میچیو کاکو، فیزیکدان آیندهنگر در کتاب خود بهنام آیندهی ذهن به دارپا اشاره میکند. دارپا یا سازمان پروژههای تحقیقاتی پیشرفتهی وزارت دفاع آمریکا با اختراع اینترنت به محبوبیت و اعتبار بالایی رسید. کاکو با اشاره به طرح استراتژیک دارپا میگوید: «تنها توجیه وجود این فناوری، تسریع آینده خواهد بود».
گفتهی کاکو کاملا درست و علمی نیست. دارپا میگوید بهدنبال سرعت بخشیدن به آینده است؛ اما آینده برای دارپا بهمعنی تحقق نیازهای مشخص فرماندهان نظامی است. این معنی درستتر است اما خوانایی آن بیشتر از نقل قول کاکو نیست. به هرحال جملهی کاکو جملهی چشمگیری است و معنای دقیقی ندارد زیرا آینده صرفنظر از اینکه دیگران به آن شتاب دهند، به راه خود ادامه میدهد. از دیدگاه کاکو میتوان سرعت پروژههای فناوری مانند تلفنهای هوشمند و موشکها را افزایش داد و این پروژهها، آینده هستند.
ری کرزویل، دانشمند علوم رایانه در گوگل پلکس، یکی از بخشهای فرعی گوگل، پروژهی جدیدی را آغاز کرده است. گوگل او را برای کار روی پروژههای جدید از جمله یادگیری ماشین و پردازش زبان، استخدام کرده است. ری کرزویل، اخیرا کتابی بهنام چگونه یک ذهن بسازیم نوشته است که مبنای تصمیم گوگل برای استخدام او بود. در نگاه اول این ایده بهنظر احمقانه میرسید کالین مک گین فیلسوف در نقدی دقیق به این مسئله اشاره میکند که کورزویل چیزی دربارهی سوژه نمیداند. از طرفی ممکن است یک متعصب مذهبی، گزینهی مناسبی برای این شغل نباشد.
کرزویل ادعای مذهبی ندارد اما باور او اساسا مانند انجیلخوانهای جنوبی است که از شعف روحانی خبر میدهند: لحظهای که با ورود به بهشت آمرزیده میشوند و سایر انسانها تا زمانیکه مسیح از پایان دنیا خبر دهد، بهدنبال رستگاری میروند. ایدهی تکینگی کورزویل هم از شعف فناوری خبر میدهد که در این مورد شخص آمرزیده شده قادر به ساخت کامپیوتر هوشمندی است که به او زندگی ابدی میدهد یا میتواند خود را روی آن آپلود کند. این لحظه نزدیک است و کورزویل در سال ۲۰۴۵، نوید آن را داده است.
میتوان گفت کاکو و کرزویل شاید برجستهترین آیندهنگرهای دنیای کنونی باشند. آنها وارثان روشی متمایز در دنیای پس از جنگ هستند که بهشدت متمرکز بر سفرهای فضایی، کامپیوترها، زیستشناسی و علوم عصبی است. آیندهنگرها تقریبا همیشه اشتباه میکنند.
کلیو جیمز، کلمهای بهنام «هرمین» را برای پیشگوییهای نادرست آیندهنگرها اختراع کرد. این کلمه کنایهای به هرمان کان، نظریهپرداز و آیندهنگر جنگ سرد بود. البته نسبت دادن این کلمه به کان ناعادلانه بود زیرا او پیشگوییهایی واضحی مثل تلفنهای همراه هم داشت و حدس نادرست در بعضی موارد اجتنابناپذیر بود.
آلوین تافلر آیندهنگر، در کتاب خود بهنام شوک آینده (۱۹۷۰) میگوید سرعت تغییرات فناوری منجر به تجزیهی روانشناختی و رخوت اجتماعی میشود اما این ویژگیها در نسل کنونی دیده نمیشوند. یکی از غیردقیقترین آیندهنگرها پاول ار ارلیچ است که در اثر خود بهنام بمب جمعیتی پیشبینی میکند در دههی ۱۹۷۰ صدها میلیون نفر از گرسنگی میمیرند. این در حالی است که از آن زمان گرسنگی و قحطی به طرز چشمگیری کاهش یافته است.
شاید قابلتوجهترین پیشگویی نادرست به هوش مصنوعی (AI) مربوط باشد. هربرت سیمون دانشمند، در سال ۱۹۵۶ پیشبینی میکند: ماشینها در طول ۲۰ سال میتوانند به تمام تواناییهای انسان برسند و در سال ۱۹۶۷، ماروین مینسکی، دانشمند شناختی، میگوید در طی یک نسل مشکل ساخت هوش مصنوعی حل میشود؛ اما امروزه با وجود افزایش سرعت و توان کامپیوترها انسان هنوز فاصلهی زیادی با ساخت ماشین متفکر دارد.
ماشین متفکر، مبنای تکینگی کورزول است اما آیندهنگرها بهندرت عادت به پیشگوییهای مثبت دارند. مشکل کابوسوار سفرهای فضایی کمابیش از بین رفتهاند و امروزه آیندهنگرها متمرکز بر پیچیدگیهای غیرمنتظرهی ژنتیکی شدهاند و بازی پیشگویی، تحت کنترل دانشمندان اعصاب است؛ اما آیندهنگری بهطور کلی با وجود تمام عقبنشینیها، مثبت و سالم نیست.
یکی از دلایل سالم نبودن آیندهنگری، پولهایی است که در این کار وجود دارد: پول و باور. پول و سرمایه تنها محدود به چند میلیون حاصل از فروش کتابهای آیندهنگری نمیشود؛ حتی سرمایهها به هواداران گجت یا وعدههای تعریفنشده و کمرنگ سیاستمداران محدود نمیشود که سعی میکنند چشم بشر را از زمان حال، غافل کنند: جملاتی مثل «در مورد فکر کردن به فردا متوقف نشوید» از بیل کلینتون و «همهچیز بهتر خواهد شد» از تونی بلر. حتی سرمایهها تنها شامل میلیاردها دلار نهفته در سرنوشت سازمانها و اشتیاق آنها برای نجات از شرایط فعلی نیستند. آینده به زمینهای برای وال استریت و انجیلخوانهایی تبدیل شده است که از آغاز با آمریکا بودهاند و حالا سعی میکنند عقاید خود را در جهان گسترش دهند.
برای مثال رویداد جالب تد تاک را درنظر بگیرید. Ted (مخفف فناوری، سرگرمی، طراحی)، مداری جهانی برای سخنرانی است که «ایدههای ارزشمند» را توسعه میدهد. تد تاک مجموعهای وسیع است. نیم میلیون نفر در سراسر دنیا به تماشای ۱۶۰۰ تد تاک آنلاین پرداختهاند. بااینحال اغلب سخنرانها آمریکایی هستند. برخی از آنها میانهرو، برخی بسیار شلوغ و پرتلاش و برخی بسیار فروتن و متواضعانه سخنرانی میکنند. تمام سخنرانهای تد تاک به آینده اشاره میکنند؛ بنابراین تدتاک زمینهای دیگر برای آیندهنگری است که بهصورت جهانی و اینترنتی گسترش یافته است.
بسیاری از پیشگوییهای آیندهنگران گذشته دربارهی امروز، اغراق آمیز هستند
بنجامین براتن، استاد هنرهای تجسمی دانشگاه سن دیگوی کالیفرنیا دوست اخترفیزیکدانی دارد که ارائهای را برای جذب سرمایهی پژوهشی آغاز کرده است. این ارائه جذابیت زیادی داشت اما در جذب سرمایه شکست خورد زیرا بهگفتهی یکی از اهداکنندگان: «میدانید، من از کنار این نمایش عبور کردم زیرا برایم الهام بخش نبود. برای موفقیت باید بیشتر شبیه مالکوم گلادول باشید.» مالکولم گلادول، روزنامهنگار، نویسنده و سخنران عمومی کانادایی است که کتابها و مقالههای او با مفاهیم جذاب علوم اجتماعی سروکار دارند؛ او برای آثار خود از پژوهشهای آکادمیک در حوزهی جامعهشناسی، روانشناسی و روانشناسی اجتماعی استفاده میکند.
گلادولیسم یا گلادول گرایی بهمعنی نمایش جذاب و هیجانانگیز موضوعی با استفاده از شواهد مشکوک، متناقض و تا اندازهای دراماتیک است که سبک اصلی سخنرانیهای تد تاک است؛ بنابراین این سؤال برای براتن مطرح شد که این سبک همان مبنای پیریزی آینده است؟ درنتیجه تد بهانهی خوبی به براتن داد تا علیه تدتاک سخنرانی کند. براتن میگوید: «اجرای اخترفیزیک براساس مدل آمریکن آیدل (مسابقهی استعدادیابی)، دستورالعملی فاجعهبار برای تمدن بشر است.»
براتون با آیندهنگری مخالف نیست بلکه با آیندهنگری سادهانگارانه مخالف است. او معتقد است سبک سخنرانیهای تد به دور از پیچیدگیهای دقیق است و آیندهای را نوید میدهد که در آن فناوری همه چیز را تغییر میدهد. علاقهمندان به فناوری هنوز هم سبک زندگی آرام خود را خواهند داشت زیرا تحت تأثیر مفاهیم سیاسی و اجتماعی رادیکال فناوری و تأثیر آن بر جوامع قرار نمیگیرند. این چشمانداز سادهای از بهشت است که در آن همه بیسبال بازی میکنند و نور خورشید بر آنها میتابد.
طبق نمایش ارزیابی جهانی سازمانی امنیت ملی، فناوری هم میتواند مانند هر نوع سازماندهی انسانی دیگری، دردسرساز باشد؛ اما باور اصلی Ted این است که آینده خوب است به این دلیل که صرفا «آینده» است؛ از دیدگاه تد، قرار نگرفتن در دستهی گذشته یا حال، فضیلتی ذاتی است.
براتون بخشی از آینده را توصیف میکند. درواقع تکینگی کورزویل اغلب بهعنوان آغاز برای آیندهی پس از انسان درنظر گرفته میشود. انسان، گونهای است که به شکلی فعال احتمال انقراض خود را پیگیری میکند. براتون همچنین دیدگاه شفافی در برابر مذهب پنهان در سخنرانیهای تد دارد. او میگوید:
زمینههای آخرتگرا ریشهای عمیق در بحثهای آمریکایی دارند که شامل آخرت مثبت و آخرت منفی هستند. بسیاری از مسیحیان جناح راست متمرکز بر عدد وحش یا عدد شیطان (۶۶۶) هستند. کل روایت عدد وحش به ضدمسیحیت اشاره دارد. این تعریف مسیحی از آینده، ریشه در فرهنگ ما دارد به همین دلیل زیاد هم برای من عجیب نیست.
براتون همچنین از موجی صحبت میکند که گرایش را به پژوهشهای آکادمیک بازگرداند. دوست اخترفیزیکدان او براساس ارزشهای تد و گلادول و درخواست پول مورد قضاوت قرار گرفته بود. این ماجرا، زمینهای برای حل مشکل بیدقتی آیندهنگرها ارائه میکند: آنها معمولا از طریق دستکاری حقیقت، به تحمیل آینده میپردازند نه پیشبینی آن. شاید این تلاش نتیجهبخش نباشد اما میتواند آسیبهای زیادی را به کارهای علمی وارد کند.
رویداد تد ، آینده را صرفا در فناوری خلاصه میکند
مهمتر از هر چیز باید به آسیبهای اجتماعی و سیاسی شرکتهای بزرگ اینترنتی در زمینهی پیشبینی آینده اشاره کرد. گوگل دراینزمینه پیشتاز است زیرا برای توسعه و رشد محصولات اصلی خود به پیشبینی آینده نیاز دارد. تبلیغات آنلاین گوگل امروزه امتیازی جهانی است. اریک اشمیت، رئیس اجرایی بخش آلفابت گوگل و مسئول بخش روابط عمومی جهانی است. اشمیت با همکاری جرد کوهن، کتابی بهنام عصر جدید دیجیتال را تألیف کرده است که پر از نقل قولهای افرادی مثل ریچارد برانسون، هنری کیسینگر، تونی بلر و بیل کلینتون است؛ این کتاب به تأثیر فناوری بر زندگی آیندگان و پرسشهایی در این باره میپردازد.
نکتهی واضح در کتاب عصر جدید دیجیتال این است که سیاستمداران و رهبران، دربارهی اتفاقهای آینده، حرف کمی برای گفتن دارند. البته مردم هم هیچ حرفی برای گفتن ندارند. اغلب افراد در هویت دیجیتالی خود محصور شدهاند و در غیر این صورت مظنون به تروریست شناخته میشوند. حریم خصوصی در آینده معنای جدیدی پیدا خواهد کرد. اشمیت در سال ۲۰۰۹، جملهی معروفی را دربارهی حریم خصوصی به زبان آورد:
اگر چیزی دارید که نمیخواهید افراد دیگری از آن آگاه شوند، در درجهی اول نباید آن را بهصورت آنلاین به اشتراک بگذارید». به این ترتیب گوگل خود را داوری اخلاقی میداند.
قبیلهگرایی در عصر جدید دیجیتال افزایش خواهد یافت و «جوامع نامحبوب»، به حاشیه میروند. هیچ کس بر دیگری نظارتی نخواهد داشت. شاید این چشمانداز جهنمی زیاد خوشایند نباشد اما با این دیدگاه، شرکتهایی مثل گوگل به هر آنچه میخواهند میرسند و دسترسی مطلق و بدون چالشی بر اطلاعات خواهند داشت. با انتشار کتاب عصر جدید دیجیتال، لری پیج یکی از همبنیانگذاران گوگل، زمینهی این تفکر را در گفتگویی غیررسمی با روزنامهنگارها افشا کرد. او میگوید: «یک قانون همیشه نمیتواند صحیح باشد. بهخصوص اگر مانند اینترنت، ۵۰ سال قدمت داشته باشد. ما باید بتوانیم قوانین را در بخش کوچکی از جهان باطل کنیم.»
به این ترتیب گوگل میتواند آزاد از هر نوع مقرراتی در بخش کوچکی از جهان، نوآوریهای بیحد و مرزی را تولید کند. درنتیجه تکنوکراتها (اصطلاحی برگرفته از تکنوکراسی؛ سیستمی نظارتی که در آن تصمیمگیرندگان براساس تخصص در حوزهای مشخص بهویژه علم یا فناوری، انتخاب میشوند) میتوانند فراتر از هر قانونی و بهصورت معاف از زیان، به قانونگذاری در دنیا بپردازند. پیتر تیل، بنیانگذار پی پال هم در تلاش است با مؤسسهی Seasteading به این هدف برسد؛ هدف این مؤسسه، ساخت شهرهای شناوری در آبهای بینالمللی است. «مرز آزادی» که برای «آزمایش ایدههای جدید در دولت» به کار میرود؛ بنابراین چنین پروژهای از دید خوشبینانه، دیوانگی و از دیدگاه بدبینانه، شیطانی است.
آخرین حوزهی آیندهنگری، علوم عصبی است. اسکنرها، نانوپروبها و ابرکامپیوترها، روشی برای حمله به آگاهی انسان پیشنهاد میدهند؛ آگاهی انسان آخرین مرز سازماندهی علمی است. متأسفانه افرادی که انسان را به سمت این مرز هدایت میکنند، عملکرد و تعریف خطرناکی از معنای کلمهی «علم» دارند.
دانشمندان اعصاب، اغلب، ادعای شایستگی و مهارت بالا را دارند و معمولا سخن خود را با این جمله آغاز میکنند: «ما به این نتیجه رسیدهایم که ...». دو نمونه از ادعاهای متداول دانشمندان این است که خودآگاهی صرفا یک خیال واهی است و چیزی بهنام قدرت ارادهی آزاد وجود ندارد. پروفسور پاتریک هگارد، دانشمند اعصاب از دانشگاه کالج لندن میگوید:
باید جبرگرا باشید. واکنشهای الکتریکی و شیمیایی مغز، تابع قوانین فیزیک هستند. تحت شرایط یکسان، نمیتوان کار دیگری را انجام داد؛ چیزی بهنام «من» وجود ندارد که بگوید «من کار دیگری را انجام میدهم.
از دو ادعای یادشده، اولین ادعا را میتوان بهراحتی رد کرد؛ زیرا در صورتی که «خود»، صرفا خیال و تفکر واهی باشد، پس چه کسی فریب میخورد؟ دومین ادعا هم از نظر علمی ثابت نشده است. تمام شواهد مربوط به این ادعا، مشکوک هستند یا بهدرستی تفسیر نشدهاند؛ بنابراین هیچکدام از این دو ادعا قابل اثبات نیستند زیرا هیچکدام از دانشمندان از پیچیدگیهای تعاریف، آگاهی کاملی ندارند. در هر صورت، خود و اراده از عناصر بنیادی قدرت بحث هستند که علم را هم دربر میگیرد. هر شخصی میتواند این دو عنصر را از زندگی خود حذف کند، اما با این کار خارج از جامعهی بشری قرار میگیرد. در صورتی که شخصی نسبت به این جابهجایی جدی باشد، درک نخواهد شد و بهطور خلاصه به زامبی تبدیل میشود.
در هر صورت، علوم اعصاب (طبق پیشبینیهای کتاب میشیو کاکو)، امروزه یکی از شکلهای غالب در گفتگوهای آیندهنگرانه است. انسان در آغاز نقشهبرداری، مدلسازی و حتی نسخهبرداری از مغز انسان است و در صورت رسیدن به این هدف، اساس و سازوکار ذهن آشکار خواهد شد. سپس میتوان به بهبود، تقویت و حتی کنترل دنیای انسان پرداخت.
گرچه هنوز افراطیگری فناوریهای کنونی، به همان اندازه که برای هواداران فناوری هیجانانگیز است میتواند برای طبقهی حساس و متفکر، هشداردهنده باشد. براساس تعریف بنجامین براتون، مسئلهی اصلی چه در تکینگی و چه در ایدههای علوم عصبی، مرگ ایدههای انسانی است؛ بنابراین چه مشکلی را باید در اولویت قرار داد؟ رفاه حاصل از زندگی کامپیوتری یا زامبیهای تعریفشدهی عصبی. در هر صورت هیچکدام مشکلات جدی نخواهند بود و طبق قضاوت آیندهنگران گذشته، احتمال تمام این اتفاقها اندک است.
طبق استدلال آیندهنگرها انسان همیشه از زمان حال ناراضی است
اما مسئلهی حائز اهمیت، سخنان آیندهنگران دربارهی شرایط کنونی است. از طرفی آنها معتقدند انسان فریب خورده است. طبق مشاهدات براتون، سبک سخنرانیها تد و گلادول براساس فناوریهای افراطی بنا شده است درحالیکه در خفا معتقدند، روش زندگی کنونی تغییر چندانی نخواهد داشت.
از سوی دیگر، طبق استدلال آیندهنگری، انسان از زمان حال ناراضی است. شاید دلیل این مسئله، عرضهی پیوسته و بیحد و مرز گجتها و دستگاههایی باشد یا بازاریابهایی که میگویند در آینده و نقطهای دیگر، سرنوشت بهتری در انتظار انسان است. طبق گفتهی دکتر جانسون در سال ۱۷۵۲، وسواس انسان نسبت به آینده به بخش اجتنابناپذیری از ذهن او تبدیل خواهد شد. همانطور که انسان به گذشته وابسته است، حس نگرانی دربارهی آینده هم نوعی بیان عجز ذاتی برای زندگی در زمان حال است. جانسون مینویسد:
بهنظر میرسد، سرنوشت انسان، جستجوی آرامش در آینده باشد. زمان حال بهسختی میتواند رضایت یا تخیل انسان را با لذتهای آنی پر کند و انسان مجبور میشود، نواقص خود را از طریق تجدیدخاطره یا پیشبینی، جبران کند.
- 16
- 6