به گزارش جام نیـوز، پرسپولیس امسال بعد از ۹ سال قهرمان لیگ برتر شد. آخرین قهرمانی سرخها در لیگ برتر برمیگردد به فصل ۸۷-۸۶ که تیم قطبی با مدیریت حبیب کاشانی توانست در بازی پایانی سپاهان را شکست دهد و به جام قهرمانی برسد. به همین مناسبت متافوتبال گفتوگویی انجام داده با حبیب کاشانی. مصاحبه را بخوانید:
پرسپولیس باز هم قهرمان شد.
خداروشکر بعد از مدتها باعث خوشحالی هواداران شدن و امیدوارم این روند متوقف نشه و ادامه موفقیتها در جام باشگاههای آسیا باشه.
قهرمانی ده سال پیش رو خیلی سخت به دست آورد پرسپولیس و شما به عنوان کسی که در راس باشگاه بودید اتفاقات عجیبی رو لمس کردید. از ورودتون بگید، چه طور شد آقای کاشانی اومد در در راس باشگاه بزرگی مثل پرسپولیس قرار گرفت؟ کسی از شما دعوت کرد یا اتفاقات باعث شد شما ورود پیدا کنید؟
ما محرم سال ۸۵ همراه آقای احمدی نژاد که رئیس جمهور بودن، رفتیم چیذر هیئت آقای محمود کریمی. در راه برگشت گفتن بیا به ورزش کمک کن و با توجه به این که پرسپولیسی هستی برو به پرسپولیس.
بعد از این که اومدین پشیمون نشدین؟ چون به محض ورودتون شروع کردن برای شما فضای منفی ساختن.
داخل ورزشگاه آزادی وقتی یک میخ میخوای بیاری مانع میشن بعد پلاکارد ۵ متری علیه من آورده بودن و من هنوز واقعا وارد نشده بودم اما با لیدرها جلسه گذاشتیم و اونها گفتن ۵ هفته بیشتر نیستی. و یک عده گفتن بعد از ۵ هفته با لگد شما رو بیرون میکنیم. یک عده از پیشکسوتها هم گفتن بعد از ۵ هفته شما رو با لگد بیرون میکنیم. من خیلی خوشحال شدم که ۵ هفته فرصت دارم و خدا لطف کرد ما از ۵ بازی، ۳ امتیاز آوردیم. همه گفتن چرا قول میدی ولی باور من اینه اگه استقلال و پرسپولیس جام نیارن پس کی باید جام بیاره.
کار کردن با نیکبخت و شیث، جذاب بود یا سخت؟
خصوصیات خاصی داشتن. علیرضا نیکبخت اگه بازی داشت تو قطر زنگ میزد قبل از بازی من براش آیةالکرسی میخوندم.
میگن داستانی که شیث تو هواپیما درست کرد رو شما زودتر از همه متوجه شدید کار کیه.
من متوجه شدم که این صدای شیثه. پشت من سه نفر آقا و خانم نشسته بودن که یکی از آقایون عمل قلب باز کرده بود و خیلی ترسیدن. بعد خلبان به من گفتن اگر این جمعیت از ترس از جا بلند میشدن و جلوی هواپیما میاومدن، هواپیما ممکن بود سقوط کنه. ما از هواپیما اومدیم بیرون خودشون بازداشت کردن. من اصلا قرار نبود به اون سفر برم، از کربلا اومده بودم ولی آقای خوردبین به من گفتن شما بیاید. وقتی هواپیما نشست من از صمیم قلب بلند شدم از مردم عذرخواهی کردم و شروع کردن برای من دست زدن.
شما میدونستید افشین قطبی قراره سرمربی تیم ملی بشه؟ از فدراسیون کسی با شما صحبت کرده بود؟
اصلا اومدن آقای قطبی تو کشور یک پروسه خاصی داره. ایشون دستیار پیم فربیک بود و میخواستن نفر اول بشن و انگیزه بسیار خوبی داشتن. تو فرودگاه ایشون و دیدیم و حرفهامون و زدیم.
شایعه شد آقای افشین قطبی پسرخاله فرح پهلوی هستن. در حالی که اون آقای قطبی تبریزی بودن و این آقا نیریزی بودن. یک بار هم با کره میخواستن بیان ایران ولی نتونستن براشون ویزا صادر کنن. علتش این بود که ایشون باید پاسپورت ایران میگرفت و ما سفارتمون در کره دستگاه صدور پاسپورت نداشتیم چون تعداد ایرانی کم بود، این آدم همون آدمه... حالا ایشون وارد کشور شدن، باید پاسپورتشون مهر خروج دائم بخوره که چند تا مدرک میخواد. اول کارت ملی که آقای قطبی سال ۵۳ رفته کارت ملی نداره، شناسنامه نداره، پایان خدمت میخواد که میگن باید بری خدمت ولی ایشون مشمول عفو رهبری بودن و پایان خدمت گرفتیم براشون.
ما بعد از بازی با برق که داشتیم قرار بود آقای قطبی و به عنوان سرمربی تیم ملی اعلام کنیم. بازی که تموم شد اعلام کردن آقای دایی سرمربی تیم ملی شده. حالا تعبیر من اینه که مثل درختی که تبر میخوره و میافته، کنار زمین نشست روی زمین.
کلا جامعه فوتبال و هنر شما رو خیلی دوست داره. این رابطه از کجا اومد؟
احساسم این هست که اینها سرمایه ملی هستن. این خیلی بده که ورزشکار ما فوت میکنه بیمارستان جنازهاش رو تحویل نمیده و میگه باید پول بیمارستان بدید. این باعث خجالت و شرمندگی ماست.
گفتم با فوتبال میشه رفت بهشت، یک عده خندیدن گفتن فوتبال به بهشت چه ربطی داره. گفتم شما فوتبال بلدید، فوتبال بازی میکنید، تیم ملی برنده میشه میرید جام جهانی، مردم خوشحال میشن و دعا میکنن برای شما.
شما تو خونه کمک میکنید؟
عمدتاٌ که نیستم اما جمعه صبح همه میدونن صبحانه با منه. املت درست میکنم، نون میخرم، چای درست میکنم ولی بقیه روزها فرصت نیست و من همین جا از پسرم، عروسم و خانمم تشکر میکنم که من رو تحمل میکنن.
سرزده خونه کی دوست دارید برید؟
من قبل از عید خواهرم به رحمت خدا رفتن و مادرمون رو سال ۶۳ از دست داده بودیم و در این ۳۲ سال ایشون حکم مادری ما رو داشت. چند روز پیشها که رفته بودم خونشون که به بچههاشون سر بزنم، بچهها خونه نبودن. در زدم کسی در و باز نکرد. تا خونه اشکم جاری شد. شاید بهترین جایی که الان دوست دارم برم بهشت زهرا سر مزار ایشونه.
- 19
- 1