فکر کنید کسی آنقدر بماند که شمارهای به نامش شود، در پستش آنقدر بینظیر باشد که کسی نتواند جایش را پر کند، بازیکنی که نامش در تاریخ باشگاه برای همیشه ثبت شود و لحظههای ماندگار برای تیمش بسازد.
وقتی به دنیا آمد که تیمهای بزرگ دنیا داشتند برای رسیدن به فینال جام جهانی آرژانتین میجنگیدند. تیم کشورش تنها بهخاطر چند گل، نتوانسته بود راهی این جام شود و این یعنی فرانک لمپارد وقتی چشمهایش را به این دنیا باز کرد، شاهد ناکامی انگلیس بود.
خانوادهاش کاملا فوتبالی بودند و راهی نداشت جز اینکه توپ را بغل کند و روی مستطیل سبز قدم بگذارد. فوتبال را از باشگاهی شروع کرد که پدرش قبلا در آن توپ میزد و حالا شده بود دستیار سرپرست تیم. میگفتند با سفارش هری ردنپ، داییاش و همچنین پدرش آمده وستهام.
سخت است وقتی دایی و پدرت در یک باشگاه هستند، بتوانی کاری کنی که نگاهها نسبت به تو تغییر کند. هرچقدر ردنپ میگفت این پسر آینده دارد و سطح بازیاش بالاست، کسی گوشش بدهکار نبود.
۱۷ ساله بود که با وستهام قرارداد بست، اما مدتی طول کشید تا خودش را در ترکیب نشان دهد. شاید همین تصویر و تصور هوادارها بود که انگیزه بیشتری به او میداد. حضور مداومش و سختکوشی فرانک نوجوان باعث شد خودش را به تیم و نگاه هزاران تماشاگر ثابت کند.
هنوز ۲۰ ساله نشده بود که به تیم کشورش دعوت شد؛ پیش از این در تیم جوانان انگلیس بازیهای خوبی از خود به نمایش گذاشته و گلزنی هم کرده بود. اینکه رشد او همراه شد با نسل طلایی انگلیس معلوم نیست از خوششانسیاش بود یا بدشانسی، چون برای مسابقههای یورو ۲۰۰۰ دعوت نشد و از پای تلویزیون باخت عجیب و تراژیک تیمش مقابل رومانی را دید.
دوران جدید برای فرانکی یک سال بعد و با حضور در چلسی شروع شد. هافبک شماره هشت آبیپوشها، از همان روزهای اول نشان داد که برای گلزنی میشود روی او هم حساب کرد، آن هم با شوتهایی ۲۰ متری. دو سال بعد آبراموویچ باشگاه را به دست گرفت تا با ثروتش روزهای خوبی برای آبیپوشها بسازد.
لمپارد روند گلزنی را ادامه داد و هر فصل آمار گلهایش را بالاتر میبرد؛ از هفت گل در اولین فصل حضورش آغاز کرد و در سال ۲۰۰۵ به مرز ۲۰ گل رسید. شوتهای سنگین راه دورش تورها را میشکافت و پاسهای کوتاه و بلندش گلسازی میکرد. فرانکو زولا درباره آن روزها میگوید: «فرانک همیشه پس از پایان تمرینات هم میماند و تمرین میکرد.
در فصل مربیگری رانیری تحت تاثیر لمپارد قرار گرفتم، چون بعد از هر تمرین نیم ساعت را صرف شوتزنی و حرکات تکنیکی کرد. یا باید او را بیرون میانداختید، یا تا ابد در زمین تمرین میماند.» حضور مورینیو در چلسی همراه شد با قهرمانیهای تیم. دوران طلایی چلسی در همین روزها رقم خورد. شماره هشت همراه با تیمش موفق به کسب سه قهرمانی لیگ جزیره، چهار جام حذفی شد و البته قهرمانی در لیگ قهرمانان و اروپا را هم تجربه کرد.
اما عجیب است که حتی وقتی در باشگاه بهترین روزها را ورق میزد، در تیم ملی اوضاع طور دیگری پیش میرفت. جام جهانی ۲۰۰۲ را مانند جرارد که مصدوم بود، از تلویزیون نگاه کرد که چطور رونالدینیو تیم رویاییشان را حذف میکند. بازیهای یورو ۲۰۰۴ میتوانست خاطره خوبی برایش باشد، آن هم وقتی در بازی مقابل فرانسه تیمش را پیش انداخت. ولی ادامه جام برای او مانند گلهای وقت اضافه زیدان به انگلیس بود. سهشیرها از گروه صعود کردند، ولی یک بار دیگر ضربههای پنالتی برای آنها تلخی به همراه داشت.
انگار که انگلیسیها را طلسم کرده باشند. رونالدینیو بعد از آن ضربه آزاد دیدنیاش، سال ۲۰۰۵ لمپارد را با افتخارات باشگاهیاش پشت سر گذاشت و بهترین بازیکن جهان شد.
جام جهانی آلمان هم برای فرانکی با خاطره ناخوشایندی تمام شد. یک بار دیگر پرتغال و یک بار دیگر ضربههای پنالتی؛ دو هافبک فراموشنشدنی که آمده بودند اوضاع خاطرات تلخ ملیشان را فراموش کنند، با خراب کردن دو پنالتی، سرنوشتی مشابه در رده ملی برای همدیگر رقم زدند.
ترکیب و تاکتیک آقای خاص فوتبال، به نظر جایی برای فرانکی نداشت. اسطورهای که به بازی در تیم دیگری فکر هم نمیکرد، کنار گذاشته شده بود. جادوی شوتها برای تغییر دیدگاه مورینیو موثر نبود. البته پیش از ترک چلسی، او یک رکورد عجیب و غریب از خودش به جا گذاشت، که نه مورینیو و نه هیچکس دیگر قادر نخواهد بود کمترین خدشهای به تصویر شماره هشت آبیها وارد کند.
سال ۲۰۱۴ با دو گلی که به استون ویلا زد، هم برد تیمش را جشن گرفت و هم شکستن رکورد گلزنی بابی تمبلینگ را. با زدن ۲۰۳ گل، بهترین گلزن تاریخ باشگاه چلسی شد. تا پایان مدت حضورش این عدد را به ۲۱۱ رساند تا کار نفر بعدی را سختتر کند. بیش از ۴۰ گل را از پشت محوطه جریمه با قدرت شوت فوقالعادهاش زد که در نوع خود رکورد دیگری محسوب میشود. وقتی این اعداد و ارقام را میخوانید، یادتان باشد پست لمپارد، هافبک بوده!
پس از ۱۳ سال بازی با پیراهن چلسی، درحالیکه هیچکس انتظارش را نداشت، به نیویورک سیتی رفت، و از آنجا بهطور قرضی راهی منچستر سیتی شد. این انتخاب یعنی ناچار دیر یا زود در لیگ برتر باید مقابل تیم سابقش میایستاد. بازی رفت استرس زیادی داشت، هرچند میدانست هوادارها بهراحتی او و نقش مهمش در تاریخ باشگاه را فراموش نمیکنند.
اینکه برخیها از او ناراحت باشند، طبیعی به نظر میرسید و در بازی رفت تعداد کمی از طرفداران تیفوسی باشگاه، او را «بیشرم» خواندند، اما لمپارد وقتی وارد زمین شد، صدای آواز و تشویق هوادارانش را شنید. بااینحال برای او سخت بود درست مقابل تیمش بایستد و مانع پیروزی آنها شود.
چلسی یک هیچ جلو بود، ولی دقیقه هشتادوپنجم بازی، لمپارد یک بار دیگر شوت زد، اینبار به دروازه تیم محبوبش و به مورینیو؛ شوتی که میان تعجب هواداران، به تور دروازه چسبید. فرانکی بعد از زدن این گل، خوشحالی نکرد.
او هم مانند جرارد خارج از تیمش چندان دوام نیاورد و تنها یک فصل برای نیویورک سیتی بازی کرد. پایان بازیهای ملیاش هم با خاطره خوبی همراه نشد. شکست از اروگوئه و ایتالیا و حذف در مرحله گروهی، یکی از بدترین نتایج انگلیس در جامهای جهانی را رقم زد.
لمپارد پانزدهم بهمن ماه کفشهایش را آویخت و برای همیشه از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. فرانکی درباره این تصمیمش گفت: «با اینکه پیشنهادهای زیادی برای ادامه دادن به دوران بازیگریام دریافت کردم، در سن ۳۸ سالگی احساس میکنم که دیگر زمان آغاز کردن فصلی دیگر در زندگیام است.»
* فرانک لمپارد دارای IQ بالای ۱۵۰ است و به همین دلیل، بازیکنهای چلسی به او لقب «آقای پروفسور» را داده بودند.
- 17
- 2