نوشتن از لیونل مسی زیاد آسان نیست؛ به این دلیل که آنقدر دربارهاش نوشتهاند که آدم حس میکند چیز جدیدی دربارهاش وجود ندارد. اما نکته در اینجاست که چنین پنداری کاملا اشتباه است؛ چراکه وقتی صحبتهایش را میخوانی میبینی مثل هر بزرگ دیگری چه دنیای عمیق و عظیمی دارد.
در گفتوگوی پیشرو که تلفیقی است از دو گفتوگو که یکی را سید لاو، نویسنده سرشناس نشریه وردساکر انجام داده و دیگری را خبرنگار نشریه ٤-٤-٢؛ با بخشی از عقاید و باورهای لیونل مسی آشنا خواهیم شد. باورهای ستاره بیبدیلی که در قرن٢١ تعریف جدیدی از فوتبال ارایه داد و ثابت کرد باوجود تمام تئوریها، فوتبال گاهی هم میتواند یک بازی یک نفره باشد؛ به شرطی که بازیکن چنان استعداد و باوری داشته باشد که بتواند ارتش یک نفره سرزمینش برای هجوم به سمت پیروزیها باشد. گفتوگوی این ابرستاره را با هم میخوانیم؛ با این آغاز وامگرفته از روزهای کودکی مسی: نخستین خاطرات فوتبالی من به سالهای ٤-٣ سالگیام برمیگردد. یکجورهایی عکس آن روزها در ذهنم انگار حک شده؛ پسربچهای کوچک با توپی زیر پا. آن زمانها کارم فقط توپبازی در خانهمان بود...
چگونه یاد گرفتی از دست مدافعانی که میخواهند با مشت و لگد توپ را از چنگت درآورند فرار کنی؟
من همیشه همینجوری که الان هستم فوتبال بازی میکردم. حقیقتش هیچوقت از کسانی که میخواستند در بازی مرا بزنند، نمیترسیدم. الانش هم نمیترسم.
یعنی از مصدومشدن نمیترسی؟
فوتبال یک ورزش پربرخورد است و تیم مقابل میخواهد از هر راهی برای شکستدادن شما استفاده کند. من در فوتبال بیش از هر چیزی از خشونت متنفرم؛ بنابراین در بازی خودم سعی میکنم فوتبال بازی کنم و به روح بازی وفادار باشم و میدانم اصلا مردم به این دلیل هم هست که فوتبال میبینند و نه مثلا برای تماشای خشونت. اما بههرحال خشونت هم هست دیگر. من با اینکه همیشه تلاش کردهام خود را قوی کنم تا زود مصدوم نشوم، اما با این مسأله کنار آمدهام و نه در مورد مصدومیت فکر میکنم و نه اینکه دلم میخواهد با فکرکردن به چنینچیزی خودم را به دست ترس بسپرم.
وقتی به نخستین روزها و ماههای سکونت در بارسلون برمیگردی، آنروزها چگونه به یادت میآیند؟ شاد بودی یا غمگین؟
هر دو. از زندگی در بارسلونا شاد بودم. از اینکه آن همه اتفاق جدید، آن همهچیز جدید را داشتم تجربه میکردم. اما از سوی دیگر اینکه از مردم دور افتاده بودم، سخت بود. باید همه چیز را دوباره از صفر شروع میکردم؛ همتیمیهای جدید؛ دوستان جدید... آن روزهای نخست به دلیل مصدومیت بازی هم نمیتوانستم بکنم؛ هم به دلیل مصدومیت و هم یکسری مسائل اداری. آغاز سختی بود.
الگوهایت چه کسانی بودند؟
همیشه پابلو آیمار را تحسین میکردم. او از ریورپلاته میآمد و همه عمر دنبالش کرده بودم.
بهخاطر قد کوتاهت چه؟ مشکلی نداشتی؟
نه؛ هیچ وقت مشکل قد نداشتهام. همیشه کوچکترین بچه جمع به شمار میآمدم؛ چه در مدرسه و چه در تیمهایی که بودهام و هیچوقت هم مشکلی برایم پیش نیامده.
آغاز تو به دلیل مسائل فیزیکی شبیه یک فوتبالیست دیگری نبود؛ تاحوالی ١٤- ١٣ سالگیات- زمانی که تیتو ویلانووا به تیم آمد. آیا آن زمانها ناامید نشدی که مثلا بخواهی فوتبال را کنار بگذاری؟
هرگز. همه فکر و ذکرم رفتن سر تمرین و سخت کار کردن بود. کار و تمرین برای رسیدن به رویاهایم. آمدن تیتو در این بین یک خوششانسی بزرگ برای من بود؛ چون توانستم بیشتر بازی کنم و از آن پس در سیستم جوانان باشگاه همه چیز برایم تغییر کرد.
آن موقع هم در همان پست فعلیات بازی میکردی؟ در نقش مهاجم کاذب؟
نه؛ سیستم تیم آن موقع فرق میکرد. آن زمانها ما با یک مهاجم بازی میکردیم و من پشت مهاجم اصلی بازی میکردم.
آیا نوع بازیات ارتباطی با تعلیم دیدنت در بارسلونا دارد؟
سبک بازی من همیشه همین بوده. هیچوقت سعی نکردهام در یک جنبه خاص تمرکز کنم. از سنین بچگی هم اینجور بودهام. البته این درست است که در سیستم جوانان بارسلون خیلی چیزها یاد گرفتهام؛ چه در زمینه تکنیکهای فردی و چه در زمینههای تاکتیکی؛ چون در هر دوی این زمینهها تمرینات متنوع و متفاوت فراوانی انجام میدادیم. فراموش نکنید که من از آرژانتین میآمدم که در آنجا چنین چیزهایی وجود نداشت. آنجا فقط میدویدیم و بازی میکردیم...
اینکه در تیم جوانان با بازیکنانی چون سسک فابرگاس و خیلیهای دیگر همبازی بودی، آیا به دلیل ایجاد نوعی فهم متقابل، ارتباطی با شکلگیری دوران طلایی تیم شما در سالهای اخیر دارد؟
خب آن روزها باعث شده ما جوانان آن روزگار الان از همدیگر شناخت کاملی داشته باشیم، به همین دلیل هم خیلی راحت با هم بازی میکنیم؛ خصوصا با سسک در روزهایی که در بارسلون بود.
اصلا میتوانی درباره نقش مدرسه فوتبال بارسلونا یا همان لاماسیا در موفقیتهای ١٠سال اخیر بارسا حرف بزنی؟
لاماسیا سالهای متمادی با یک سیستم و فلسفه کار و روی استعدادهای جوان سرمایهگذاری کرد که البته بعضیها هم میگویند قمار کرد. حالا سرمایهگذاری یا قمار؛ بودن بازیکنان کنار هم برای چندین و چندسال باعث شد بازیکنان شناخت کاملی از هم داشته باشند و به این دلیل با هم به آسانی پاسکاری کنند؛ البته حضور بازیکن درخشانی چون ژاوی و اینیستا در حفظ ریتم این پاسها هم انکارنشدنی است. نکته دیگر علاوهبر آشنایی با بازی هم، رفاقت حاکم بر تیم بود؛ چون ما سالهای زیادی در کنار هم بودیم و حتی به جرأت میگویم من آنقدر که با همتیمیهایم در لاماسیا زندگی کردهام، در کنار خانوادهام نبودم. این رفاقت باعث میشود تیم در بازیها و حتی تمرینات حسوحال بهتری داشته باشد و این خود برای موفقیت اهمیت زیادی دارد.
یادم میآید وقتی نخستین بار در تیم اصلی بارسلونا بازی کردی، مسابقات پیش فصل خوان گامپر بود و فابیو کاپلو تو را شیطان کوچک نامید...
وقتی شنیدم او چنین حرفی درباره من زده؛ راستش برایم باورنکردنی بود. او مربی بزرگی است که تقریبا همیشه برنده بوده و شنیدن چنین حرفی از قول چنین کسی برایم بسیار شیرین بود.
میگویند در نخستینسال ورود تو به لیگ اصلی مشکلات پاسپورت کم مانده بود مانع بازی کردنت در بارسلونا شود. درست است؟
روزهای سختی بود، اما خوشبختانه خیلی سریع مشکلات برطرف شد. من میخواستم بازی کنم و این شانس را داشتم که در تیم اصلی خودم را تثبیت کنم و آن وقت این مسائل مانع من شده بود. واقعا نمیدانستم چرا نمیتوانم بازی کنم.
فکر میکنی آن روزها دکو و رونالدینیو چرا زیر پروبال تو را گرفته و ازت حمایت کردند؟
نمیدانم. از روزی که شروع کردم این شانس را آوردم که این دو بزرگ تیم در آن روزها طرف من بودند و تا پایان عمرم هم مدیون و سپاسگزار این حمایت هستم. هم از این دو نفر و البته هم از تیاگو موتا و سیلوینیو.
چه بر سر آن تیم آمد؟ چرا اینقدر سریع از هم جدا شدید؟
واقعا نمیدانم چه اتفاقی افتاد. تنها چیزی که رخ داد این بود که ما آن سال در نیمه نهایی لیگ قهرمانان به منچستریونایتد باختیم و در لالیگا هم با گلشماری، قهرمانی را به رئال دادیم، یعنی شکست محسوسی نخورده بودیم، اما این اتفاقات افتاد و البته درسی شد برایمان که نگذاریم دیگر چنین شرایطی پیش آید.
بهعنوان یک ابرقهرمان خیلیها درباره جزییات زندگیات کنجکاوند. مثلا درباره رژیم غذایی. شنیدهایم یک رژیم سفت و سختی را دنبال میکنی. میتوانی بگویی با این رژیم آیا دلت برای خوردن چیز خاصی تنگ شده است یا نه؟
خیلی چیزها درباره رژیم خودم شنیدهام، اما تغییرات آنقدری نیست که گفته میشود. من این روزها تقریبا همان چیزهایی را میخورم که سابق میخوردم و حتی بعضی چیزها مثل ماهی را هم خوردنشان را تازه شروع کردهام. درواقع تقریبا همه چیز مثل همیشه است...
همان قدر که گلزن بینظیری هستی، گلهای زیادی را نیز برای همبازیانت ساختهای و این قضیه سالبهسال بیشتر هم شده است. دلیلش چیست؟ آیا از خودخواهیهایت کمکردهای؟
هیچوقت خودخواه و حریص گلزدن نبودهام و نیستم. با اینکه میدانم خیلیها در مورد من چنین عقیدهای دارند. فقطوفقط من از نخستین سالهای عمرم فوتبال بازی کردهام و در این مدت از خیلیها چیزهایی آموختهام که باعث شده سالبهسال تواناییهای جدیدتری را به دست بیاورم.
با فشارهای جایگاهت در زندگی چگونه کنار میآیی؟ مثلا با فشارها و دشواریهای شهرت یا تحسین و ستایش همیشگی دوستدارانت. برای رهایی از عوارض این چاپلوسیها آیا واقعبینانه به ضعفهایت نگاه میکنی؟ درواقع آیا آدم خودمنتقدی هستی؟
بله خیلی. من سختگیرترین منتقد خودم هستم. منتقدتر از هر منتقد دیگری. بهتر از همه میدانم چه زمانی خوب عمل کردهام و چه زمانی بد. نیازی ندارم یک نفر دیگر این چیزها را به من بگوید. فقط کافی است دقایقی فکر کنم و آن وقت بهتر از هر منتقد کارکشتهای میتوانم ضعف و قدرتم را بدانم.
آیا وقتی در بازی توپ زیر پای تو میآید، از قبل راجع به گزینههایی که پیشرویت هستند، فکر کردهای یا اینکه خیلی بداههپردازانه و خودانگیخته بازی میکنی؟
همیشه سعی میکنم به این فکر کنم که در آن لحظه بهترین کار برای ایجاد موقعیت گل چیست و بر این اساس بازی کنم. حالا در این میان میگذارم ذهنم طبیعیترین راه رسیدن به این هدف را دنبال کند.
به جز تمرینات فوتبالی آیا جداگانه تمرینات فیزیکی را هم دنبال میکنی؟ آیا زمان زیادی در باشگاه بدنسازی میگذرانی؟
روی نقاط ضعفم کار میکنم تا جلوی آسیبدیدگیها را بگیرم و همیشه در بهترین فرم خودم باشم. بله از خودم مراقبت میکنم؛ اما نه به این معنا که تمام عمرم را در باشگاههای ورزشی بگذرانم. من زیاد هم طرفدار تمرینات فیزیکی نیستم.
آیا چیزهای زیادی هستند که از همتیمیهایت یاد گرفته باشی؟ بگذار اینگونه بپرسم: آیا همتیمیهایت مهارتی دارند که به داشتن آنها حسادت کرده باشی؟ بیا از یکی از قدیمیترین همتیمیهایت شروع کنیم که البته الان در بارسلونا نیست. ژاوی.
ژاوی بازیکن بینظیری است. نهتنها به هیچ قیمتی توپ را از دست نمیدهد، بلکه دیدگاه بینظیری در بازی دارد و انگار که بازی را از قبل دیده است، از بس قدرت بازیخوانی دارد. میشود گفت بهترین بازیکنی است که قدرت کنترل ریتم بازی را دارد.
آندرس اینیستا؟
او هم مثل ژاوی؛ با این تفاوت که قدرت گلزنی بیشتری هم دارد. اینیستا بیشتر وارد محوطه جریمه میشود، اما در کل تواناییهای مشابهی با ژاوی دارد. وقتی این دو در روزهای اوجشان با هم در زمین بودند، هیچ تیمی نمیتوانست حتی فکر در اختیار گرفتن توپ را هم داشته باشد.
میگویند تو از آنهایی هستی که وقتی حتی در یک بازی تمرینی هم بازنده میشوی، کسی جرأت حرفزدن با تو را ندارد. آیا واقعا اینقدر از باخت متنفری؟
هر بازیکن دیگری هم باید این گونه باشد. وقتی بازی را میبازی در حقیقت زخم خوردهای و اگر این حس را داشته باشی، خیلی خوب است؛ چون تمام سعیات را برای برندهشدن خواهی کرد. عطش به پیروزی باعث میشود بعد از موفقیتهای مقطعی بازیکن و تیم اشتهایش را از دست ندهد.
یک زمان از قولت نوشته شده بود که هر باخت برای یک مبارز مثل مرگ است. هر وقت هم باختهای چهرهات را گریان دیدهایم. حالا که پدر شدهای باز هم تا آن حد تحتتأثیر باخت قرار میگیری؟
هیچچیزی عوض نشده. پدر شدن چه ربطی به تحمل باخت دارد آخر؟ من هنوز هم از باخت متنفرم؛ با این تفاوت که وقتی به خانه میرسم این نکته را به خودم یادآوری میکنم که باخت من تقصیر بچهها و همسرم نیست تا خشمم را بر سر آنها آوار کنم!
واقعا چگونه با این همه موفقیت و برد انگیزه خودت را برای بهترینبودن حفظ میکنی؟
تنها انگیزه من هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم این است که روز شادی داشته باشم و این را تجربه کردهام که ایجاد تعادل و توازن میان وظایف حرفهای و زندگی شخصی دستاوردی جز شادی نمیتواند داشته باشد و من هم از این بابت لذت میبرم. تکرار میکنم نخستین خواسته من لذتبردن از زندگی است و بهترین لذت را هم در برندهشدن -فردی و تیمی- یافتهام.
اما این توازن و تعادل بین زندگی شخصی و حرفهای را چگونه ایجاد کردهای؟
سعی میکم هیچچیزی سبک زندگی شخصی مرا تغییر ندهد. به این خاطر روابط خودم را با خانواده و دوستان فارغ از جایگاه فوتبالیام حفظ کردهام. درواقع برای رفقا و خانوادهام من یک آدم عادی هستم که برای گذران زندگی شغلی دارم. حالا در مورد من این شغل فوتبال است و در مورد یکنفر دیگر شغلی دیگر.
وقتی از سبک زندگیات میگویی، خب خوانندگان این گفتوگو دوست دارند بدانند یک روز از زندگی روزمره مسی چگونه است...
مثل هرکس دیگری. نه بهتر است بگویم مثل هر ورزشکار دیگری که باید تمریناتش را پی بگیرد و سپس بعد از آن هر کاری را که افراد معمولی میکنند، انجام میدهد؛ مثل دیدار با دوستان و گذراندن وقت با خانواده و خریدکردن و...
دنیای فوتبال برخی اوقات مثل یک دنیای دیگر به نظر میرسد. بحثها و دروغها و دیوانگان و مسائلی که انگار حادث میشوند که زندگی دنیای واقعی را یکجورهایی تنظیم کنند. آیا تاکنون پیش آمده خودت را در دنیایی دیگر حس کنی؛ در دنیایی پر از افراد دیوانه؟
همیشه. متاسفانه دنیای ما با سرعت ١٠٠٠ کیلومتر در ساعت پیش میرود و این قضیه در ورزشی با محبوبیت فوتبال بیشتر هم است. اما آنچه آن را قابل تحمل میکند، نقشی است که فوتبال گاه در حلکردن مسائل و دشواریهای ذهنی مردم دارد. مثل شادیهای فوتبالی که حتی اگر شده برای ساعتی زندگی بیشمار فقرای دنیای امروز را رنگی دیگر میزند.
در دعوای طرفداران عقیده بهترین بازیکنبودن پله یا مارادونا، عدهای هم معتقدند تو بهترین بازیکن تمام تاریخ هستی...
من فقط و فقط سعی میکنم هر روزم بهتر از روز قبلم باشد. اگر مردم مرا با چنان افسانههای قیاس میکنند، افسانههایی که امروز بعد از گذشت دههها از بازنشستگیشان دربارهشان حرف زده میشود، قطعا حس خوبی از این مقایسهها دارم. اما خودم در زندگی حتی لحظهای هم به چنین مسائلی فکر نکردهام. من تنها تلاشم بهترشدن روزبهروز است و قطعا زمانی که فوتبالم تمام شود، فرصت کافی برای فکرکردن به چنین مقایسههایی را خواهم داشت. پس بگذاریم حالا مردم درباره این مسائل حرف بزنند.
قبول داری رابطهات با زادگاهت آرژانتین همواره بر مدار عشق- نفرت حرکت کرده؟
نه؛ چون میدانم ما آرژانتینیها همیشه با ستارگانی که برای عظمت آرژانتین میجنگند، خوب رفتار کردهایم. اما همیشه در بین مردم کسانی هستند که توهین میکنند و ارزشی برای کسانی که برای نام کشورشان بازی میکنند، قایل نیستند، اما من حتی از آنها هم دلخور نیستم، چون در دنیای امروز هر کس حق دارد عقیدهاش را ابراز کند.
اگر میتوانستی سرزمینت را خودت انتخاب کنی، باز هم برای آرژانتین بازی میکردی؟
قطعا و بیهیچ حرف و حدیثی.
و اگر میتوانستی بازیکنان کشورت را خودت انتخاب کنی دوستداشتی کدام ستارگان فوتبال امروز آرژانتینی بودند؟
ستارگان زیادی در دنیای فوتبال وجود دارند و خوشبختانه شمار زیادی از آنها هم آرژانتینی هستند. البته این به معنای بیاحترامی به ستارگان غیرآرژانتینی نیست، اما من ترجیح میدهم در کنار همین بازیکنان آرژانتینی حال حاضر بازی کنم.
میشود بگویی رویایت درباره روزهای بازنشستگیات چیست؟
زیاد آدم رویایی نیستم. میخواهم در کنار خانوادهام زندگی شادی داشته باشم؛ این همان زندگی محبوب من است: زندگی در لحظه بدون رویای آینده و حسرت گذشته. البته من هم آرزوها و اهدافی دارم، اما این مسائل خیلی شخصی هستند.
دوست داری پسرانت فوتبالیست شوند؟
من هر آنچه آنها دوست داشته باشند، دوست خواهم داشت. حالا باید بگذاریم بزرگ شوند و آنوقت هرچه دوست داشته باشند، دنبال خواهند کرد و من هم در هر زمینهای از انتخابهایشان حمایتشان خواهم کرد.
آیا تماشای فوتبال را هم مثل بازیکردن دوست داری؟
شاید حتی بیشتر.
میتوانی بگویی خوشتیپترین همبازیات چه کسی بوده؟
تمام همتیمیهای من در بارسا خوشتیپ و خوشلباس بودند و هستند، اما در بین آنها ژرار پیکه بیشتر از بقیه با مد و لباس درگیر است. پیکه خوشتیپترین بازیکن بارساست.
نگار باباخانی
- 12
- 5