به گزارش خبر آنلاین، قهرماني تيم پرسپوليس در ليگ برتر بهانهاي شد تا با يكي از افرادي كه نامش در باشگاه پرسپوليس ماندگار است گفتوگو كنيم. «احسان خرسندي» بازيكني كه با هفده سال سن جوانترين بازيكن تاريخ ليگ برتر به حساب ميآيد و از سوي ديگر با دوبار قهرماني همراه پرسپوليس، ركورددار قهرماني اين باشگاه در ليگ برتر است.
مهاجمي بيحاشيه كه ده سال در تمام ردههاي پايه پرسپوليس و تيم ملي بازي كرد و اين روزها به عنوان مربي مشغول به فعاليت است. گفتوگوي سه ساعته و مفصلي كه از پرسپوليس آغاز و با دلايل بازنشستگياش پايان يافت. از زمان حضورش در تيم ملي نوجوانان و اميد حرف زديم كه پر از افشاگري است تا افشين قطبي و اخلاقيات خاصش.
و سرانجام پرسپوليس پس از يك دهه قهرمان شد...
پرسپوليس از ده سال پيش تا به امروز روند رو به رشدي نداشت. يعني يك فصل خوب بود، يك فصل وقفه داشت، يك فصل كانديداي سقوط بود و در كل اينگونه نبوده كه پرسپوليس پله پله بالا آمده باشد و طي يك پروسه برنامهريزي شده قهرمان شود. زماني كه با يك مربي بزرگ به نام برانكو توافق شد كه به ايران بيايد نويد اين ميرفت كه تغييراتي در تيم ديده شود و از روزي كه برانكو هدايت تيم را برعهده گرفت، روند رو به رشد اين تيم قابل مشاهده بود.
بايد قبول كرد اين پرسپوليس تحول اساسي داشت و بازيهاي خوبي انجام داده و تماشاگران را به استاديوم برگرداند. حضور برانكو نشان داد وجود يك مربي بزرگ ميتواند تحولات اساسي به وجود آورد و از سوي ديگر جوانگرايي برانكو هم بسيار قابل تقدير است. اين تيم حتي فصل پيش هم مدعي قهرماني بود و به خاطر تفاضل گل اين عنوان را از دست داد. پس بايد قبول كنيم در اين دو سال و نيم پيش برنامهريزي براي قهرماني پرسپوليس صورت گرفته كه نتيجه هم داده است.
حرف از برانكو كه ميشود، انتقادهايي هم به او ميشود. مثلاً ميگويند پارسال تيم پرسپوليس قشنگتر بازي ميكرد و امسال فقط دنبال نتيجه بود.
شناخت فوتبال ما از برانكو هيچ وقت فوتبال زيبا نبود. زماني كه سرمربي تيم فوتبال ايران هم بود برانكو ميگفت ترجيح ميدهم تيمم بد بازي كند اما نتيجه بگيرد. هيچ وقت از او توقع بازي زيبا نداشتيم. اگر امروز هم بازي زيبا از پرسپوليس مشاهده ميكنيد به واسطه حضور بازيكنان خلاق در خط مياني و حمله است. بازيكنهايي كه هر لحظه ميتوانند نتيجه عوض كنند و به همين دليل مربي مجبور است در روش بازي خود تغييراتي ايجاد كند.
شايد برانكو دلش نخواهد تيمش اينقدر زيبا بازي كرده و حمله كند كه در ضدحمله گل دريافت كند اما تواناييهاي بازيكنانش طوري است كه فوتبال هجومي در پرسپوليس بيشتر به چشم ميآيد. هرچند با تغييراتي تاكتيكي سعي كرده خيلي اجازه نفوذ و هجوم به بازيكنانش ندهد. نمونه آن سروش رفيعي كه آن بازي فانتزي كه هميشه از او مشاهده ميشد را نميبينيم و بيشتر به بازيكني در خدمت تيم بدل شده است.
پرسپوليس برانكو بسيار بازيكنساز بوده كه جز نكات مثبت محسوب ميشود. خيلي از منتقدان همين داستان را با كی روش تيم ملي قياس ميكنند. آيا اين قياس صحيح است؟ امروز شاهد دعوا بين پرسپوليس و تيم ملي هستيم.
البته اين روزها باهم كاري نداشته و آشتي كردهاند اما اين دعوا باعث ضربه به فوتبال ميشود. تيم ملي به اندازه باشگاه پرسپوليس طرفدار ندارد و اگر همين روند ادامه پيدا ميكرد ممكن بود طرفداران پرسپوليس تيم ملي را تحريم كرده و يا حتي عليه كیروش شعار دهند. خب به طور حتم چنين اختلافي تنها و تنها به ضرر فوتبال ايران است. قياس كردن اين دو اشتباه است. دنياي اين دو مربي و تجاربشان متفاوت است. افكار كروش كاملاً تدافعي است و دوست ندارد فردي در كارش دخالت كرده و خللي ايجاد كند اما برانكو افكار متفاوتي داشته و قياس اين دو بسيار اشتباه است. اختلاف اين دو مربي كاملاً فني است و هر دو ميخواهند به ديگري اثبات كنند از او بهتر است.
هر دو هم نسل عوض كردند.
بله، برانكو همزماني كه در تيم ملي بود تغيير نسل انجام داد. شايد بعدها از اين تغيير نسل فوتبال ايران ضربه خورد اما به هرحال هم كیروش و هم برانكو علاقه زيادي به كار با جوانان و تغيير نسل گذشته داشتند. تا قبل از حضور برانكو و بلاژوويچ در تيم ملي آنها اثبات كردند كه فوتبال ايران تنها استقلال و پرسپوليس نيست و با دعوت از بازيكنان تيمهاي ديگر توانستند انگيزه زيادي به تيمهاي شهرستاني دهند.
هرچند نسلي كه دست برانكو بود بهترين نسل فوتبال ايران بود و آن تيم ميتوانست بهتر نتيجه گيرد اما چون مربي يك دندهاي است و اعتقاد دارد راهي كه ميرود درست است و حرف كسي را گوش نميدهد، ضربه هم خورديم.
يكسري بازيكن زمان برانكو به تيم ملي آمدند كه فقط در زمان وي در تيم ملي بوده و بعد محو شدند...
بله. ستار زارع، ابراهيم ميرزاپور، ناجي بداوي، محمد علوي و كمال كاملي مفرد و بازيكناني از اين دست كه تنها در تيم ملي برانكو مهره ثابت بودند. البته همين اتفاق در تيم ملي كروش هم افتاده است. استيون بيت آشور يا اميد نظري و بازيكناني از اين دست. در اينجا بايد بگويم برخي مواقع مربيان اعتقاد دارند بازيكناني شايد بينام و نشان و متوسط ميتوانند بهتر در خدمت تيم باشند تا ستارگان.
چرا مربياني مثل برانكو و كیروش هيچكسي را جز خودشان قبول ندارند؟
كیروش فوقالعاده آدم جاه طلبي هست و براي موفقيت تيم ملي كه موفقيت خودش هم ميباشد، دست به هركاري ميزند. او رابطه خوبي با خبرنگاران ندارد اما مردم بسيار دوستش دارند. او به عواقب كارش فكر نكرده و برايش اهميتي هم ندارد. يكي از دلايلي كه بسيار مخالف دارد همين است. در بهترين روزهاي بازيشان مجتبي جباري و هادي عقيلي و مهدي رحمتي را از تيم ملي كنار گذاشت و نشان داد ميتواند موفق هم باشد. مربياني از اين دست براي رسيدن به هدفشان هركاري ميكنند حتي تغييرات فراوان در كادر فني.
حرف ديگر اين است كه نزديك دو ميليارد به برانكو و نزديك به ده ميليارد براي كیروش خرج كردهايم. آيا اين هزينه منطقي و معقول است؟
مربي بزرگ كه با آدمهاي بزرگ كار كردند، دستمزد زيادي هم ميگيرد. اين پول به تجربه و كارنامه كیروش داده شده. وي يك برند است كه شايد ده نفر هم مثل وي در دنيا نباشد و بايد وي را با آن ده نفر قياس كرد. پس با اين حساب وي پول خيلي زيادي نميگيرد. نگاهي به چين بيندازيد كه چه بازيكنان و مربياني را گرفته اما نتيجه نتوانست بگيرد. اين رقمي كه خرج ميشود براي موفقيت فوتبال و ساختن آينده فوتبال ايران است و بايد بيشتر از اين هم خرج كنيم.
يك نام مشترك بين كی روش و برانكو به چشم ميخورد به نام رامين رضاييان.
گفته ميشد كه رضاييان فرزند كیروش است و برخي از حواشيهاي رضاييان به كیروش برمي گردد اما من در اين زمينه حرفي ندارم. رامين رضاييان ميتوانست فوق ستاره فوتبال ايران شود. تجربه سالهاي بازيام را ميگويم. يك بازيكن بين اعضاي تيم منفور است. يك بار اشتباه كند، مربي ميبخشد. بار دوم مربي و بازيكن اما وقتي اين اشتباهات سريالي باشد ديگر نه اعضاي كادر فني و نه بازيكنان دوست ندارند با چنين بازيكني در يك تيم حضور داشته باشند.
رامين رضاييان بازيكن كوچكي نبود و همه دوستش داشتند، پس كنار گذاشتند اين بازيكن سخت است اما وقتي از لحاظ اخلاقي دچار مشكل شد، برانكو او را كنار گذاشت. شنيدم برانكو منتظر پادرمياني بزرگان پرسپوليس بود اما هيچكدام از بازيكنان پا پيش نگذاشتند و ترجيح دادند رضاييان در تيم پرسپوليس حضور نداشته باشند تا تيم به حاشيه نرود. هر مربي ديگري هم جاي برانكو بود رضاييان را كنار ميگذاشت اما اينكه بگوييم به تحريك كیروش پرسپوليس را به حاشيه برد را شايد نتوان قبول كرد چون در تيم ملي هم او را بازي نداد و وريا غفوري كه خصوصيت تدافعي بيشتري داشت در تركيب بود و به رضاييان بازي نرسيد. پس كروش هم خيلي در حواشي رضاييان تأثيرگذار نبوده است.
حرف از رامين رضاييان ميشود، همه ياد شيث رضايي ميافتند. اين قياس درست است؟
(كمي فكر ميكند) چقدر كارهايشان شبيه هم هست. تا به حال به اين قضيه فكر نكرده بودم. من از تيم ملي نوجوانان با شيث همبازي بودم. قبل از جام جهاني نوجوانان ترينيداد شيث چنين حواشي درست كرد و هيچ بازيكني دوست نداشت وي در تيم ملي باشد اما علاقه فراوان حميد درخشان به شيث باعث شد كه همراه تيم باشد. حتي بازيكنان نميخواستند او در تركيب باشد و ميگفتند اگر او بازي كند ما بازي نميكنيم اما باز هم علاقه درخشان باعث شد در جام جهاني هم بازي كند. شيث هم از اين حواشي زياد داشت و سرانجام هم بسيار زود فوتبال حرفهاي را كنار گذاشت. رامين هم اگر نگاهي به شيث بيندازد، شايد مسير زندگياش را تغيير دهد.
جالب اينكه برخي بازيكنان وقتي از پرسپوليس ميروند در تيمهاي ديگر به چشم نميآيند. نمونهاش شيث. درست است؟
دنياي پرسپوليس و استقلال از همه تيمهاي ديگر جداست. فردي كه در پرسپوليس بازي كرده و بازوبند اين تيم را ميبندد و جلوي دهها هزار تماشاگر فوتبال بازي ميكند به يكباره مجبور است به تيمي مثل صباي قم برود كه هر بازي صد نفر هم تماشاگر ندارد. اين بازيكن ديگر انگيزهاي براي تمرين كردن و بازي ندارد. به همه چيزي كه بازيكن بزرگ صبا آرزو دارد برسد، شما قبلتر رسيدهايد.
در پرسپوليس براي فيكس بودن بايد بسيار سعي و تلاش كني اما در يك تيم كوچك بدون تمرين هم فيكس بازي ميكنيد. متأسفانه بازيكنان ما اينگونه فكر ميكنند و به همين دليل به سرعت در تيمهاي ديگر فيد ميشوند. شما نگاهي به روبرتو باجو بيندازيد، وقت به برشا رفت محبوبيتش بيشتر و بيشتر شد اما در ايران بازيكن بزرگ وقتي از تيم استقلال يا پرسپوليس جدا شوند، به كل محو خواهند شد.
امروز احسان خرسندي در ردههاي پايه مشغول مربيگري است. وضعيت فوتبال پايه ايران را چگونه ميبينيد؟
اسفبار، اسفناك، اصلاً لغتي براي شرح وضعيت فوتبال پايه سراغ ندارم! اول اينكه هيچ استعدادي نداريم، خيلي كم و انگشت شمار. شايد از صد نفر سه يا چهار بازيكن كه بتواند بغل پا بزند داريم. دوم اينكه همه زندگي بچهها شده كامپيوتر و موبايل كه مشكل بزرگي براي اين ردهسني به حساب ميآيد. به طور حتم سالهاي بعد فوتبال ايران به مشكل ميخورد.
اين همه مدرسه فوتبال پس براي چيست؟
علاقه بين بچهها هست اما علاقه بدون استعداد بينتيجه است. مهدي مهدويكيا تمام ايران را گشت اما ۲۰ بازيكن هم نتوانست پيدا كند. از سوي ديگر برخي پدر و مادرها هم دوست دارند فرزندشان فوتباليست شوند و به اجبار آنها را به مدارس فوتبال ميبرند.
از ۷۷ تا ۸۷ در پرسپوليس بوديد و در تمام ردهها بازي كرديد. اين يك دهه را باهم مرور كنيم. شما از همان ابتداي نونهالان در تيم ملي حضور داشتيد.
متأسفانه حضور در تيم ملي براي من خيلي خوب نبود! اكثر مواقع در اردوهاي طولاني مدت بوديم و مربيان باشگاه هم بازيكناني را در تركيب ميگذاشتند كه در تمرينات همراهشان باشند. به همين دليل بسياري از بازيهاي مهم را از دست دادم. از سوي ديگر اردوهاي طولاني بسيار خستهكننده بود. زماني كه تيم ملي نوجوانان بودم، اول مهر وارد اردو شده و آخر شهريور سال بعد اردو تمام شد.
هر يك ماه يك يا دو روز به ما مرخصي ميدادند. نميخواهم بگويم اين اردوها خيلي بد بودند اما خيلي هم خوب نبودند. زماني كه در تيم ملي اميد بودم براي بازي پرسپوليس و استقلال دنيزلي به من گفت بايد حضور داشته باشي اما چون دو روز قبل با تيم ملي اميد در آزادي بازي داشتيم، وينگو گفت حق نداري اردو را ترك كني! دوست داشتم در آن بازي حضور داشته باشم اما بخشنامهاي نشانم دادند كه اگر اردو را ترك كنم دو سال از حضور در فوتبال محروم ميشوم! به همين دليل خيلي از بازيهاي پرسپوليس را از دست دادم.
در چند جام جهاني حضور داشتيد؟
يك جام جهاني نوجوانان كه البته بازي هم به من نرسيد. تيم بسيار خوب و قوي داشتيم كه بازي كردن در آن بسيار سخت بود.
همان تيم ملي معروف كه بازيكنانش بزرگسال بودند؟!
(باخنده) بله، همان تيم ملي معروف!
واقعاً چنين حرفي درست بود يا شايعه است؟
درست بود! آن زمان ابرار ورزشي هم به اين مسئله پرداخت. آن تيم چهار بازيكن نوجوان داشت. بقيه بازيكنان اميد و بزرگسال بودند. اكثر بچههاي تيم ملي دو اسم داشتند و ما نميدانستيم به كدام اسم صدايشان كنيم!
اما مربي تيم ملي ميگفت كه اصلاً از اين قضيه خبر نداشته كه شناسنامه تقلبي آوردهاند.
شايد در نگاه اول متوجه نشويد اما وقتي يك سال با شما در اردوهاي بيست و چهار ساعته حضور دارند ميتوانند متوجه شوند كه بازيكن تيمش چند ساله است؟! بدون شك ميدانستند كه چه اتفاقي افتاده و از آن كاملاً آگاه بودند. اگر آن تيم بزرگسالان نبود، من ميتوانستم فيكس تيم ملي باشم. البته يك نكته بايد بگويم كه در آسيا تمام تيمها اين كار را ميكردند. بازيها در عمان برگزار ميشد كه بازيكنانش بدون شك از بزرگان تيم ما هم بزرگتر بودند.
در تيم ملي جوانان هم نتيجه نگرفتيد اما در مسابقات آسيايي دوحه با رنه سيموئز سوم شديد.
رنه فوقالعاده بود. شخصيت و بار فني اين آدم بينظير بود و مانند وي در ايران نديدم. وي خيلي دوست داشت ساختار فوتبال ايران عوض شد. ميگفت براي تيم ملي نوجوانان يك مربي برزيلي ميآورم كه بازيكنان را تربيت كرده و به تيم ملي جواناني تحويل دهد كه مربياش برزيلي است. يعني قصد داشت تمام ردههاي پايه ايران را برزيلي كند. ميگفت در تيم ملي بزرگسالان احتياج به مربي برزيلي نيست چراكه بازيكناني به شما ميدهيم كه برزيلي هستند! ايده وي فوقالعاده بود اما فدراسيون با اين ايده مخالفت كرد.
اگر يادتان باشد آن زمان فدراسيون به خاطر دخالت سياسيون تعليق شده و حتي قرار شد تيم ملي به دوحه اعزام نشود. ما در اردو رفتيم و اردويمان لغو شد. پس از مدتي گفتند مشكل حل شده و تيمي كه قرار نبود برود بدون كمترين امكانات و تمرين و اردو وارد مسابقات شد. در مسابقات روز به روز بهتر شديم و در نيمهنهايي به قطر ميزبان رسيديم. هر بازي كه برنده ميشدند رئيس فدراسيون جلوي در ورودي ميايستاد و به آنها پاداش ميداد. ما اين تيم را ميديديم و نگاهي به خودمان ميانداختيم.
به هرحال به قطر باختيم و در ردهبندي برابر كرهجنوبي قرار گرفتيم كه شش بازيكنش از جام جهاني به اين تيم اضافه شده بودند. آن بازي واقعاً رؤيايي بود كه در ردهبندي توانستيم شكستشان دهيم و سوم شديم. اين عنوان سومي تنها و تنها به رنه سيموئز تعلق داشت. شايد تلخ باشد بگويم اما تيم ما بدون بدرقه رفت و حتي وقتي سوم شد هيچ فردي براي استقبال در فرودگاه نبود. خيلي دلسرد شديم.
و بعد براي مقدماتي المپيك حاضر ميشديد كه سيموئز رفت...
سيموئز نرفت، كاري كردند كه وي ايران را ترك كند! با عربستان و استراليا و اردن همگروه شديم و بسيار به رنه اميدوار بوديم كه تيم را به المپيك ببرد اما فدراسيون به نوعي عذرش را خواست. به او گفته بودند از اين گروه يك تيم بالا ميرود و نميتواني اين تيم را بالا ببري. من جستجو كردم و متوجه شدم دو تيم صعود ميكند و متوجه شدم فدراسيون فوتبال دروغ گفته و علاقهاي به همكاري ندارد. به همين سادگي يكي از بزرگترين مربيان فوتبال را رد كرديم تا وينگو بگوويچ سرمربي تيم ملي اميد شود. رفتن سيموئز ناراحتكننده بود اما آمدن بگوويچ ناراحتكننده تر!
رنه چرا به تيم اميد آمد؟!
او دوست داشت با تيم اميد نتيجه بگيرد كه تيم بزرگسالان هم به او بدهند. با امير قلعهنويي وخردجمعي ۱۳ نفرهاش رابطه خوبي داشت و چند نفر از ما را به تيم ملي بزرگسالان داد تا با شرايط و جو بازيهاي ملي آشنا شويم. دليلش هم اين بود كه ميگفت با فضا آشنا شويد كه وقتي با خودم در تيم ملي بزرگسالان قرار شد بازي كنيد، شرايط را درك كرده باشيد! فقط نميدانست مربيگري در ايران شرايط خاص تري ميخواهد كه وي از آنها بيبهره بود. ولی وینکو...
جالب آنكه گفتيد مربي مثل برانكو نميتواند با بازيكنان بزرگ روي نيمكت كار كنند اما آن تيم پرسپوليس علي آقا پرستاره بود. چطور علي پروين توانست اين همه بازيكن بزرگ را جمع كند؟!
مگر كسي جرات داشت روي حرف علي آقا حرف بزند؟! در ضمن آن زمان بازيكنان حجب و حيا داشتند، احترام بزرگتر و كوچكتر را رعايت ميكردند كه امروز كمتر در فوتبال چنين چيزي مشاهده ميكنيد. اجازه نميدادند يك بازيكن جوان حتي در رختكن اصلي لباس عوض كند. كسي جرات نداشت اعتراض كند به مربي. جوري در تمرين روي پاي ما تكل ميزدند كه يك هفته نميتوانستيم راه برويم.
علي آقا لذت ميبرد كه در تمرين بزرگهاي تيم جوانان را بزنند! كيف ميكرد! بهروز رهبريفرد روزي دو سه نفر را بايد ميزد. يك مدتي تيم نتيجه نميگرفت، علي آقا گفت چرا تيم نتيجه نميگيرد؟ً بهروز گفت علي آقا سه تا بازي هست يه كارت قرمز نگرفتيم، معلومه وقتي كسي رو نزنيم تيم هم نتيجه نميگيره! در آن شرايط و جو كسي ميتوانست اعتراضي كند؟!
بعد علي آقا با اشميت و سوبل كار كرديد. ميگويند سوبل هم مربي كوچكي نبود.
شايد باورتان نشود اما سوبل به ما فوتبال پايه ياد ميداد! ميگفت شما بغل پا بلد نيستيد بزنيد و در تمرينات كلاس آموزشي اصول پايه فوتبال داشتيم. به برخي از بزرگان تيم گفت شما برويد پشت دروازه و تمرين بغل پا داشته باشيد تا بعد به تمرين اصلي اضافه شويد. اينگونه بود كه دو دستگي در تيم شكل گرفت و علي آقا تحمل ديدن چنين اتفاقاتي نداشت و به همين دليل سوبل هم رفتني شد. البته از مصاحبه معروف و داماد علي آقا هم نگذريم!
بعد چه شد؟
تيم نتيجه نميگرفت و علي آقا باز مربي شد. ما هفت بازي در آزادي داشتيم و طبق محاسبه علي آقا بايد حداقل ۱۸ امتياز ميگرفتيم. يعني شش برد و يك باخت كه تيم دقيقاً برعكس عمل كرد و شش باخت و يك مساوي داشتيم. بعد اتفاقاتي روي سكوها افتاد كه علي آقا سرتمرين نيامد و روز به روز حال پرسپوليس بدتر شد.
يك دعواي معروف هم شنيدم در رختكن داشتيد.
بله، ناصر ابراهيمي سرمربي موقت تيم شد كه به اصفهان رفته و با ذوبآهن بازي كرديم. ابراهمي اسدي دقيقه ده اخراج شد و نيمه اول سه گل خورديم. در رختكن اتفاقات بدي افتاد و رختكن تيم با رينگ بوكس فرقي نكرد. دعوايي بود كه تا به حال در زندگيام نديده بودم! من هم كوچكترين عضو تيم كه در رختكن فقط نظارهگر بودم. پس از اين اتفاق آري هان سرمربي تيم شد.
يك مربي بزرگ...
تا با حال مربي با چنين نام و اعتباري در فوتبال ايران نيامده بود. براي اولين بار فهميدم نظم در تمرين يعني چه؟! وي معتقد بود بازيكن بايد بيست دقيقه قبل تمرين در رختكن باشد و اگر اين اتفاق نميافتاد اول جريمه نقدي و سپس محروميت از حضور در تمرين و مسابقه! نظم شديد و از لحاظ فني هم مربي بزرگي بود اما يك مشكل وجود داشت. او آمده بود كه در تيم ملي جاي برانكو را بگيرد و زماني كه متوجه شد اين اتفاق نميافتد، از ايران رفت! طلب زيادي هم از پرسپوليس داشت.
بعد آري هان كه آمد؟!
دنيزلي! دنيزلي، سيموئز، آري هان، كروش، ايويچ و برانكو جز افرادي بودند كه فوتبال ايران را متحول كردند. دنيزلي بسيار خوب بود. داشتن توپ اولويت اول تيم بود و تمرينات تنها حفظ توپ بود. تا آن زمان سابقه نداشت تيمي اينقدر پاسكاري كند. البته تيم به شدت هجومي بود و نفر براي دفاع نداشتيم. با دنيزلي هم موفق نشديم چراكه او هم نشان داد مرد روزهاي بزرگ نيست. هرچه حمله ميكرديم، در دفاع مشكل داشتيم و به همين دليل او هم موفق نشد در پرسپوليس.
بعد دنيزلي هم قطبي و دل شير آمد. ميگويند قطبي آن چيزي نبود كه نشان ميداد...
خيلي درست ميگويند! متأسفانه مردم هنوز باور ندارند كه قطبي چگونه شخصيتي داشت. تيم پرسپوليس آن سال را حميد استيلي و عليرضا مرزبان بستند. تيم اردوي كيش رفت. چهار و نيم صبح لب ساحل ميدويديم، ده صبح در سالن وزنه ميزديم و شش عصر در چمن كيش تمرين داشتيم. يك تيم كه از لحاظ بدني فوق آماده بود را استيلي دو روز مانده به شروع ليگ تحويل قطبي داد.
براي من هم سؤال بود كه چرا اين تيم تحويل قطبي داده شد. قطبي بعد از مدتي نشان داد كه خيلي با آنچه نشان ميداد متفاوت است. قطبي از لحاظ فني ضعيف نبود و البته آن تيم بسيار رؤيايي بود. واعظي، نصرتي، آقايي، بادامكي، نيكبخت واحدي، كريم آقا باقري و محسن خليلي. كم ستاره در اين تيم نبود.
پس از لحاظ فني نميشد به اين تيم چيزي اضافه كرد اما تيم با يك فوتبال دفاعي و ميشود گفت ترسو با هشت بازيكن در دفاع و خلاقيت بازيكنانش به موفقيت رسيد. تيم از لحاظ بدني آنقدر آماده بود كه چهار بازي را دقيقه ۹۰ به بعد برديم. اين يعني كار استيلي و مرزبان فوقالعاده بودند. تماشاگران از نتايج راضي بودند اما از فوتبالمان نه.
در تمرين چگونه بود؟!
قطبي فراتر از كرواتها به يازده بازيكن ثابت اعتقاد داشت. فكر كنيد ما جمعه بازي داريم، شنبه قبل تركيب تيم را مشخص ميكرد و خودش با آنها تا روز مسابقه كار ميكرد و بقيه تيم تحويل دستيارانش بود. بيانگيزگي و اختلاف در تيم بيداد ميكرد. حبيب كاشاني، استيلي و مرزبان قهر كردند و رفتند. قبل بازي با استقلال لپ تاپ قطبي در رختكن تيم خورد شد كه مشخص نشد كار كدام بازيكن بوده.
شيث، ماماني، نيكبخت و آقايي با او مشكل داشتند. خودش با همه مشكل داشت. فحش و ناسزاي فراوان در تمرين به بازيكنان ميداد اما بازيگر بسيار خوبي بود و جلوي دوربين خوب نقش بازي ميكرد. وي با همين رويه مربي تيم ملي شد و گفت از كره شناخت دارم و آخر هم نتيجه نگرفت و جام جهاني هم نرفتيم. به هرحال بايد قبول كرد با افشين قطبي قهرمان شديم و پاداش قهرماني ما پنج سكه بود!
بعد افشين قطبي رفت...
بله، افشين رفت و متأسفانه برگشت. پرسپوليس در حال تمرين بود و همه بازيكنان را خواستند به جز من! فكر كنيد بازيكني كه ده سال در تمام ردهها بازي كرده و كاپيتان بوده و فصل قبلش ۲۱ بازي براي تيم انجام دادم را در ليست خروجي گذاشتند. افشين پيرواني سرمربي پرسپوليس شد و من را در ليست مازاد قرارداد. او در زماني كه همبازي بوديم با من مشكلي داشت كه گفت بعداً تلافي خواهد كرد و تلافياش هم اين بود كه مرا از پرسپوليس بيرون انداخت! تنها بازيكن مازاد تيم قهرمان من بودم. رضايتنامه هم به من نميدادند. قرار بود دنيزلي سرمربي دوباره شود كه قطبي دوباره بازگشت. من هم رضايتنامهام را گرفتم و به ابومسلم رفتم.
چرا ابومسلم؟!
روز آخر نقل و انتقالات بود. مشاوري نداشتم و اصلاً نميدانستم مديربرنامهچي هست. خبر نداشتم براي موفقيت بايد با دلال كار كرد! قرار بود با صباباطري صحبت كنم و فيروز كريمي من را ميخواست. در حال رفتن به باشگاه بودم كه شمارهاي ناشناس با من تماس گرفت. گفت سردار بني اسد هستم، مديرعامل ابومسلم.
خوشحالم براي بازي مشهد را انتخاب كرديد، به فرودگاه مهرآباد برو و به مشهد بيا. البته تأكيد كرد كه نامجو مطلق مربي تيم شده و از ما خواسته با تو قرارداد ببنديم. من هم در ميانه راه باشگاه صباباطري به فرودگاه رفته و ماشين را پارك كردم و رفتم مشهد! سرتمرين استقبال گرم از من شد و هيأت فوتبال قرارداد بستم. به همين سادگي بزرگترين اشتباه زندگيام را كردم.
چرا بزرگترين اشتباه؟!
اصلاً آن چيزي نبود كه فكر ميكردم. ما در يك فصل ۱۱ مربي و چند مديرعامل عوض كرديم! همان روزي كه قرارداد بستم، مشخص شد نامجو مطلق استخاره گرفته و بد آمده و از حضور در تيم انصراف داد. علي حنطه شد سرمربي تيم. مديرعاملي داشتيم كه گفت تيگانا قرار است بين ابومسلم و تيم ملي فرانسه يك تيم را انتخاب كند و گفته اولويت من ابومسلم هست! فكر كنيد با چه نوابغي سروكله ميزديم! من هم در پست تخصصي نبودم.
از دفاع راست و ياركوب تا هافبك دفاعي! يك بازي هم مهاجم نبودم. گل نزدم اما پاس گل كم ندادم. بعد هم كه سلسله تغييرات سرمربي. حنطه دوست داشت هافبك وسط باشم. برگي زر من را دفاع راست بازي ميداد. مرحوم حجازي من را هافبك آزاد گذاشت كه بهترين بازيام را براي وي انجام دادم. امير پيرواني در سيستم سه دفاعه من را دفاع راست ميگذاشت! اكبر ميثاقيان من را پشت مهاجم ميگذاشت. آقاي جهانداري كه مربي موقت بود من را هافبك راست بازي ميداد!
بعد هم كه به داماش رفتيد.
تيم بسيار خوبي داشتيم و خيلي به روزهاي اوجم در پرسپوليس نزديك شدم. تيم بسيار خوبي آقاي عابديني جمع كرده بود و تا آستانه صعود هم رفتيم.
سال ۸۸ شد و اتفاقاتي كه براي شما پس از انتخابات افتاد. مدتي به كل از دسترس خارج شديد. چندماه نبوديد؟
دو ماه به كل نبودم! بعد از دو ماه اجازه دادند در تمرينات شركت كنم اما اجازه بازي ندادند. سال بعد داماش توانست مجوز بازي در ليگ يك را براي من بگيرد اما باز هم مشكلات زيادي باعث شد تا در ليگ يك كم بازي كنم.
چه مشكلاتي؟!
مثلاً براي بازي با آبادان بليت پرواز براي من صادر نشد! گفتند شما اجازه نداريد به آبادان برويد! من به اهواز رفتم و از آنجا با تاكسي خود را به آبادان رساندم. در ديدار با تيمهاي پرتماشاگر به گونهاي برخورد ميشد كه در تركيب تيم حضور نداشته باشم. نميتوانستم اين مسائل را درك كنم. من هم يك جوان ۲۵ ساله كه به شدت از لحاظ روحي تحت فشار بودم.
به شما نگفتند كه فوتبال بازي نكن؟!
خير اين حرف را نزدند. به من گفتند كه ۵ سال حق حضور در ليگ برتر را نداري! سال ۹۰ تصميم گرفتم بازي نكنم. نيمفصل هم كنار بودم تا يك روز گسترش فولاد تحت هدايت آقاي ضيايي براي بازي دوستانهاي به كرج آمد و من را ديد. گفت چه كار ميكني؟! گفتم هيچي! گفت ميايي بازي كني؟! گفتم شما به من كمك كنيد بازي كنم، من هم همه كار برايتان ميكنم. فردايش به تبريز رفتم. برايتان نگويم چگونه قرارداد امضا شد اما با تأكيد آقاي ضيايي با مبلغ بسيار كمي قرارداد بستم. چند بازي خوب براي گسترش در ليگ يك داشتم و فهميدم هنوز در ۲۸ سالگي ميتوانم فوتبال بازي كنم.
بعد باز هم حاجي عابديني...
بله، پس از پايان فصل به پارسه رفتم كه مديرش حاجي عابديني بود. در آن فصل براي پارسه خيلي خوب بازي كردم، هم گلزني و هم پاس گل. تيم كانديداي سقوط به دسته دو شد و بعد هم ديگر بازي نكردم و فوتبال را كنار گذاشتم. البته پيشنهاد از تيمهاي يكي داشتم اما ديگر انگيزهاي براي فوتبال نداشتم.
شما متولد ۶۴ هستيد و در ۲۵ سالگي به اجبار از فوتبال حرفهاي دور شديد. در حالي كه قرار بود كاپيتان تيم پرسپوليس هم باشيد. فكر كنم ۸ سال از زندگي شما كاملاً از بين رفت.
هيچ وقت به اين قضيه فكر نميكنم چراكه بسيار آزارم ميدهد. بايد قبول كنم پس از انتخابات ۸۸ بازنشسته شدم. نميگويم من فوق ستاره بودم اما هنوز ميتوانستم در سطح اول فوتبال ايران حضور داشته باشم. امروز هم به جز فوتبال كار ديگري بلد نيستم و خرج زندگيام از آكادمي فوتبال و مربيگري تأمين ميشود. اگر امروز فوتبال بازي ميكردم دو برابر تمام سالهاي فوتبال بازي كردنم را در يك فصل ميتوانستم بگيرم اما... خيلي به اين اما و اگر فكر نميكنم. به هرحال زندگي در جريان است.
علی کیانی
- 32
- 6