در دهههای گذشته اغلب روسای جمهور کشور تلاش کردهاند از مدیران سیاسی در ورزش استفاده کنند. این در حالی است که این اتفاق در کشورهای توسعه یافته به ندرت اتفاق میافتد. نکته قابل تأمل اینکه اغلب مدیران سیاسی که در ورزش حضور پیدا کردهاند خیلی زود صحنه ورزش را ترک کرده و به حوزههای دیگر رفتهاند. این در حالی است که تلاش کردهاند از طریق ورزش برای خود شهرت و محبوبیت کسب کنند تا در آینده از آن استفاده کنند.
در نتیجه ورزش به محملی برای سیاسیون تبدیل شده که از آن برای آیندهای بهتر در فضای سیاسی استفاده کنند.بدون شک حضور سیاسیون در ورزش ایران با چالشهای مهمی مواجه بوده که هر کدام به شکلی در ناکامیهای ورزش ایران تاثیر گذاشته است. از سوی دیگر در شرایط کنونی کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی با توجه به توانمندیهای بالای فنی و علمی که در اختیار دارد به یکی از کانونهای تنش در فوتبال ملی تبدیل شده که هر روز با حاشیهای جدید همراه بوده است.
حاشیههایی که تمامی ندارد و صدای همه بزرگان ورزش کشور را درآورده است. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوعات «آرمان» با مهندس امیر عابدینی، رئیس سابق فدراسیون فوتبال و باشگاه پرسپولیس گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید.
دولت حسن روحانی از مدیران سیاسی در ورزش استفاده کرد. آیا این رویکرد در نهایت به سود ورزش کشور تمام شد یا اینکه اگر مدیران ورزشی در رأس کار قرار داشتند ورزش کشور پیشرفت و تعالی بهتری پیدا میکرد؟
کسانی که دارای کارنامه موفقی در سیاست و رویکرد علمی در سیاست باشند و در گذشته مورد اقبال عمومی قرار گرفته باشند، اگر درورزش حضور داشته باشند مشکلی ایجاد نمیکند. اتفاق ناخوشایند زمانی رخ میدهد که فردی سیاسی وارد ورزش میشود تا از طریق ورزش برای خود شهرت و محبوبیت کسب کند که بهنظر من این وضعیت برای ورزش کشور خطرناک است. چنین افرادی با هدف سیاسی وارد ورزش میشوند و تلاش میکنند از ورزش بهعنوان یک وسیله برای رشد خود استفاده کنند. ورزش ایران همواره از دست چنین افرادی ضربه خورده است.
این در حالی است که برخی از مدیران سیاسی که وارد ورزش شدهاند عملکرد علمی و قابل قبولی داشتهاند. در نتیجه این وضعیت را نمیتوان به همه مدیران سیاسی که وارد ورزش میشوند تعمیم داد. نکته قابل تأمل در این زمینه این است که هنگامی که اهالی صنعت وارد ورزش شدند عملکرد به مراتب بهتری از سیاسیون داشتند و خدمات و دستاوردهای قابل توجهی به دست آوردند. بهعنوان مثال آقای هاشمیطبا یا آقای صفاوردی هنگامی که وارد ورزش کشور شدند منشأ تغییرات و دستاوردهای مهمی شدند که برخی از دستاوردهای آنها تا به امروز نیز ادامه داشته است. این در حالی است که برخی از مدیران که تنها در حد گل کوچک با ورزش آشنایی داشتند وارد ورزش شدند و به جای اینکه دستاوردی داشته باشند به ورزش کشور آسیب رساندند.
برخی نیز وارد ورزش شدند تا در آینده کاندیدای ریاست جمهوری شوند و در نهایت نیز این اتفاق رخ داد و از ورزش برای خود پلهای ساختند تا بتوانند به ریاستجمهوری دست پیدا کنند. با این وجود این افراد با اقبال عمومی بالایی مواجه نشدند و به خواستههای خود نرسیدند. در نتیجه در دهههای گذشته افراد زیادی با دیدگاههای مختلف در ورزش کشور حضور داشتند که برخی از این افراد عملکرد موفقی داشتهاند و در مقابل برخی نیز توفیقی به دست نیاوردهاند.
وزیر ورزش در دولت دوازدهم خاستگاه سیاسی دارد. آیا ایشان موفق شدهاند ورزش را بهصورت علمی و فارغ از دغدغههای سیاسی مدیریت کنند؟
وزیر ورزش در گذشته در سمتهای اجرایی در حد استانداری فعالیت کرده است. قبل از اینکه سکان مدیریت وزارت ورزش را برعهده بگیرد دارای رویکرد فرهنگی بوده است. از سوی دیگر اهل قلم بودهاند و به شکلهای مختلف در مسئولیتهای کوچک و بزرگ حضور داشتهاند. به همین دلیل نیز بنده معتقدم اگر ایشان در مسئولیت دیگری بهجز وزارت ورزش حضور داشت که بیشتر با سوابق و دغدغههای ایشان همخوانی داشت میتوانستند عملکرد موفقتری داشته باشند. با این وجود در شرایط کنونی ما باید حضور ایشان را در ورزش کشور تحمل کنیم و به ایشان فرصت بدهیم که کار خود را انجام بدهد.
البته ما به رویکرد مدیریتی ایشان انتقاد هم داریم. با این وجود این انتقاد تخریبی نیست، بلکه شکل دلسوزانه و متعهدانه دارد. البته برخی بیمحابا علیه ایشان موضع میگیرند و رویکرد تخریبی دارند. با این وجود بنده معتقدم نباید چنین رویکردی در پیش گرفت، بلکه باید به آقای سلطانیفر فرصت داد تا برنامههای خود را در ورزش اجرا کند. البته بنده درباره کادر مدیریتی که ایشان برای مدیریت وزارت ورزش انتخاب کردهاند بحث دارم و معتقدم میتوانستند مدیران قویتری در بخشهای مختلف وزارتخانه به کار بگیرند که متاسفانه این اتفاق رخ نداده است.
نکته دیگر اینکه وزیر ورزش در برخی مقاطع خود را در شأن و جایگاهی قرار میدهد که به هیچ عنوان متناسب با جایگاه وزیر ورزش کشور نیست، بلکه از آن بسیار پایینتر است. با این وجود بهنظر من آقای سلطانیفر دارای برنامه و هدفگذاری است و از جمله مدیرانی است که تلاش میکند رویکرد علمی و منطقی در مدیریت ورزش کشور داشته باشد.
بهنظر شما ادامه حضور سیاسیون در ورزش میتواند به ورزش کمک کند یا اینکه مدیران ورزشی باید سکان هدایت ورزش کشور را به دست بگیرند؟
مدیران سیاسی در دولت به دو بخش تقسیم میشوند. نخست مدیرانی هستند که در وزارت کشور مورد استفاده قرار میگیرند و اغلب آنها نیز کارکرد سیاسی دارند. دسته دوم به وزارت امورخارجه ارتباط پیدا میکند. این گروه نیز دارای تمایلات سیاسی هستند و با این وجود در زمینه اجرای فعالیت میکنند. در نتیجه بنده کسانی را که در ورزش حضور دارند سیاسی قلمداد نمیکنم. بهنظر من کسانی که امروز در رأس وزارت ورزش قرار گرفتهاند در گذشته در بخشهای صنعتی، اقتصادی و فرهنگی حضور داشتهاند و به همین دلیل هنگامی که در ورزش حضور پیدا کردهاند با مدیریت کلان کشور آشنایی دارند و سیاستها و برنامههایی که دنبال میکنند عقلایی است. نکته مهم در این زمینه این است که این مدیران نیاز به زمان دارند تا خود را با محیط ورزش انطباق دهند. بدون شک تنها جایی که انسان میتواند به هنر، عشق و عاطفه تنه بزند ورزش است و به همین دلیل ما باید به خوبی ساحت و توانایی ورزش را درک کنیم.
ورزش یک هنجار فرهنگی و اجتماعی است. با این وجود برخی تلاش میکنند ورزش را به ناهنجاری تبدیل کنند. این مساله نیز به دلیل عدم مدیریت صحیح و عدم تطابق کار غیرورزشی با ورزش است. برخی وارد ورزش میشوند تا محبوبیت و شهرت به دست بیاورند و بار خود را ببندند. این در حالی است که برخی در این زمینه موفق میشوند و در مقابل برخی موفق نیستند و محبوبیت خود را از دست میدهند. این افراد احساسات، هیجانات و عواطف را در ورزش درک نمیکنند و تنها برای کار اجرایی وارد ورزش میشوند. به همین دلیل نیز موفق نمیشوند برنامههای خود را اجرا کنند و در نهایت شکست میخورند.
میراث کارلوس کیروش برای فوتبال ایران چه بوده است؟ آیا کیروش با خود بزرگ بینی فوتبال ایران را تحقیر نمیکند؟
کیروش با خط قرمزها، دیدگاهها و جهانبینی مردم ایران بیگانه است و به همین دلیل رفتار و سخنانی از وی بروز پیدا میکند که با جهانبینی مردم ایران تفاوت دارد. در نتیجه در برخی مواقع روی خط قرمزهای جامعه ایران حرکت میکند. بهنظر میرسد برخی سخنان کیروش حساب شده و دقیق و برخی دیگر بدون برنامه و دفعی است و متوجه نیست چه کلماتی به زبان میآورد. بنده معتقدم آقای کیروش برای فرهنگ و احساس و عواطف میلیونها ایرانی «هیچ» ندارد. این در حالی است که خود را مالک فوتبال ایران میداند و احساس میکند همه امکانات و موقعیتهای فوتبال ایران را در اختیار خود گرفته است. ایشان درباره همهچیز و همهکس نظر میدهد و برخی را که برنمیتابد عنوان میکند که نباید در مسند کار باشند.
این در حالی است که فدراسیون فوتبال نیز به حرف وی گوش میکند. کیروش حتی درباره پیراهن تیم ملی و اینکه چه لوگویی باید روی آن قرار داشته باشد یا حتی تبلیغات دورزمین نیز نظر میدهد. بهنظر میرسد کیروش از ضعف مدیریت و فقدان یک مدیریت جامعه و قاطع در فوتبال ایران که از زمان آقای کفاشیان تاکنون ادامه داشته، نهایت استفاده را کرده و دیدگاههای خود را به فوتبال ایران دیکته میکند.
بدون شک آقای کفاشیان و آقای تاج بیشترین عذاب را از آقای کیروش کشیدند. با این وجود بهعنوان استخوان لای زخم ایشان را تحمل کردند تا خواستههای برخی در پشت پرده تامین شود. من معتقدم یک اراده در پشت پرده وجود دارد که آقای کیروش با همه ناز و نیازها و سخنان و اقدامات نامتعارف خود همچنان در تیم ملی باقی بماند و بقیه بروند. بهنظر میرسد این اراده نیز خارج از فدراسیون فوتبال است.
این اراده در کجاست؟
این اراده خارج از فدراسیون فوتبال و در سطح وزارت ورزش یا دولت است. هنوز برای من نیز این مساله جای سوال دارد. در شرایط کنونی کیروش صدای همه بزرگان ورزش کشور را درآورده و همه نسبت به نوع رفتار و اخلاق وی انتقاد دارند که چرا از بالا به پایین با فوتبال ایران برخورد میکند. کیروش به خوبی رگ خواب ایرانیان را پیدا کرده و متوجه شده که ایرانیان از خردهگیری بیزار هستند. به همین دلیل نیز در زمانهایی که تحت فشار قرار میگیرد از این حربه استفاده میکند. کیروش این رفتار را در مقابل دیگران نیز نشان میدهد.
بهعنوان مثال در مقابل تیم ملی کرهجنوبی یا حتی در جام جهانی و در مقابل اسپانیا نیز این رفتار را نشان داد.کیروش در اغلب این مسابقات در کنار زمین با مربیان تیم رقیب درگیر میشد. دلیل این مساله نیز این است که وی جایگاه بالاتری برای خود قائل است. این نوع رفتار خصلت مربیان و بازیکنان پرتغالی است. بهعنوان مثال آقای مورینیو نیز دارای همین رفتار با بازیکنان و منتقدان است. این در حالی است که آقای کیروش مدت زیادی در انگلستان و در کنار فرگوسن کار کرده است. با این وجود نتوانسته معیارهای مورد نظر فرگوسن را درک و فهم کند و همچنان برخصلتهای پرتغالی خود پافشاری میکند.
بهنظر شما با این شرایط میتوان به موفقیت تیم ملی در جام ملتهای آسیا امیدوار بود؟
من معتقدم موفقیت تنها در قهرمانی خلاصه نمیشود، بلکه زمانی که ما بتوانیم معیارهای دقیق ورزشی و اخلاقی را اجرا کنیم میتواند مدعی شویم که موفقیت کسب کردهایم. ما باید با استفاده از پتانسیل نهفته در ورزش هنجارهای رضایت بخش به جامعه انتقال بدهیم تا مردم از ورزش لذت ببرند و احساس رضایت داشته باشند. مردم علاقه دارند تیم ملی در بازیهای جام ملتهای آسیا نتیجه بگیرد و پس از مدتها به قهرمانی برسد.
با این وجود مردم دوست دارند این قهرمانی همراه با احترام مربی تیم ملی به فوتبال ایران و در سایه وحدت همه اهالی فوتبال اتفاق بیفتد. مردم دوست ندارند تیم ملی با پا گذاشتن روی اخلاق به موفقیت دست پیدا کند. این در حالی است که اگر به جای آقای کیروش یک مربی ایرانی تیم ملی را هدایت میکرد و این رفتار را از خود بروز میداد، تاکنون چندین بار وی را به کمیته انضباطی فراخوانده بودند و وی را مواخذه میکردند. با این وجود این اتفاق تاکنون درباره آقای کیروش رخ نداده است.
احسان انصاری
- 16
- 5