داستانهاي جنگ بالكان بيشتر شبيه به روايات تورات و انجيل از عذاب الهي است. به يكباره و شبيه به صاعقه گروهي از سربازان به روستايي وارد ميشدند، خانهها را آتش ميزدند، بچهها را زنده زنده ميسوزاندند، به زنها تجاوز ميكردند و مردها را سلاخي ميكردند. در اين ميان به دامهاي روستاييان هم رحم نميكردند و آن زبانبستهها را هم نابود ميكردند. جنگ بيرحمانه بالكان، نه داستاني از دهها قرن پيش است و نه مربوط به قبايل بدوي در جنگلهاي دوردست. در مورد چنگيزخان يا آتيلا حرف نميزنيم.
داستان جنگ بالكان، مربوط به كمتر از سي سال پيش است. جنگي خانمانسوز كه دود آتشش در چشم اكثر كشورهاي شرق اروپا رفت. چه احساسي به شما دست ميدهد اگر بدانيد فوتبال نقشي بسزا درهرچه شعلهورتر شدن آتش اين جنگ داشته؟ خودتان را آماده كنيد تا با يكي از تلخترين يا به عبارت درستتر وحشتناكترين داستانهاي تاريخ فوتبال روبهرو شويد.
سال ١٩٩٢، نشريه «رد استار ريويو» در گزارشي حماسي خبر از اين داده بود كه هواداران افراطي ستاره سرخ بلگراد، جزو اولين گروههايي بودند كه به ارتش پيوستند. اين نشريه نوشت: «شجاعان ستاره سرخي، پرچمهايشان را روي سكوها گذاشته، تفتگهايشان را به دست گرفتند و به جبهه رفتند.» اما اين شجاعان چه كساني بودند؟ آنها در واقع گروهي از هوليگانهاي تيم ستاره سرخ بودند.
همانهايي كه به بهانه فوتبال، هر جرم و جنايتي مرتكب ميشدند. رهبر اين گروه خشن، يكي از ليدرهاي استاديومي معروف بلگراديها بود. «آركان» نامي بود كه سالها در دل بازيكنان و هواداران فوتبالي كه بلگراد ميرفتند لرزه ميانداخت و حالا تبديل شده بود به نامي كه تمام مردم غير صرب شبهجزيره بالكان حتي از شنيدنش وحشت داشتند.
روز دوازدهم ماه مه سال ١٩٩٠، يك روز قبل از داربي يوگسلاوي بين تيمهاي دينامو زاگرب كرواسي و ستاره سرخ بلگراد. اين مسابقه در حالي برگزار ميشد كه تنشهاي سياسي بين جداييطلبان كروات و صربستانيهاي طرفدار حكومت كمونيستي به اوج خودش رسيده بود. آركان، روز قبل با سه هزار هوليگان ديگر گروه موسوم به «داليه» كه رهبريشان را بر عهده داشت وارد زاگرب شده بود. روي ديوارهاي شهر با چاقو حك ميكردند: «زاگرب صرب است.» هر آن امكان داشت بين افراد داليه با هواداران افراطي دينامو زاگرب به نام «پسران بد آبي» درگيري رخ بدهد.
سيزدهم مه ١٩٩٠، داربي حساس يوگسلاوي آغاز ميشود. يك مرد ديوانه صرب از فنسهاي ورزشگاه بالا ميرود و با بلندگو فرياد ميزند: «زاگرب صرب است.» و سه هزار نفر ديگر اين شعار را تكرار ميكنند. آنها ديوانهوار فرياد ميزنند. زاگربيها عصباني ميشوند. درگيريهاي سنگيني بين هواداران در ميگيرد. باران صندلي آغاز ميشود. پليس وارد عمل ميشود و با ضرب و شتم زاگربيها آنها را به عقب ميراند.
بخشي از سكوهاي كرواتها توسط صربها اشغال ميشود. آركان با همان بلندگويش فرياد ميزند: «آتش!» و حالا نوبت بارش كوكتلمولوتوف و بمبهاي دستساز است. بخشي از سكوهاي «پسرانبد آبي» آتش ميگيرد. پليس با باتوم بر سپرهايش ميكوبد و رعب و وحشت باورنكردنياي به دل زاگربيها افتاده است. بازيكنان دقايقي قبل از ترس فرار كردهاند. هواداران از ترس سوختن، به درون زمين آمدهاند و درگيريها بين مردم و پليس شدت گرفته است. پليس تمام و كمال هوادار آركان و «دليه» است. بوبان بيست ساله، ستاره تيم دينامو زاگرب وقتي ميبيند هموطنانش به آن شكل زير پوتين پليس لگدمال ميشوند، دل را به دريا ميزند و به سمت يكي از پليسها ميرود و با يك لگد جانانه او را به زمين پرت ميكند. لگدي كه آغازگر جنگ بالكان بود.
اهميت اين لگد در تاريخ كمتر از كشتار بازرگانان مغول توسط سلطان محمد خوارزمشاه نيست. با اين لگد «پسران بد آبي» خودشان را پيدا ميكنند. يك كامبك تاريخي رخ ميدهد و آنها پليس و «دليه» را به عقبنشيني وادار ميكنند. هوليگانهايي كه براي محافظت از ستاره تيمشان به ميدان آمده بودند، پليس را تار و مار ميكنند. آركان همچنان فرياد ميزد: «زاگرب صرب است» و فرار ميكرد. استاديوم ماكسيمير تبديل به ميدان جنگ ميشود و كرواتها فاتح اين ورزشگاه ميشوند.
سالها بعد بوبان زماني كه در پيراهن آث ميلان بازي ميكرد در مورد اين لگد گفت: «آنجا بودم و به عنوان يك فرد شناختهشده، روي زندگيام، حرفهام و هر چيزي كه شهرت در پي دارد، ريسك كردم. به خاطر يك آرمان، يك هدف؛ نهضت كرواسي!»
در تمام سالهاي بين هفتاد تا هشتاد ميلادي، آركان به عنوان يك جنايتكار در اغلب كشورهاي اروپايي تحت تعقيب بود. او متهم به قتل، غارت و جنايتهاي سازمان يافته بود. اما در داخل مرزهاي يوگسلاوي آزاديهاي بسياري داشت. در سال ١٩٨٣ زماني كه ليدر سكوهاي ورزشگاه ستاره سرخ بلگراد شد، «دليه» راضياش نميكرد. او يك گروه خشنتر و البته وفادارتر ميخواست.
براي همين يك روز اعلام كرد هركس ميخواهد در گروه من باشد، بايد سرش را از ته بتراشد. چند صد نفر اين كار را كردند و بعد از مدتي عضو گروه «ببرهاي آركان» شدند. گروهي كه ابتدا تنها كنترل استاديومها را در اختيار داشت. در تاريخ يازده اكتبر ١٩٩٠ او ٢٠نفر از وحشيترين و بيرحمترين هوليگانها را انتخاب كرد و «ببرهاي آركان» رسما وارد جنگ شد. اين گروه در كرواسي و بوسني جنايات فجيعي انجام داد و در مجامع بينالمللي با نام «گروه داوطلب صرب» شناخته ميشد. بعد از فروپاشي يوگسلاوي آنها يكي از خطرناكترين گروههاي نظامي شدند.
در پاييز ١٩٩١، ببرهاي آركان انتقام شكست «دليه» از «پسران بد آبي» در ورزشگاه ماكسيمير را در روستاهاي مرزي كرواسي گرفتند و بيش از دويست نفر را سلاخي كردند. هزاران نفر از ترس اين گروه خشن آواره شدند و خانوادههاي زيادي عزيزانشان را از دست دادند. در سمت مقابل، «پسران بد آبي» هم بيكار نبودند.
كانون هواداران ديناموزاگرب اولين نيروي مردمي بود كه در جنگ بالكان سازماندهي شد و روبهروي صربهاي متجاوز ايستاد. ١٤٨ كشته هواداران اين باشگاه در دوران جنگ بالكان ثابت ميكند هوليگانها چه نقشي در اين جنگ داشتند. عجيب نيست كه در بحبوحه جنگ، دشنامهايي كه رد و بدل ميشد همان اصطلاحات رايج در استاديومها بود. عجيب نيست كه اولين يادبودهاي كشتهشدگان جنگ بالكان در استاديومها نصب شدند.
در جام جهاني ٢٠١٨ روسيه، وقتي ژردان شكيري، مهاجم سوييس در دور گروهي دروازه صربستان را باز كرد، علامت عقاب معروف آلباني بزرگ را نشان داد. اما چرا بايد در بازي سوييس و صربستان در روسيه، يك نفر عقاب آلباني را نشان بدهد؟ ماجرا به جنگهاي بالكان برميگردد. شكيري كوزووييتبار است و بهرامي ديگر بازيكن تيم پدرش سالها در زندان حكومت صربستان شكنجه شده است.
خانوادههاي اين بازيكنها مدتها پيش به سوييس گريخته بودند تا از زنداني شدن توسط حكومت صربستان فرار كنند. كوزوو سالهاست اعلام استقلال كرده، اما صربستان اين كشور را به رسميت نميشناسد و معتقد است كه كوزوو متعلق به سرزمين صربستان است. آنها پيشتر مونتهنگرو را از دست دادهاند و نميخواهند كوزوو هم از سرزمينشان جدا شود، امري كه البته اجتنابناپذير بهنظر ميرسد. بوبان به عنوان يكي از اسطورههاي تاريخ سي و چند ساله كرواسي كه نقش مهمي در استقلال كشورش داشته از او حمايت ميكند.
علي كربلايي
- 17
- 5