاد پیامبر پیشگیری کرده است و به آنها اعلام کرده: شما با آسایش بروید، درصورتی که من کشته شوم بهتر از این است که همه شما به قتل برسید. زمانی که یهودیان پیش حزقیل می آید درباره هفتاد پیامبر از وی سوال می کنند، حزقیل هم در جواب می گوید آنها رفته اند و من نمی دانم کجا هستند. خداوند نیز ذوالکفل را از شر آنها در امان نگه داشت.
حزقیل در تدبیر امور بنی اسرائیل با کالب همکاری می کرده و بعد از ایشان زمام امور را برعهده می گیرد، بعد از اینکه حزقیل از دنیا می رود الیاس برقم بنی اسرائیل بعثت پیدا می کند.
اسم شناسی:
در زبان عبری حزقیل تحت عنوان یحِزْقیل آورده می شود که با ارجاع به عهد عتیق، معانی متعددی برای آن ذکر می شود و از جمله آنها می توان به خدا قوی است یا خدا قوی می سازد اشاره کرد.
همانطور که اشاره شد حزقیل پسر بوزی کاهن بوده است و دوران کودکی و نوجوانی خود را در اورشلیم گذرانده است. در منابع اسلامی بور، بوری، بوذی و بوزی نام پدر حزقیل است که در آن اختلاف وجود دارد. عنوان می شود که وی از نسل لاوی پسر یعقوب می باشد.
ماجرای تبعید حزقیل به بابل:
زمانی که حزقیل ۲۵ ساله بود یعنی در حدود سال ۵۹۷ پیش از میلاد، همراه با پادشاه یهودا؛ یهودیاکین و هزاران نفر دیگر به سرزمینن بابل تبعید شدند. حزقیل همراه با سایر تبعیدی ها در دهکده ای در تل ابیب، کنار نهر خابور که در نزدیکی شهر بابل قرار داشته است، زندگی می کردند و نبوت این پیامبر هم به همین مکان برمی گردد.
در دوران اسارات این پیامبر یعنی در سال های ۵۹۳ تا ۵۷۰ پیش از میلاد در قوم تبعیدی وظیفه هدایت خود را اجرا می کرد. دانیال و ارمیا هم از جمله پیامبر معاصر ایشان بودند که در این دوره زندگی می کردند.
رسالتی که حزقیل دربین اسیران داشت؛ مبارزه با دروغ و خبرهای نابودی غریب الوقوع اورشلیم بوده است. کتاب حزقیل یکی از کتاب های عهدعتیق محسوب می شود که دارای ۴۸ باب و موضوعاتی مانند سقوط اورشلیم، نبوات حزقیل درباره ملت های بیگانه و اتحاد مجدد بنی اسرائیل بوده است.
نام حزقیل در منابع تاریخی:
از حزقیل صراحتا در قرآن اسمی آورده نشده است اما مفسران مسلمان آیه ۲۴۳ سوره بقره را به این پیامبر نسبت می دهند. در این آیه از قومی صحبت می شود که ترس از مرگ سرزمین خود دارند و آنجا را ترک می کنند، بعد از آن خدا این گروه را کشته و مجددا زنده می کند.
منبع تفسیری درخصوص این آیه نقل قول هایی دارند از جمله آنها می توان به؛ شمار بسیاری از بنی اسرائیل، اهل شهری به نام داوردان اشاره کرد که ترس طاعون یا همان وبا سرزمین خود را ترک می کنند اما خدا جان همه آنها را می گیرد.
حزقیل از کنار اجساد عبور می کند و با دیدن استخوان های پوسیده و پراکنده آنها از خدا می خواهد مجددا زندگی را به آنها ببخشد، درنهایت دعای حزقیل اجابت شده و همه آنها زنده می شوند.
در برخی منابع اسلامی، در توضیح آیه ۲۸ سوره مؤمن (وَ قالَ رَجُلٌ مؤمنٌ مِن آلِ فِرعونَ یکتُمُ ایمانَهُ...)، از حزقیل دیگری یاد شده که ملقب به مؤمن آل فرعون است.
براساس گزارشی که ثعلبی می رسد وی نجار بوده است و براساس درخواست که مادر موسی درخصوص صندوق ساختن و گذاشتن فرزندش در آن داشته است تا فرزند خود را به رودخانه بیندازد، صندوقی می سازد. او مدت های زیادی به فرعون خدمت می کرد و درهمین حال نیز ایمان خود را مخفی می کرد اما بعد از غلبه موسی بر ساحران، ایمان خود را آشکار کرد و همراه با آنها به دستور فرعون کشته شد.
در تواریخ اسلامی هم ماجراهایی از این قوم با اختلافاتی و گاهی اختصار نقل هایی آورده شده است. در قصص الانبیاء، ثعلبی از نقل قول های مفسران و مورخان در این خصوص صحبت می کند. براساس آنچه به نظر می رسد برخی از قسمت های این داستان در منابع تاریخی و تفسیری از داستان رؤیای استخوانهای خشک که در عهد عتیق آمده، گرفته شده است.
آرامگاه حضرت حزقیل:
همانطور که اشاره شد تعدادی از یهودیان حزقیل را در بابل تبعید کردند و در همین مکان نیز به قتل رساندند. یاقوت حموی مدفن وی را برملاحه منطقه در نزدیک به حله می داند، همچنین در برخی از منابع دیگر آورده شده است که اهالی داوردان در همان جایی که با دعای حزقیل زنده شدند، دیری ساختند که معروف به دیر حزقیل می باشد.
این دیر میان بصره و عسکر مکرنم واقع شده است و همان مکانی می باشد که داستان ذکر شده قرآن در آن رخ داده است. در منابع جدید هم مدفن وی را نزدیک به حله یا حوالی بغداد ذکر می کنند.
روایات مربوط به حزقیل:
براساس حدیثی نبوی عنوان می شود که حزقیل همراه با حبیب نجار معروف به مومن آی یس و حضرت علی از جمله افرادی هستند که حتی برای لحظه ای به خدا کافر نشدند.
براساس روایتی دیگر از بهشام بن سالم عنوان می شود: عبدالاعلی مولی بنیسام از امام صادق (علیهالسلام) در حضور من درباره روایتی که در میان مردم شایع بود، میپرسد و امام (علیهالسلام) فرمود: «خدای (عزوجل) به حزقیل پیامبر (علیهالسلام) وحی نمود که به فلان پادشاه خبر ده که خداوند جان تو را فلان روز خواهد گرفت. حزقیل نزد آن پادشاه آمد و پیغام پروردگار را رساند، پس او از وحشت از تخت پادشاهی فرو افتاد و به حزقیل گفت: به من مهلت ده تا کودکم را بزرگ کنم و امورم را سرانجام دهم. خدای تعالی به حزقیل وحی کرد، من به او پانزده سال مهلت دادم، حزقیل گفت: پروردگارا! قسم به عزتت تو میدانی که من هرگز دروغ نگفتهام. خداوند فرمود: تو فقط بنده مأموری از جانب من هستی، این مطلب را به او ابلاغ کن».
امام جعفر صادق و امام باقر درباره آیه «اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ اُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْت...»؛ به معنای: آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانههای خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند)».می فرمایند:
این قوم اهل شهری از شهرهای شام و بنی اسرائیلی بوده اند که تعدادی بالغ بر ۷۰ هزار نفر داشته اند، بیماری طاعون دربرخی از مواقع میان آنها شایع بوده است و احساس می کردند که بیماری تازه میان آنها رواج پیدا کرده است. ثروتمندان از شهر خارج می شوند و مستمندان را در شهر باقی می گذارند، لذا مرگ و میر بیشتر به سراغ این قشر ضعیف می رفت و بیشتر ثروتمندان از شهر فرار کرده بودند، توانستند نجات پیدا کنند.
بعد از این ماجرام فقران اعلام کردند اما ما هم از شهر خارج می شدیم زنده می ماندیم و ثروتمندان اعلام کردند اگر ما در شهر مانده بودیم، میمردیم؛ پس فقرا نیز تصمیم گرفتند مانند اغنیا از شهر خارج شوند.
برای باری دیگر طاعون میان مردم شایع شد و همه از ترس مرگ به خارج از شهر خارج شدند سپس به شهر ویرانی رسیدند که طاعون تمام افراد آنجا را درگیر کرده بود. آنها برای باری دیگر تمام وسایل همراه خود را گذاشتند و در همین هنگام به خواسته خداوند مرگ به آنها نازل شد و همه آنها هلاک و استخوان هایشان هم پوسیده شد.
در همین زمان پیامبری از پیامبران الهی به نام حزقیل از آنجا عبور کرد و استخوان های پوسیده را دید، در همین زمان بسیار گریه کرد و در مقام مناجات فرمود: پروردگارا! اگر تو بخواهی در همین لحظه میتوانی آنها را زنده سازی، در همان دم خداوند آنها را زنده کرد».
گردآوری: بخش بیوگرافی سرپوش
- 17
- 1