به گزارش "ورزش سه"، سال ۲۰۱۶ با دو رخداد بزرگ برای دو بازیکن بزرگ اروپایی همراه بود. یوهان کرایف هلندی در این سال درگذشت و کریستیانو رونالدو پرتغالی در همین سال برای چهارمین بار توپ طلای اروپا را ربود. رونالدو در این سال از آنهایی که سه بار این عنوان را کسب کرده بودند فاصله گرفت، از کرایف، میشل پلاتینی و مارکو فن باستن... کرایف با آژاکس سه بار پیاپی قهرمان باشگاه های اروپا شده و با هلند پا به فینال جام جهانی ۱۹۷۴ گذاشته بود. رکورد زدن ۳۳ گل طی فقط ۴۸ بازی ملی به او تعلق داشت. کرایف بود که دامنه "توتال فوتبال" را ورای مرزهای هلند برد. او بود که راه و رسم فوتبال در بارسلونا را تغییر داد و بارسا را به گشودن فصلی درخشان فراخواند. در چنین قابی هر بار که به "تاثیرگذارترین" بازیکن تاریخ اروپا اشاره می شود و چیزی به عنوان "فوتبال مدرن" مطرح می شود از کرایف نام می برند.
کرایف در سالی وداع کرد که تیم ملی هلند جایی در یورو ۲۰۱۶ نداشت و نارنجی پوش ها بدترین دوران شان در نیم قرن اخیر را سپری کردند، در حالی که تیم ملی پرتغال از سایه بیرون آمد و سرانجام بر بام ایستاد.
آوردگاهی که رونالدو ماموریت نیمه کاره اوزه بیو و لوئیس فیگو را به پایان رساند. ولو آن که پرتغال در مرحله گروهی پایین تر از مجارستان و ایسلند سوم شده و افتان و خیزان به نبرد نهایی رسیده بود. وقتی او در دقیقه ۲۵ فینال برابر فرانسه با پایی مجروح و چشمانی اشکبار زمین را ترک می کرد به نظر می رسید باز هم در نبردهای ملی ناکام مانده، ولی وقتی در پایان ۱۲۰ دقیقه نبرد در استادوفرانس جام قهرمانی را به عنوان کاپیتان بالا برد برق چشمایش در نماهای دور می دیدم. چنان که چهل و سه روز پیش از آن در سن سیرو جام قهرمانی باشگاه های اروپا را باز هم پس از ۱۲۰ دقیقه نبرد بالا برده بود. شبی که برابر آتلتیکو مادرید آخرین ضربه رئال در نبرد پنالتی ها را پس از ضربه بر باد رفته خوانفران نواخت تا رئال مادرید برای یازدهمین بار قهرمان اروپا شود.
سال ۲۰۱۶ برای رونالدو آمیخته به بیم آغاز شده بود. رئال در لیگ پشت سر بارسا قرار داشت و زیدان تازه وارد شده بود. خیلی ها تصور می کردند کریستیانو با گذر از مرز سی سالگی از صف بزرگان فاصله گرفته. چنان که دقت شوت هایش پایین آمده و از ۲.۱۹ درصد در ۲۰۱۴ و ۱.۱۶ در ۲۰۱۵ به ۷.۱۴ رسیدند. با این وصف در همین سالی که همیشه هم نقش اول را بازی نکرد طی ۵۴ بازی باشگاهی و ملی ۵۱ گل زد (۳۸ گل برای رئال و ۱۳ گل برای پرتغال) که یعنی به ثمر رساندن بیش از ۵۰ گل برای ششمین فصل متوالی. او در سالی که در بسیاری از دیدارها بازیکنان بهتری در میدان بودند رکوردهای دیگری را جابه جا کرد: بهترین گلزن تاریخ لیگ قهرمانان با ۹۵ گل، ۱۶ گل در فصل ۱۶-۲۰۱۵ لیگ قهرمانان، ۴۴ گل در مراحل پلی اف لیگ قهرمانان، ۱۸ گل در داربی های مادرید...و سرانجام فتح توپ طلا برای چهارمین بار. برای توصیف اهمیت این "چهار توپ" همین کافی که بزرگانی مثل رائول، ژاوی، اینیستا و توتی هرگز این عنوان را نگرفتند.
او در کتاب زندگینامه اش گفته بود: "... در فوتبال رفقای چندانی ندارم. در فوتبال به چند نفر می توان اعتماد کرد؟ تعدادشان زیاد نیست، هست؟ اکثر اوقات تنها هستم. من آدم گوشه گیری هستم. من تمرینات فردی خودم را دنبال می کنم..." دگردیسی جسمی رونالدو از فصلی به فصل دیگر خبر از مرارتی که در خلوت کشیده بود می داد. با این نهیب که هیچ چیز ارزشمندی، آسان به دست نخواهد آمد. می توانستیم طی دویدن هایش در گذر ایام تغییر عضلانی ماهیچه هایش را ببینیم. همان عضله های برتافته ای که به مدد آنها در نبردهای تن به تن، حریفانش را به بند می کشید. قدرت جسمی به علاوه قد ۱.۸۵ متری اش او را در نبردهای هوایی پیروزی می کردند. شوت هایش مهلک بودند و کورس هایش مهارناپذیر.
در نگاه اول رونالدو را در سیاهه بازیکنان تکرو قرار داده بودیم، یکی از آن پسرهای خودخواهی که به هم تیمی هایش نق می زند چرا توپ را برایش نمی فرستند. چنان که حالت ایستادن بی حرکت شق و رق او پس از گشودن دروازه ها ترکیب متکبرانه ای داشت. با این وصف آمار چیز دیگری می گفت. می گفت بهترین پاسور تاریخ لیگ قهرمانان بین بازیکنانی که بیش از صد بار به میدان رفته اند کسی جز او نبوده: متوسط ۰.۲۳ پاس گل در هر دیدار لیگ قهرمانان، رایان گیگز با متوسط ۰.۲۱ پاس گل دوم است و مسی با ۰.۲۲ سوم، در حالی که فرانک لمپارد که مرد میانی به شمار می رفت ۰.۱۷ پاس گل در هر بازی اش در لیگ قهرمانان ارسال کرده بود.
قابلیت هایش چنان بودند که مربیانش با هر راه و رسمی را به اقتدا وادار کرد، از فرگوسن که به او اعتقاد داشت تا مورینیو که برابرش دست به چالش زد، همین طور از آنچلوتی محافظه کار تا زیدان که هنر بازی کردن را می شناخت. به رونالدو نگاه می کردیم و می دانستیم شعار "فردا روز دیگری است" را فراموش نکرده، هیچ وقت. همان شعاری که سال ۲۰۱۶ را برایش رویایی کرد. مسیری که او طی کرد برخلاف کرایف، زاده یک مکتب - رینوس میشل و توتال فوتبال - نبود، او به "غنای هنر فردی" چنگ زده بود. او راه و رسمی که "میل بی حصر به پیروزی" خوانده می شد را ادامه داده بود، رنج فردی به علاوه سرمستی جمعی را.
- 10
- 1