«عادل فردوسیپور» با «فوتبال ۳۶۰» به عرصه اجرای ورزشی بازگشته است. سایت و اپلیکشین «فوتبال ۳۶۰»، اولین رسانه شخصی اوست. «عادل» در اولین برنامه خود، سراغ «علی دایی» اسطوره فوتبال ایران رفته است.
«دایی» که بعد از حضور در مراسم قرعهکشی جام جهانی ۲۰۲۲ قطر در صدر اخبار ورزشی ایران قرار گرفته بود، در گفتگویی مفصل مقابل دوربین «فوتبال ۳۶۰» نشسته و با همدانشگاهی و رفیق صمیمی خود گپ زده است. در ادامه مشروح قسمت اول از گفتوگوی «عادل فردوسیپور» با «علی دایی» را میخوانید.
*خب «علی» آقا، فکر کنم آخرینباری که با هم صحبت کردیم، ۷ سال قبل در برنامه «۹۰» سال ۱۳۹۴ بود. از آن موقع، خیلی همه چیز عوض شده.
مطمئنا. اول از همه دوست داشتم خدمت شما و تمام کسانی که این برنامه را میبینند، عرض ادب و سلام داشته باشم. هم خیلی وقت بود و هم من کمی فراری بودم. دیگر آنقدر عزیز بودی که نتواستم از دست شما فرار کنم و الان در خدمتتان هستم.
*این اولین گفتوگوی «۳۶۰» هست و چه کسی بهتر از «علی دایی»؛ افتخار نه تنها فوتبال مملکت، افتخار ایران و کسی که خیلی من دوستش دارم. چه بهتر که آدم مصاحبهاش را با کسی شروع کند که هم خیلی دوستش دارد و هم اینکه در همه چیز بهترین است. واقعا من کیف میکنم و برای من مایه مباهات است که با شما گفتوگو کنم.
نه، خواهش میکنم. نظر لطف شماست. ما بهترین نیستیم. ما مخلص تمام مردم ایران هستیم.
بیشتر بخوانید:
*«علی» آقا، اینجایی که الان هستیم دفتر کار شماست؟
بله، با اجازه شما.
*کلا اینجا خبری از فوتبال نیست؟
نه، فقط فوتبال را در تلویزیون نگاه میکنیم. بعضی موقعها که بیکار هستیم، تلویزیون نگاه میکنیم. میگویند خیلی وقتها بعضی مسائل باعث میشود که آدم یک مدت استراحت کند، بعد قدر زندگی را بداند.
بداند زندگی فقط فوتبال نیست. الان در این ۳ سالی که از فوتبال دور هستم، خیلی چیزها یاد گرفتم. به خیلی چیزها فکر کردم. آگاهی خودم را خیلی بیشتر کرده. من همیشه گفتهام: فوتبال بهانه و دلیلی شد که من کنار مردم باشم. جایگاه اجتماعی کوچکی که بین مردم داریم، فوتبال باعث آن شده است.
«علی دایی» کماکان آن علاقه و خیلی راحت بخواهم بگویم، آن کِرم فوتبال را هنوز دارد. من میدانم که شما دنبال میکنید و دوست دارید. علاقه که از بین نمیرود. واقعا چرا «علی دایی» باید ۳ سال و خوردهای از فوتبال ما دور باشد؟
این نظر لطفتان است اما یک مسائلی است که ما در یک مملکتی زندگی میکنیم که شاید خیلیها ناراحت بشوند. آنهایی که باید در جایگاهشان باشند، نیستند. آنهایی که نباید اصلا به چنین جایگاههایی که الان در مملکت ما هست برسند، رسیدهاند. تنها در فوتبال نیست.
در همه چیز ما این مسئله را داریم میبینیم. لابیهای بیرون هیچموقع نمیگذارد امثال من بتوانند در چیزی که جوانی خودم را گذاشتهام، در رشتهای که ببخشید برایش بالای ۳۰۰ تا بخیه خوردهام، بتوانم در آن با عشق و علاقه کار بکنم. من کسی نیستم که با هر شرایطی بتوانم با بعضی از آدمها کار بکنم و به خاطر همین بیرون آمدم.
*پس آن عشق و علاقه کماکان وجود دارد؟
مطمئن باشید. علاقه که اصلا از بین نمیرود. شما مگر میتوانید علاقه را در خودتان خفه کنید؟ نه نمیشود؛ علاقه وجود دارد. عشق وجود دارد. اصلا برای ما عشق به فوتبال است، نه علاقه. شاید کار کردن را از من بتوانند بگیرند اما آن عشق و علاقه را هیچکس نمیتواند بگیرد. مشکلاتی که الان مردم ما با آن گریبانگیر هستند، مخصوصا مشکلات اقتصادی به اینکه آن کسی که جایگاهش نیست، در جایگاهی نشسته که تصمیم میگیرد و تصمیمات غلط و اشتباه میگیرد ربط پیدا میکند.
من خیلی وقتها گریهام میگیرد که ما راجع به یارانه صحبت میکنیم! راجع به کوپن و این چیزها صحبت میکنیم! این توهین به مردم مملکت ماست. اصلا یعنی چی؟ اصلا من این چیزها را نمیفهمم! شما فکر کنید ماهی چند هزار میلیارد یارانه داده میشود؟ با این یارانهها از آن زمانی که دادهاند، نمیشد هزاران کارخانه ایجاد کرد؟
میلیونها نفر را سرکار فرستاد؟ من اصلا ماندهام! حالا حداقل ۱۰۰ نفری کارمند دارم و با آنها کار میکنم. مگر میشود از سال قبل تا امسال بالای ۶۰ الی ۷۰ درصد اجاره خانهها بالا رفته! یک آدم چقدر کار بکند؟ چه کاری بکند که بتواند این خلاءها را پر کند؟
خداوکیلی شما خودتان میدانید که من یک رستوران کوچک دارم. باور میکنید که اکثر کارمندهای رستوران، لیسانس و فوقلیسانس هستند؟ من یک کارگر میخواستم که در کارهای خانه به خانم کمک کند.
باور میکنید که رزومهاش را آورد و من گریهام گرفت؟ فوقلیسانس بود! فوقلیسانس باید بیاید در خانه من کار بکند؟ شما اگر نگاه بکنید ما همهاش دستوریایم؛ فلان کس گفت قیمت بالا نرود. مگر با دستور دادن چنین اتفاقاتی میافتد؟ ما سیستممان خراب است.
*اگر حالا شرایطش مهیا باشد، آیا اصلا دوست دارید مثلا کار مدیریتی در فوتبال بکنید؟ آن جایگاهی که خودتان فکر میکنید اگر به شما بدهند، آیا دوست دارید اصلا در این زمینه فعالیت کنید؟
نه، ببینید من مدیریت را اصلا دوست ندارم. در زندگیم باور نمیکنید شاید بالای ۲۰ سال است که شرکت دارم. قبلا هم شرکت ورزشی داشتم. الان هم شرکت فولادی دارم و در رشته خودم (متالورژی) دارم کار میکنم. هیچموقع پشت صندلی ننشستم. اصلا آن پشت نشستن را دوست ندارم؛ با من سازگار نیست.
*اول ناخواسته از فوتبال جدا شدید؛ اتفاقاتی که در سایپا رخ داد و آن داستانها. بعد یک مدت میگفتند که «علی دایی» ممنوعالکار است و نمیگذارند؛ یعنی مثلا چند باشگاه با شما صحبت کردند که در این حدفاصل این ۳ سال به آنها بروی. چنین چیزی بود یا نه؟
ببینید من که نمیدانم ممنوعالکار بودم یا نبودم اما این را میدانم که خیلی از ادارات و مراجعی که بودند، آمدند زندگی ما را کنکاش کردند. اینها را میدانم اما اینکه ممنوعالکار بودم، نه. خیلیها در این چند سال به من پیشنهاد دادند و از آنها عذرخواهی کردم و نتوانستم با آنها همکاری بکنم.
شاید مثلا من را انتخاب میکردند، آن موقع معلوم میشد که ممنوعالکار هستم یا نیستم. حالا ممنوعالکار باشم هم افتخار میکنم که به خاطر حرف حقی که زدم، به خاطر حرفهایی که زدم، ممنوعالکار باشم.
آقای «فردوسیپور»، من آویزان این فوتبال نیستم. هیچ موقع هم نبودم. موقعی که مثلا کسی را مدیرعامل باشگاه من میگذارند که اصلا فوتبال بلد نیست، بعد میآید به خاطر اختلافاتی که از گذشته با او داشتیم، دنبال این است که من زمین بخورم.
در یک مجموعهای کار بکنید که ببینید همه سعی میکنند تو زمین بخوری و نتیجه نگیری، چه کاری آدم میتواند بکند؟ به خاطر این (از سایپا) بیرون کشیدم.
من جایگاهی که بین مردم دارم را با هیچ چیزی در زندگیام عوض نمیکنم. عذر میخواهم، در این مملکت هر کسی که بزرگ بشود با او زاویه داریم! حسادت بد چیزی است! به غیر از حسادت، خیلی چیزهای دیگر است که من نمیتوانم توضیح دهم.
بابای من موقعی که تیم ملی رفتم، یک حرف خوبی به من زد و گفت: علی جان (شهریار) نگاه کن. شاید خیلیها ناراحت بشوند اما میگفت این پنکههایی که در مسافرخانههای ما آویزان است، آنقدر پایین است که به یک حدی برسی، سریع گردنت را میزند. همه جای دنیا این پنکه وجود دارد اما طولانیترینش برای مملکت ماست.
*در مورد سختیهایی که مردم کشیدند و میکشند، صحبت کردی و شرایطی که تغییر کرده. تو ورودی ۶۷ دانشگاه شریف بودی و فکر کنم همدورهایهای تو خیلیهایشان ماندهاند. یعنی نرخ مهاجرت در آن مقطع من فکر میکنم خیلی کمتر بود. هرچه جلوتر میرویم، در واقع تعداد جوانان و نخبههایی که از ایران میروند، بیشتر میشود.
*تو خودت به عنوان نماد و سمبل کسی که جنگیده، تلاش کرده و از صفر شروع کرده. از صفر مطلق شروع کرده با عرق جبین و با تمام وجودش به این جایگاه رسیده. نمیدانم حالا آنور قضیه را گفتی، سختیها را گفتی ولی چجوری میشود جوانان را امیدوار کرد که آقا میشود.
*حالا درسته «علی دایی» شدن خیلی سخت است. از هر چند میلیون نفر، یکنفر «علی دایی» میشود ولی به هر حال شدنی است. یعنی تو از صفر شروع کردی. نه پارتی داشتی، نه کسی را داشتی و نه مثلا یک استعداد آنچنانی مثل «مسی» و واقعا با سختکوشی و تلاش خودت به این جایگاه رسیدی. چه صحبتی برای آن جوانانی داری که نمیدانم شاید صحبتهای «علی دایی» بتواند برای آنها تکاندهنده باشد؟
من به زندگی خودم همیشه افتخار کردم. در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. پدر و مادر با اینکه سواد آنچنانی نداشتند، جزو با شعورترین و فهمیدهترین آدمهایی بودند که دیده بودم. من همیشه گفتهام که به عشق بابام، مهندسیام را گرفتم. از روز اول، از اول ابتدایی خدا بیامرز به من گفت که تو باید مهندس بشوی. شاید باور نکنید، از بچگی؛ ۱۱، ۱۲ ساله بودم که ۳ ماه تابستان دستفروشی کردم.
هزینه ۹ ماه درس خواندن را پیدا کردم. من خیلی افتخار میکنم که روی پای خودم بودم. تازگیها مثلا ۱۰ الی ۱۵ ساله که فروشگاه زنجیرهای راه افتاده. حالا مزاح یا هر چیزی فکر میکنید، ما آن موقع با بچههای محل بساط میکردیم.
*چه چیزی میفروختید؟
بستگی داشت. یکبار مثلا بلال میآمد و ما میفروختیم. بیسکوییت و لوازم خانه مثلا بشقاب، سبد، قاشقوچنگال بساط میکردیم. خودم به خیلی از دوستانم جنس میدادم و میرفتند در جاهای دیگر بساط میکردند و شب میآمدند، حسابوکتابشان را میدادند و حق خودشان را برمیداشتند. آن موقع من هم دانشجو بودم، هم فوتبال بازی میکردم و هم با یکی از دوستانم در بازار کویتیها شریک بودم که لباس استوک از کرهجنوبی میآوردیم و میفروختیم. آدم هم میتواند کار بکند، هم میتواند درسش را بخواند و بهترین دانشگاه برود و هم میتواند فوتبالیست و ورزشکار باشد. اما باید از خیلی چیزها بگذری. «گذشت» مهمترین چیز در «تکامل» است.
*موقعی که همه همنسلهای تو اولین قرادادی که میگرفتند را میرفتند ماشین آنچنانی میخریدند و یکجور سعی میکردند سمت زندگی لوکس بروند، تو فکر میکنم همان موقع یادم هست گیشا (کوی نصر) بودی و یک پیکان داشتی.
بله. پیکان اردبیل۱۱ داشتم.
*بعد آن پول اندکی هم که از کم شروع شد و کمکم بالا رفت را هم رفتی کار کردی.
اصلا پیکان اردبیل۱۱ را شریکم برای من خرید. ۴۲۰ هزار تومان سود من بود و برای من آن پیکان را گرفت و من از کارکردم گرفتم و پول فوتبال را نیاوردم ماشین بخرم و پز بدهم. تا موقعی که فوتبال من تمام شد، شاید ساعت ۱۲ شب را به ندرت سالی یکیدو بار دیده باشم. مثلا ما بزرگترین تفریحمان این بود که بعد از بازی میرفتیم بیلیارد و اسنوکر بازی میکردیم. تفریح ما همین بود.
*بیلیارد و اسنوکر بازی میکردی که بیلیارد را شنیدم خیلی خوب هستی یعنی هر کسی که دیده، میگوید خیلی خوب هستی. دیگر چه ورزشهایی میکردی؟
از بچگی پینگپنگ بازی میکردم. والیبال و بسکتبال هم بازی میکردیم.
*پینگپنگ را گفتی. اتفاقا چندتا آوانس بهت بدهم؟
خداوکیلی میگویم بچهها یک آینه بیاورند و در آینه خودت را نگاه کن. ببین به من میتوانی آوانس بدهی یا نه.
*آقا این دوربین؛ یک، دو، سه، چهار، پنج و شش تا دوربین است. تا حالا هم نه من بازی «علی» را دیدم و نه «علی» بازی من را. آقا ما الان میرویم اینجا هم امکانات را دارد. من که برندهام. من میدانی چه چیزی میخواهم؟ لباس لیورپول زیاد دارم. یک گرمکن، هودی و از این کاپشنهای بلند و...
یک ست کامل ورزشی دیگر بگو.
*آره. یک ست کامل ورزشی لیورپول. بعد زود هم برای من بیاور.
حتما. میگویم بچهها از انگلیس بفرستند.
*و اگر شما بردی؟
هر چیزی که دوست داشتی. شما به ما یک جوراب بده. چون من میدانم میبرم.
*آقا ضبط میشود. بعد چه کار میکنید؟ ما اینها را پخش میکنیمها.
آره پخش بکنید. اما خدایی به قیافهات نمیخورد بتوانی من را ببری.
*بچهها ضبط را الان تعطیل کنیم. لباس با خودم آوردهام و در ماشین است. راکت هم دارم.
من در خدمت هستم.
( مسابقه پینگپنگ را عادل فردوسیپور برد)
*خب اوضاع و احوال فوتبال را گفتید دنبال میکنید در این حد که در ادامه صحبتهایی که انجام دادید و اوضاع و احوال عجیبوغریبی که داریم.
خب الان فوتبال ما، فدراسیونمان رئیس ندارد. استقلال و پرسپولیس از لیگ قهرمانان آسیا حذف شدند و هیچکس هم اصلا نفهمید چی شد و چی نشد!
*اوضاع و احوال ملیمان، اصلا تیم ملیمان وضعیت درست و حسابیای ندارد و تا الان فقط یک بازی تدارکاتی نهایی شده و همه تیمها برنامهشان مشخص است. همان زمان فدراسیون قبلی صحبت از جادوگری و این صحبتهای عجیبوغریب بود. در آستانه جام جهانی اوضاع و احوال فوتبالمان را چطوری میبینید؟
متاسفانه حالوروز فوتبال ما خوب نیست؛ مثل بقیه قسمتها، این هم حالوروزش خوب نیست. ما همانطور که گفتید، بزرگترین رویداد فوتبال را در دنیا داریم. توانستیم به جام جهانی صعود بکنیم اما هیچ برنامه مدونی نداریم که بتوانیم خودمان را آماده بکنیم. با تیمهای بزرگی میخواهیم بازی کنیم و مطمئنا میتواند پای خیلی از بچههای ما را به اروپا باز کند.
در این زمانی که حالوروز مردم ما خوش نیست، یک جام جهانی میتواند مردم را خوشحال کند و متاسفم که الان بدون برنامه و بدون هیچ چیزی ادامه میدهیم. من خودم خیلی امیدوار نیستم.
*چه قبل از ویلموتس، چه بعد از ویلموتس به شما پیشنهاد سرمبیگری تیم ملی دادند؟
هم قبل از ویلموتس و هم قبل از آقای اسکوچیچ پیشنهاد را به ما دادند اما میگویم دیگر ما لحظه آخر اوت شدیم! الان چند سال است ویلموتس رفته؟
*۲ سال و خوردهای.
این پرونده هنوز به نتیجه نرسیده!
*همیشه همین بوده.
الان شما نگاه بکنید مثلا کسانی که در استقلال و پرسپولیس بودند، به قول شما در تیم ملی بودند، همه هرکاری دوست داشتند، کردند و نه جوابگو بودند و نه چیزی. ما فقط جاهای آنها را عوض کردهایم. در فوتبال از پرسپولیس رفته پیکان، از پیکان رفته مثلا فولاد خوزستان! همه فقط جابهجا شدند.
هیچ کشوری در دنیا به اندازه ما در فیفا پرونده ندارد. این عاملش چه چیزی هست؟ این عاملش فساد است دیگر. کسی که هیچ جایگاهی ندارد و یکدفعهای یک جایگاه بزرگ را به او میدهید؛ دیگر هر کاری که دوست دارد، میکند. الان آن آقای وزیر کجاست؟ یکی به من بگوید. به خاطر این پشت میز را دوست ندارم. صندلی را دوست ندارم. کسی مدیرعامل هم مثلا میشود، اولین چیزی که وقتی نتیجه نمیگیرد یا مشکل پیدا میکند میگوید، این است که قبلیها کردند! آقا قبلیها کردند.
شما میدانستی، چرا قبول کردی؟ این برای من جای سوال است. دانسته که آدم خودش را در چاه نمیاندازد. این همه بهانهگیری تنها در فوتبال نیست که در همه جای ما است. همه چیز را به قبلیها نسبت میدهیم. فکر کنم اگر اطلاعی از ۳هزار سال قبل هم داشتند، به آن هم مراجعه میکردند که مثلا ۳هزار سال قبل چنین اتفاقی افتاده و این دلیلش آن است.
*پس هم قبل از ویلموتس و هم بعد از ویلموتس به شما پیشنهاد دادند. یعنی نگذاشتند که بشود یا خودتان نخواستید؟
نه. نگذاشتند که بشود.
*یعنی از نیروهای بیرونی یا مثلا...
بله. آن موقع که وزیر ورزش نگذاشت.
*یعنی آقای سلطانیفر؟
بله. جفتش را نمیدانم آقای سلطانیفر است، (X) است یا (Y) است؟ ولی وزیر ورزش نگذاشت. کدام دولتی برای من یک کاری انجام داده؟ شما به من بگو. من فوتبال را کنار گذاشتم، کی آمد یک بازی خداحافظی برای ما بگیرد؟ ۱۷ سال رکورد دنیا را داشتیم. چه اتفاقی افتاد؟ کدام دولتی دوزار به من داده؟ بیاید هزاران برابرش را بدهم. از کی تا الان طرفداری کردم؟
*طرفداری که نه.
از کی مثلا حمایت کردم؟ یکنفر به من بگوید. یکیدوتا افطاری رفتیم که آن را هم الان پشیمانم که چرا رفتم.
*یعنی مثلا اگر الان برمیگشتی، آن افطاری را نمیرفتی؟
برمیگشتم، به هیچ عنوان آن افطاری را نمیرفتم. مسئله این است. چون ببخشید عذر میخواهم، کاری برای مردممان نکردند.
- 14
- 5