بازارهای موسوم به تجهیزات سخت افزاری در مرکز تهران بسیار فشرده و نزدیک به هم قرار دارند از میدان ولیعصر تا چند صدمتر پایین تر، که چهار راه شلوغ ولیعصر در محاصره خطوط بیآرتی و ایستگاههای مترو پیدا میشود. در همین محدوده شاید چند ده فروشگاه کامپیوتری وجود دارد، اما صحنهای که در چند ماه گذشته برای کسی تازگی ندارد بیتفاوتی و بیرغبتی خریداران برای ورود به این فروشگاههاست. وسط روز است و دانشگاههای اطراف دانشجویان زیادی را به پیادهروها روانه کردهاند، اما درصد کمی از همین جمعیت که اغلب باید کوله لپتاپ به پشت داشته باشند نگاهی حتی گذرا به پاساژهای مملو از ویترینهای کامپیوتر و لپتاپ نمیاندازند.
پاساژ ابریشم شاید یکی از خلوتترینهاست. اغلب واحدها خالی است، اندکی از آنها فعال هستند و برخی به کافی شاپ و گیم نت تغییر وضعیت دادهاند. فروشگاههای قدیمی به تدریج کوچک و کوچکتر شدهاند و آنها هم که زود آمده بودند زود هم از این صنف رفتهاند. همین وضعیت برای بازار موبایل هم برقرار است با این تفاوت که بسیاری از صاحبان فروشگاههای معتبر و فعالان قدیمی هفتهها پیش به دستور مقامات قضایی دستگیر و راهی زندان شدهاند. انبارها توقیف است و هیچ کالای جدیدی به بازار تزریق نمیشود. همه منتظر بازگشایی در یکی از بزرگترین بازارهای دیجیتال هستند.
فاصله طبقاتی صنف کامپیوتری
در طبقه سوم مرکز خرید ابریشم مغازههای فروش لپتاپ خالی از مشتری و خلوت هستند و فروشندگان در بیحوصلگی روزمره به کارشان مشغولند. در کنار ویترین برخی از این واحدها بنرهایی نصب شده که پیشنهاد خرید ویژه و با تخفیفهای استثنایی را برای خریداران لپتاپ وعده میدهند. خرید لپتاپ استوک یا کار کرده نیزبخش جدید کار آنها در این روزهاست.
میثم دوستی یکی از فعالان قدیمی این بازار است. حکایت او اما از اوضاع این روزهای بازار و مشتریانش غمگین است: «فقط مشتریان بازار کامپیوتر نیستند که توان خرید ندارند، همه مردمفقیر شدهاند.» نگاهی به راهروی خلوت میاندازد و در ادامه به «دنیای اقتصاد» میگوید:« اگر مردم ایران را از نظر اقتصادی به ۱۰ تیپ تقسیمبندی کنیم این روزها حتی دهک ۶ و ۷ نیز درگیر مسائل اقتصادی شدهاند چون فاصله طبقاتی بیشتر شده است. این روزها مردم سعی میکنند آنچه را که دارند حفظ کنند و اگر نیاز به چیزی داشته باشند هم نمیتوانند بخرند. مثلا یک هارد که چند ماه پیش قیمتش ۲۰۰ هزار تومان بود حالا به ۸۰۰ هزار تومان رسیده است.»
به گفته او خرید کالای جدید برای مغازهداران نه صرف دارد نه اینکه آنها پول کلانی در چنته دارند که خرید کلی کنند: «من کالای اضافهای ندارم اما اگر کسی هم داشته باشد فقط ارزش افزوده این سرمایه در حال اضافه شدن است، چون هیچ فروشی در عمل اتفاق نمیافتد. مثلا ممکن است ۱۰ میلیون پول تبدیل به ۴۰۰ میلیون شود اما آن کالا امروز دیگر خریدارش را ندارد، مثل این است که دلار خریدهاید و اندوخته کردهاید.»
دوستی با اشاره به نوسان دلار و برآورد کردن هزینهها میگوید: «بهطور مثال برادرم بعد از ۱۰ سال ماه گذشته فروشگاه خود را تعطیل کرد و این یعنی ورشکستگی.» او ادامه میدهد: «شرکتهایی که فروشگاههای خرد از آنها خرید میکردند حالا به همان دهکهای بالای جامعه تبدیل شدهاند که در این وضعیت روز به روز ثروتمندتر شدهاند و ارزش افزوده اجناسشان در حال افزایش است.» به گفته او در حال حاضر تنها کیبورد یک لپتاپ که قیمت همان لپتاپ قبلا ۲۲ میلیون تومان بود حالا ۵۰۰ هزار تومان قیمت دارد. در این وضعیت اگر کسی نیاز مبرم داشته باشد مجبور است چنین هزینهای را پرداخت کند.»
گارانتی پابرجاست
در چنین بازاری برخی از شایعات از تعطیل شدن مراکز گارانتی و خدمات پس از فروش حکایت میکنند و شائبه اینکه به دلیل تامین نشدن قطعات بسیاری از گارانتیها به درستی اجرا نمیشوند دهان به دهان میچرخد. با این حال فروشنده یکی از برندها به «دنیای اقتصاد» در پاساژ «رضا» میگوید که همه تعهدات آنها برای اجرای گارانتی دوساله به مشتریان مثل قبل به قوت خود باقی است. او میگوید: «در حال حاضر هرگونه خدماتی از نظر گارانتی و خدمات پس از فروش به مشتریان ارائه میشود و تغییری در این زمینه رخ نداده است. اما برای ما هم در این مدت بسیاری از هزینهها چند برابر شده و درآمد نسبت به چند ماه گذشته ۳۰ تا ۴۰ درصد کمتر شده است، چراکه قدرت خرید مردم کم شده و دیگر به ندرت مشتری پیدا میشود.»
تعمیر در ازای خرید
پرده دوم سناریوی افول بازار کامپیوتر و کسادی آن به مراجعه بیسابقه مشتریان به واحدهای تعمیرات و ارتقای لپتاپ و کامپیوترها مرتبط است. کاربرانی که روزگاری مشتاق خرید بودند حالا ناگزیر از تعمیر شدهاند. مشتریانی که عیبهای ظاهری و فنی دستگاههایشان حالا آن اندازه که نیاز باشد دستگاه جدیدی بخرند به چشمشان نمیآید و از رهگذر تعمیر کردن عطای خرید جدید را به لقایش بخشیدهاند. بهنام حسنزاده فعال ۲۰ ساله بازار تعمیرات لپتاپ است. او این روزها با مشتریانی سر و کار دارد که دنبال تعمیر کردن دستگاههایشان مغازه به مغازه پرسوجو میکنند.
فروشگاه او در طبقه دوم پاساژ «رضا» است که دیگر فروشگاههای تعمیرات سختافزار هم آنجا مستقرند. بازار «رضا» روزگاری یکی از مراکز مهم فروش کامپیوتر در پایتخت محسوب میشد حالا اما فروغ سابق را ندارد. او به «دنیای اقتصاد» میگوید:« چند سال پیش یک لپتاپ میخریدیم ۸۹۰ هزار تومان و همان را میفروختیم ۹۰۰ تا ۹۱۰ هزار تومان چیزی حدود ۱۰ تا ۲۰۰ هزار تومان سود میکردیم. این درحالی بود که از ۸ صبح تا ۹ شب مشتری واقعی و فروش داشتیم، اجاره مغازه ۴ میلیون تومان، حقوق کارگر ۲۵۰ هزار تومان و مالیات مغازهها در سال بین چیزی بین ۸ تا ۱۰۰ میلیون تومان بود و از صبح تا شب هم فروش داشتیم. الان همان دستگاه قیمتش شده ۸ میلیون تومان آن کارمندی که ۲۰۰ هزارتومان حقوق داشت الان با کمتر از ۲۲میلیون تومان کار نمیکند.
اجاره مغازه به ۱۵ میلیون تومان رسیده و مالیات هر مغازه هم در سال ۵۰ میلیون تومان است. آن سال اگر کسی یک دستگاه میخرید یک تا دو سال استفاده میکرد بعد آن دستگاه را میفروخت و با ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان بیشتر دستگاهی با تکنولوژی روز میخرید. الان اگر دستگاهی را بفروشد باید ۵ تا ۶ میلیون تومان هزینه کند تا بتواند دقیقا همان مدل را خریداری کند. بنابراین ترجیح میدهد همان دستگاه را ارتقا دهد و رم و هارد جدید جایگزین کند. مثلا برای لپتاپی که زمین خورده و به شدت آسیب دیده مشتری راضی است که همان را با چسب کاری احیا کنیم تا بتواند مدتی با آن سر کند و مجبور به خرید دستگاه نو نشود.»
او درباره اینکه افزایش قیمت در خدمات و قیمت تعمیرات تاثیر گذاشته، میگوید: «نه چندان، چراکه مردم در برابر افزایش قیمتها مقاومت کردهاند. در زمینه تعمیرات کمتر پیش میآید که قطعهای عوض شود و بیشتر بهصورت فنی کار انجام میشود. با این حال همان تعمیرکار شب که از پشت این میز میرود به خانه باید شیر و ماست و مایحتاج بخرد و کرایه ماشین بدهد. یک تعمیرکاروقتی از پشت میز بیرون میآید مثل بسیاری از آدمها استفادهکننده بسیاری از چیزهایی است که هزینهاش این روزها چند برابر شده و افزایش قیمت آنها شامل حال او نیز میشود. من بهعنوان کسی که سالهاست فعال این بازار هستم این را به تجربه احساس کردم که بسیاری از مشکلات و فشارهایی که داریم به دولت یا جایی مربوط نیست مربوط به فرهنگ خودمان است. مثال خوبی در این مورد هست اینکه اگر یک ماه طول میکشد که یک نفر از بیغذایی بمیرد از بیامیدی دو هفتهای میمیرد. همه ما با امید زندهایم و ناچاریم که به آینده امید داشته باشیم.»
او میگوید خیلیها فکر میکنند فروشندهها همه انبارهایشان پر جنس است و از این وضعیت سود میبرند: «به فرض که چنین اتفاقی هم افتاده باشد در این وضعیت شما فقط یکبار سود میکنید و بار دیگر باید با قیمت بالاتر همان جنس را خریداری کنید. مثلا بهترین مارک هارداکسترنال که ضد آب و ضد ضربه و یک ترابایت بود را دو ماه پیش میفروختم ۲۴۰ هزار تومان و شاید هفتهای ۳ تا ۴ عد فروش داشتیم و سودش هم در حدود ۵ هزار تومان بود الان همان هارد قیمتش ۹۰۰هزار تومان است و من سه ماه است حتی یک عدد فروش نداشتهام و این به ضرر همه ماست.» او در جواب به اینکه چه آیندهای را متصور است، نگاهی به ابزارها و کارگران اطرافش میاندازد و میگوید: «همه ما به امید زندهایم. من از کاسبان قدیمی این صنف هستم که همیشه بیحاشیه کار کردم امیدواریم اتفاقی بیفتد که دوباره همه چیز به روال قبل بازگردد.»
- 19
- 1