چند سال پیش که سعید مظفریزاده در جمع دوستان صمیمیاش خداحافظی کرد تا برای ادامه تحصیل خود و خانواده راهی کانادا شود، همه در عین ناراحتی بابت دوری از دوستی عزیز ته دل با او موافق بودیم. او خدمتش را به پرچم ایران و داوری کرده بود و میخواست در اوج برود. تا آن روز خانواده با نبودنهایش، تمرین و اردو و سفر و تمرکز و قضاوتهایش و از همه بدتر، بازخوردهای هواداری کنار آمده بودند و حالا نوبت سعید بود که جبران کند...
قبل از جام جهانی علیرضا درست در همان نقطهای ایستاده بود که سعید را دیدیم. او به اوج هر افتخار ممکن رسیده بود و حالا میرفت تا رکورد داوری ایران را بشکند. آنها که روحیه علیرضا را میشناختند میدانستند دیگر مثل او تا سالها نخواهیم دید و متأسفانه فضای مجازی هم به مشکلات داوری ما اضافه شده بود...
علیرضا که از جام جهانی با آن افتخار برگشت و کلکسیونش را تکمیل کرد (فینال لیگ قهرمانان آسیا، فینال جام ملتها، فینال المپیک، ردهبندی جام جهانی، جام کنفدراسیونها و...) دیگر جدیتر به رفتن فکر میکرد. رفتن در همان مسیری که قبلاً سعید رفته بود و همه منتظر بودیم تا خودش تصمیم نهایی را گرفته و زمانش را اعلام کند.
علیرضا از قول تو این چند روز حرف و حدیثهای بسیار و گاه متناقض اعلام شد...
مگر بار اول است؟ دیگر در این فوتبال به این چیزها عادت کردهایم و اگر قرار باشد به هر حرفی جواب بدهی وقتی برای کار و تمرین نداری.
آنها که تو را میشناسند، میدانند اهل جا زدن نیستی، پس هر تصمیمی بگیری ربطی به برخوردها و... ندارد!
اگر اینقدر نازک نارنجی باشی که در فوتبال ایران دوام نمیآوری برادر! در اینکه کار بعضیها زشت است و روی داوران فشار ناجوانمردانه میآورند و فضای مجازی محلی برای بیادبی شده که شکی نیست، ولی من و امثال من اگر قرار بود بابت این حرفها کنار بکشیم که اصلاً داور نمیشدیم!
خودت بگو، از داستان مهاجرت...
داستانی نیست که یک شبه و یک روزه و به خاطر یک اتفاق ایجاد شده باشد یا من تصمیمی ناگهانی گرفته باشم. در تمام این سالها بار خانواده روی دوش همسرم بوده و بچهها خیلی حمایتم کردند تا من به خواستهها و اهدافم در داوری برسم. اگر موفقیتی برای ایران کسب کردیم بخش عمده آن به خاطر خانواده و حمایتهایشان بود و بالاخره یک روز، یک جا من باید جبران میکردم. قبل از جام جهانی هم به این موضوع فکر میکردم و اقامت استرالیا را هم که از سالها قبل داشتم و میتوانستم بروم.
همین جا یک سؤال؛ چرا استرالیا؟
پس کجا؟! (میخندد) خب برای هر کس شرایط فرق میکند. من از اروپا امکان اقامت در آن سالها نداشتم و چون اولویتم تحصیل بچهها بود و این امکان در استرالیا فراهمتر، استرالیا را برگزیدم.
و با توجه به شرایط سنی پسر و دخترت الان باید این اقدام را میکردی؟
بله. پسرم به سن ثبتنام در دانشگاه رسیده و دخترم هم مدرسه. به همین دلیل و قبل از شروع ترم تحصیلی باید نقل مکان کنیم.
خودت بعد از اسکان خانواده برمیگردی؟!
بله. من حالا حالاها مدام در رفت و برگشت خواهم بود تا کارهای ناتمام اینجا را به سامان برسانم.
همین الان که ما با هم صحبت میکنیم اعضای خانواده خیلی از قهرمانان و مربیان و مدیران ورزشی ما در کشورهای دیگر سکونت دارند و خودشان میآیند و میروند. فکر میکنی چرا باید مسئله تو نمودی دیگر پیدا کند؟
من که برخورد بدی از دیگران در این قضیه ندیدم. اخلاق و شخصیتم هم جوری نیست که به زندگی شخصی دیگران کاری داشته باشم یا اجازه دهم کسی در زندگی شخصیام فضولی کند. این را هم به حساب فضای مجازی بگذاریم و بگذریم!
بالاخره بهترین داور تاریخ ایران بودن این دردسرها را هم دارد.
این که نظر لطف شماست. من خودم را یک داور ساده میدانم که تلاش کردم به سهم خودم و به اندازه خودم برای کشورم و داوری اعتبار کسب کنم. اگر موفقیتی هم بوده برای ایران و به لطف همان خانوادهای است که همیشه پشت من بودند.
مسئله قضاوتت چه میشود؟
من مشکلی برای قضاوت ندارم. در تمام این سالها ابلاغهای بینالمللی به فدراسیون ایران میآمده که بعد از این هم خواهد آمد. در تمام این سالها من و سایر داوران بینالمللی هر وقت در ایران بودیم ابلاغ داخلی هم گرفتیم و بعد از این هم هر وقت باشم در خدمت کمیته داوران خواهم بود.
پس قضیه خداحافظی بعد از بازی اخیر شایعه است!
از آن شایعات که ارزش بحث کردن ندارد.
در استرالیا هم قضاوت میکنی؟
هنوز برنامه و تصمیمی برایش ندارم. یعنی اولویت اصلی از این سفر بحث خانواده و تحصیل بچههاست نه مسئله کاری من. به اندازه کافی من دلیل تصمیمات خانواده بودم و حالا نوبت بقیه است!
فدراسیون به داوران دیگر که قصد سفر به سایر کشورها داشتند نامه معرفی داد؛ تو هم گرفتی؟
این کار عرف رایج است و ربطی به داوران هم ندارد. هر مربی و فوتبالیست یا ورزشکار رشته دیگر یا مدیر یا حتی کارمندان اگر تقاضای برگه معرفی کنند، فدراسیونها میدهند. مگر روزنامه شما به شما معرفینامه نمیدهد برای تأیید سوابق کاری شما؟
چرا! اتفاقاً شرط تمام ادارات و خیلی کارها همین معرفینامه است.
من هنوز درخواست ندادم، چون برنامه خودم مشخص نیست، ولی این برگه تضمین شغل آینده شما نیست. یک جور معرفی سوابق شماست که کجاها بودی و چه کارها کردی...
مسئله تحصیل خودت چه؟ در مورد آن صحبت نمیکنی؟
ترجیح میدهم این جور فضاها را برای خودم نگه دارم. من ۴۰ سال در کنار مردم شهر ری زندگی کردم و با تمام وجود کنارشان بودم تا حالا جایی گفتم که بخواهم از این مسئله سوءاستفاده کنم؟ میتوانستم هر جای دنیا که بخواهم زندگی کنم و به هر شغلی برسم، ولی همیشه بعد از هر موفقیت برگشتم همین محل و هرگز از چیزی سوءاستفاده نکردم. نه از افتخارات ورزشی و نه تحصیل و مدرک دکترا و خیلی چیزها که فقط دوستان نزدیکم خبر دارند.
یک روز سعید رفت، بعد محسن و حالا تو. این خالی شدن عرصه از داوران نخبه نگرانکننده است.
بالاخره هر آمدنی رفتنی دارد و هیچ کس ماندگار نیست. از دست ورزشکار و داور کاری برنمیآید و با جبر زمان نمیتوان جنگید.
ولی در بحث پشتوانهسازی...
اینها مربوط به مسئولان است. ایران همیشه سرزمین استعدادها بوده، هست و خواهد بود و با یک برنامهریزی درست میشود به همه جا رسید. ما که حالا عددی نبودیم، ولی جای هر کسی پر میشود. ضمناً من که هنوز هستم و داوری میکنم!
- 13
- 3