جام حذفی، جام شگفتیها است و پیشتر نیز مسبوق به سابقه بوده که استقلال با بهترینهایش مقابل تیمهای درجه دو به بنبست خورده باشد. آنچه یکشنبه شب رقم خورد در حقیقت در تاریخ جام حذفی بارها تکرار شده و اینگونه نیست که فقط استقلال چنین وضعیتی را تجربه کرده باشد و بسیاری از تیمهای بزرگ داخلی و خارجی طعم تلخ شکست در این میدان را مقابل تیمهای فرو دست چشیدهاند.
مسأله اصلی شکست و حذف از جام حذفی نیست، کما اینکه ممکن بود در در بازی با نود ارومیه همین نتیجه رخ دهد و استقلال قادر به بازگرداندن بازی نباشد و با چهرهای بازنده صحنه را ترک کند. مسأله استقلال که نشأت گرفته از انتخابهای سرمربیاش است، نداشتن تیم دوم است؛ تیمی که قادر باشد در مواقع لزوم پیروزی را به ارمغان بیاورد و گرهها را باز کند.
فرهاد مجیدی که عملکردش در لیگ برتر به لحاظ امتیازی تحسینبرانگیز است روندی را پیش گرفته که منجر به ایجاد فاصله فنی میان تیم اصلی و بازیکنان نیمکت نشین شده است. اصرار او به بازی گرفتن از برخی بازیکنان سبب شده بازیکنانی که در دایره تیم دوم او قرار میگیرند، به لحاظ روحی و روانی در نازلترین وضعیت ممکن قرار گرفته و اعتماد به نفس خود را برای بازی در ترکیب استقلال از کف بدهند.
گرچه بازیکنان نیز در به وجود آمدن این وضعیت مقصرند و آنها که به عنوان بازیکن رزرو در ترکیب قرار میگیرند یا در چنین بازیهایی (مانند بازی با نود ارومیه) به میدان میروند باید ولع بیشتری در اثبات شایستگیهای خود داشته و خود را به ترکیب اصلی نزدیک کنند اما تصمیمهای فرهاد مجیدی و اتکای بیش از حد او به برخی بازیکنان موجب شده به طرز مشهودی کیفیت فنی بازیکنانی که کمتر به بازی گرفته میشوند، کاهش یابد.
متین کریمزاده، بابک مرادی، سعید مهری، امین قاسمینژاد و حتی ارسلان مطهری که در بازی با نود ارومیه به میدان رفتند و در بازیهای لیگ کمتر به بازی گرفته میشوند شاید اگر در هر یک از تیمهای لیگ برتری حضور داشتند نمایشی به مراتب مطلوبتر را به اجرا میگذاشتند و میتوانستند به مردان کلیدی تیم خود بدل شوند. بیتعارف کیفیت فنی این بازیکنان بسیار بالاتر از چیزی است که اکنون میبینیم اما مجیدی به دلایلی که قطعاً برای خودش حائز اهمیت است فرصتهای کمتری را در اختیار این بازیکنان قرار میدهد.
از سویی وقتی سرمربی استقلال در بازی با تیمی از لیگ دو این بازیکنان را راهی میدان میکند، ناخودآگاه به بازیکنانش میفهماند که شما در حد و اندازه بازی در لیگ برتر نیستید و باید در چنین میادینی به میدان بروید در حالی که اگر فرهاد مجیدی از خود سیاست و آیندهنگری بیشتری به خرج میداد و با اعمال تصمیمهایی زیرکانهتر این قبیل بازیکنان را نیز در شرایط مسابقه قرار میداد میتوانست در چنین میادینی به نتایج دلخواه دست یابد اما استقلال اکنون در حقیقت به دو شقه تبدیل شده. گروهی بازیکنانی که در هر شرایطی در ترکیب اصلی هستند و گروهی که فرصتهای محدودی برای حضور در ترکیب دارند.
این نگاه استقلال را به مسیر نگرانکنندهتری هم سوق خواهد داد و این تیم را در نیم فصل دوم، بخصوص کوران هفتههای پایانی که تیمها توأمان در دو یا سه جبهه دیگر در پیکار خواهند بود با مشکل مواجه خواهد کرد.
استقلال اگر میخواهد صاحب جام قهرمانی شود باید برای آن روزها دایره وسیعتری از بازیکنان آماده را در اختیار داشته باشد که این میسر نمیشود مگر با تقسیم بازیها میان بازیکنان. فرهاد مجیدی باید با خط مشی تازهای و به اصطلاح هر دوز و کلکی که شده تیم دوم خود را هم آماده و مهیای حضور در رقابتهای آتی کند و به شکلی کاملاً زیرکانه از مجموعه بیشتری از بازیکنان بازی بگیرد تا آنگاه که تصمیم به استفاده از این بازیکنان گرفت، از آنها بهره کافی ببرد و نظیر آنچه مقابل نود ارومیه رخ داد، دوباره تکرار نشود.
قاسمینژاد در راه تبریزی
پنج سال پیش که استقلال مرتضی تبریزی را استخدام کرد، این مهاجم بلندبالا یکی از بالندهترین بازیکنان لیگ بود و گل پشت گل میزد و لااقل بهلحاظ امور تهاجمی، ذوبآهن روی کاکل او میچرخید اما استفاده بد و غیر مدبرانه از وی طی سه سال و اندی عضویت او در جمع آبیهای تهرانی سبب شد همه خصوصیات بارزتر تبریزی رنگ ببازد و از او فقط سایهای باقی بماند. آن سیاستهای غلط و روشهای ناگوار موجب شد مهاجمی که پرسپولیس هم بهشدت بهدنبال او بود، چنان رنگ پریده شود که دیگر کمتر تیمی آینده خودش را وابسته به وی کند و همین امروز هم تبریزی که مدتی است به جمع شاگردان امیر قلعهنویی پیوسته، در تیم گلگهر هر چیزی هست الا همان مهاجم توانمندی که سفید و سبزهای اصفهانی داشتند و هر تیم جاهطلبی در لیگبرتر فوتبال کشور آرزوی تصاحب او را در سر میپروراند.
اینک در استقلال امین قاسمینژاد همان حالتی را پیدا کرده است که تبریزی چهار پنج سال پیش داشت. مهاجمی که استقلال او را از زیر بینی یحیی گلمحمدی ربود تا قرمزپوش نشود و پیراهن آبی را به تن کند، آنقدر بد و کم مورد استفاده قرار گرفته که هیچ اثری از فوروارد تیزهوش و گلزن دوران عضویتاش در پدیده را از خود بروز نمیدهد. قاسمینژاد بهرغم ۳۵ ساله بودن در «پدیده» حرف اول را میزد و چه در دوره دو سالهای که گلمحمدی سرمربی این تیم بود و چه در دو فصل بعدی چراغ راه مهاجمان تیم و پیشتاز گلزنان پدیده نشان میداد و خط و ریتم کار تهاجمی تیم توسط وی ترسیم میشد.
با همین مشخصهها و به قصد بهرهگیری از همین محسنات بود که گلمحمدی کوشید وی را از مشهد به تهران بیاورد و همانطور که او گرههای کار تهاجمی را در مشهد برایش باز کرده بود، در تهران هم حلال مشکلاتش باشد. با این حال در کش و قوس آبیها و قرمزها در ایام «پیش فصل» لیگ بیستویکم همانطور که قبلاً نیز آمد، این استقلال بود که گوی سبقت را ربود و با اینکه عدهای به مجیدی خرده گرفتند چرا آینده تیمش را به سرنوشت یک مهاجم مسن گره زده اما بهنظر میرسید که اگر قاسمینژاد با همان کارآییاش در دیدارهای پدیده به کمک آبیها هم بشتابد، برنده قطعی این معامله تیم مجیدی خواهد بود و نه سایر مدعیان اصلی لیگ.
شش ماه بعد از آن گمانهزنی که چندان هم دور از حقایق روز و واقعیات تیمهای پدیده و استقلال و سایر تیمهای لیگ نبود، قاسمینژاد بازنده بزرگ آن انتقال است و بهنظر میآید که در راه تبدیل شدن به یک مرتضی تبریزی دوم قرار دارد و استقلال هم در این زمینه کم ضرر نکرده است. از یکسو قاسمینژاد بهدلیل قلت دقایق استفاده از وی نه قادر به، به جا افتادن با مکانیسمهای تهاجمی تیم و کسب هماهنگی با یاران خود شده است و از جانب دیگر چون اعتماد لازم به وی ارزانی نشده، نمیتواند با روحیه و امیدی به میدان آید که یک سلاح ضروری برای هر ورزشکاری در هر رشتهای است و چنانچه در کار نباشد، حتی بهترین فوتبالیستهای دنیا هم کاری از پیش نمیبرند و جز شکست و ناکامی فرجامی نخواهند داشت و از هر سو متضرر و دچار پسرفت خواهند شد.
تجربیاتی از این دست و تبدیل بازیگران توانا و مستعد به نفراتی کماثر و رنگ باخته و ساختن بدترینها از بهترینها و در نهایت دفع شدن آنها و مسدود شدن دائمی راههای احیایشان روندی تازه و تجربهای بدون پیشینه در استقلال و همچنین در پرسپولیس نیست و سوابق دو باشگاه سرشار از جذب مهرههای مستعد و توانمندی است که چون بد و کم و به شکلی غلط از آنها استفاده شد، هرگز در این تیمها ندرخشیدند و ضایع و در نهایت وادار به جدایی از سرخابیها شدند. برای این دسته از بازیگران دو جور سرنوشت رقم خورده است؛ یا ضربات روحی وارده به آنها به قدری شدید و سنگین شد که پس از جدایی از استقلال دیگر به سطوح قبلی رجعت نکردند و به آرامی محو شدند که تبریزی و همچنین ایمان موسوی و امین منوچهری مواردی از این قبیلاند و یا در تیمهای بعدیشان کم و بیش کارهایی کردند ولی نه در سطح و رده بالایی که قبل از انتقالشان به استقلال تهران از آنها رؤیت شده بود و اسماعیل شریفات که اینک عضو آلومینیوم اراک است و گاه جرقههایی میزند از نمونههای روشن این روند به حساب میآید.
برای ترسیم دقیقتر شرایط قاسمینژاد و اینکه سرانجام از او چه چیزی در جمع آبیها بر میآید، باید همچنان صبر داشت و برای قضاوت نهایی قدری زود است و گوی سرنوشت در فوتبال همواره چرخشها و بازیهای متفاوت و متضاد داشته اما آنچه تاکنون میبینیم، نشانههای خوبی نیست و مسیری که توسط وی طی شده، چیز روشنی را نوید نمیدهد.
- 16
- 6