بوقچي، ليدر و مشوق؛ اين نامهايي است كه براي يك شغل كاذب در ورزش ايران تعريف شده است. افرادي كه به بهانه تشويق تيم عضو كانون هواداران شدهاند و با هر دليل و بهانهاي عليه تيم يا بازيكنان مختلف شعار ميدهند. موضوع بوقچيها فقط مربوط به باشگاههاي فوتبال نيست، در واليبال نيز افرادي تحت عنوان تشويق كننده به كار گرفته شدهاند كه وظيفه آنها روحيه دادن به تيم است اما گاه همين افراد براي تيمشان حاشيهسازي ميكنند و اجازه نميدهند تمركز بازيكنان و مربي حفظ شود. موضوع بوقچيها در فوتبال به مرحله بحران رسيده؛ به طوري كه حسين ماهيني پس از اتفاقات رخ داده در ورزشگاه غدير اهواز، مشكلات پيش آمده را به بوقچي باشگاه پرسپوليس ارتباط داد.
اتفاقي كه با واكنش تند رييس كانون هواداران باشگاه و بوقچي اين تيم همراه شد و او كاپيتان دوم سرخپوشان را متهم به جانبداري از دوستانش (فرشاد احمدزاده و مهدي طارمي) كرد. ماجراي بوقچيهايي كه با دريافت مبالغ كلان به نفع يا ضرر يك فرد شعار ميدهند، مثنوي هفتادمن است. آنها با قدرتي كه دارند، اجازه انتقاد از خودشان را ميگيرند و حتي برخي خبرنگاران را تهديد ميكنند تا عليهشان ننويسند. هنوز ماجراي بوقچي معروفي را كه با مشت به صورت علي دايي كوبيد، فراموش نكردهايم.
اين افراد كه به طور عمده خبرنگاران منتقد را قلم فروخته مينامند با جوسازي عليه رسانههايي كه دست به انتقاد ميزنند، ايجاد رعب و وحشت ميكنند و به نظر ميرسد عزمي براي مبارزه با آنها وجود ندارد. همه افتخار بوقچيها تغيير در مربي و مديريت باشگاهها بوده، آنها در گفتوگوهاي خصوصي به تغيير فلان مدير افتخار ميكنند و از درخواستها براي تشويق فلان مربي، مرثيهها ميسرايند.
فضاي مجازي نيز يكي از ابزارهاي اين افراد است تا به قدرت نمايي خود ادامه دهند. هواداراني كه كوركورانه اين افراد را دنبال ميكنند، به آنها وجهه ميدهند و قدرتشان را بيشتر ميكنند تا عليه مدير، بازيكن، خبرنگار و مربي شعار بدهند. به عنوان مثال چند ماه پيش بود كه بوقچيهاي باشگاه پرسپوليس پس از جدايي علي اكبر طاهري، مديرعامل پيشين پرسپوليس هيچكس را لايق جايگزيني او نميدانستند و با شعارهايي كه مضمون «دكتر» داشت، در مدح طاهري شعر ميسرودند.
تاريخچه بوقچيگري!
به گواه تاريخ، در سالهاي گذشته فقط دو نفر بوقچي در اطراف تيمهاي محبوب پايتخت وجود داشتند. اول شخصي به نام «ممد بوقي» كه در پرسپوليس حضور داشت و ديگري فردي به نام حسن كه به «حسن تارزان» معروف بود و استقلال را تشويق ميكرد. اين افراد برخلاف همكاران امروزي خود هرگز به دنبال سهمخواهي از باشگاه محبوبشان نبودند و همواره در پي تشويق تيم بودند.اما اين روزها برخي بوقچيها در هر مراسم و بازي رسمي و غيررسمي حضور دارند. از مديران باشگاه پول ميگيرند تا آنها را تشويق كنند.
بسياري از خبرنگاران، مديران و بازيكنان فوتبال ميدانند كه در مراسمهاي مختلف بايد بي دليل به اين افراد پول بدهند در غير اين صورت آبرويشان خواهد رفت و مجبورند در ميان فرياد بوقچيها، محل را ترك كنند. به هر ترتيب با نزديك شدن به دهه ۷۰، اين افراد تحت عنوان كانون هواداران كار خود را ادامه دادند و نوچههايي براي خود جمع كردند. آنها به بهانه عشق و علاقه، تيم محبوب هواداران را تشويق ميكردند اما كار اصلي آنها كسب درآمد از همين تشويقها بود.
در دهه ۸۰ و با حرفهاي شدن ليگ برتر ايران، بوقچيها قدرت بيشتري گرفتند و در دهه ۹۰ حتي در چيدمان تيم، تصميمات مديريتي و مسائل كلان باشگاه دخالت كردند. عشق به تيم جاي خود را به تجارت از تشويقها داد و بوقچيها به ركن اساسي فوتبال ايران تبديل شدند. قدرتمند شدن بوقچيها در يك دهه گذشته چنان روند رو به رشدي گرفته كه آنها با احمدرضا عابدزاده و علي دايي نيز درگير شدند، هنوز فراموش نكرديم روزي را كه پرسپوليس با نتيجه چهار بر يك به استقلال اهواز باخته بود و افشين قطبي سرمربي وقت تيم، شاهد يك اتفاق هولناك بود.
بوقچيها به رختكن باشگاه حمله كردند و با داد و فرياد بر سر بازيكنان، وسايل رختكن را شكستند. آنها باجگيران نوين در فوتبال حرفهاي هستند. شخصيتهايي شبيه به كيوان در سريال شبهاي برره دارند و بدون تعصب به شخص خاصي، عليه هر آنكه به آنها پول ندهد شعار ميدهند. قدرت آنها به جايي رسيده كه گرشاسبي، سرپرست وقت پرسپوليس مجبور شد كاپيتانهاي تيمش را كه با رييس كانون هواداران به مشكل برخورده بودند، آشتي دهد تا مبادا عليه او يا تيم حاشيهسازي شود. بوقچيها در عين اينكه پشت پرده هستند اما تبديل به دشمني براي فوتبال شدهاند كه بايد در مقابلشان با شجاعت ايستاد.
محمد آقاييفرد
- 18
- 4