گاهي اوقات، بسيار سخت است كه تصور كنيد مردم در اين سرزمين با توپ فوتبال بازي ميكنند. بهنظر ميرسد شادي فوتبال بازي كردن و زندگي مردم در اين بخش از دنيا، خيلي با هم تضاد داشته باشند. عجيبترين مناطق مرزي اسكاتلند، جايي كه مردم ديگر كار خاصي براي انجام دادن ندارند. روستاهايي كه حالت نيمه متروك به خود گرفتهاند. در روزهايي نه چندان دور، سر و صداي كارخانه نساجي در همه جاي شهر شنيده ميشد.
كارخانهاي كه بر اثر كوچكتر شدن دنيا و واردات جنس ارزانقيمت از كشورهاي آسياي شرقي، حالا تنها ويرانهاش باقي مانده. شما هنوز هم وقتي در حال قدم زدن در اين مناطق هستيد، اثراتي از كارخانه نساجي را ميبينيد. روي درختان، روي سنگهاي واضح و حتي روي دستهاي پيرمردهاي شهر. اما بسياري از مردم، وجود يك كارخانه در اين منطقه را فراموش كردهاند. چرا كه ديگر صداي سوت كارخانه شنيده نميشود و مردان و زنان سر ساعت مشخصي همه به سمت يك مقصد واحد حركت نميكنند. از اين كارخانه، حالا فقط يك خاطره باقي مانده است.
اين روزها اما حال و هواي روستا در حال تغيير است. به نظر ميرسد مردم به دنبال كاري براي انجام دادن هستند. ساختماني كه از دور شبيه به يك آسياب آبي خراب شده ميماند، قرار است زندگي مردم اين منطقه را دگرگون كند. وقتي در مورد فوتبال صحبت ميكنيم، بايد نگاهي متفاوت نسبت به ساير ورزشها داشته باشيم. در خيلي از مناطق شبيه به اين روستا، بازيهايي مثل راگبي انجام ميشود، اما واقعا شور و شوقي كه فوتبال به مردم ميدهد بسيار متفاوت است. در همين شهر «گالشيز» كه موضوع صحبت ما است، يك تيم راگبي قدرتمند وجود دارد.
اما تيم فوتبال «گالا فيريدين راورز» از روستاي «نيدرديل» با وجود اينكه در پايينترين سطح فوتبال اسكاتلند است، هواخواهاني به وسعت تمام شهر دارد. هر بازي، مردان و زنان كنار هم به استاديوم ميآيند و جامهايشان را به نشانه پيروزي پيش از شروع مسابقه به هم ميكوبند. كافه نزديك به استاديوم، قلب شهر است و هيچ چيز مانع از آن نميشود كه مردم پيش از مسابقات به اين كافه نيايند. زوجهاي مسن، كساني كه روزهاي خوش فعال بودن كارخانه را به ياد دارند، كنار هم مينشينند و با شور زيادي انتظار نزديك شدن ساعت مسابقه را ميكشند.
يكي از زنهاي هوادار تعريف ميكند كه پدرش براي او گفته در سال ١٩٢٨ تيم سلتيك براي يك بازي به اين شهر آمده بود. امكانات استاديوم بسيار كم بود و كفاف هواداران گلاسكويي كه براي حمايت تيمشان به اين شهر آمده بودند را نميداد. به همين خاطر آنها در خيابان و باغهاي اطراف با پيراهنهاي سفيد و سبز نشسته بودند و بازي تيمشان را تماشا ميكردند. برخي از آنها توسط سگهاي ولگرد مورد تعقيب قرار ميگرفتند و صحنههاي خيلي بامزهاي شكل گرفته بود.
يكي از مشكلات اصلي اين باشگاه و بهطور كلي مردم منطقه، بارندگيهاي شديد و طولاني است. خيلي از بازيهاي تيم «گالا فيردين راورز» به خاطر آبگرفتگي زمين لغو ميشوند. در زمستانها گاهي امكان دارد به خاطر پوشيده بودن تپههاي اطراف، گوسفندان خودشان را به زمين بازي برسانند و شما به جاي تماشاي ٢٢ فوتباليست، با دهها گوسفند روبرو شويد. به هر حال اگر در يك هفته خوب به اين استاديوم سر بزنيد، با منظرهاي بينظير از جنگل و شهري قديمي مواجه ميشويد كه قطعا نابترين تجربه فوتبال ديدنتان خواهد بود. شايد قهوهتان به خوبي ديگر ورزشگاهها نباشد.
شايد هم در موقع بارندگي، سقف ورزشگاه چندان به كمك شما نيايد و به هر حال خيس شويد، اما اين يك تجربه ناب از ديدن بازي تيمي خواهد بود كه اميد يك شهر خسته است. اين باشگاه از سال ١٨٩٤ كارش را شروع كرده، اما اخيرا با ادغام با يك باشگاه ديگر، تيمي قدرتمندتر شده و مردم از حمايت آن لذت بيشتري ميبرند. تمام بازيكنان براي همين منطقه هستند.
اين باشگاه كمي هم شبيه به نساجي مازندران است. شهري كه حياتش به يك كارخانه وابسته بود و حالا كه ديگر از آن كارخانه خبري نيست، باشگاه فوتبال شهر تبديل به اميد اول همه مردم شده است. تنها وجه همبستگي مردم در گذشته كار كردن در كارخانه نساجي بود و حالا حمايت از تيم كوچك شهر. هرچند نساجي مدتهاست در سطوح بالاي فوتبال ايران بازي ميكند، اما امسال براي اولين بار به ليگ برتر رسيده و بيشتر از اينكه تيم فوتبال و بازيكنان مردم را جذب كنند، هواداران مازندراني هستند كه براي مردم جالب به نظر ميرسند.
كساني كه شعارهايشان مختص به خودشان و زندگيشان است. «نساجي اي اميد شهر خسته، نفس من به نفست بسته، نميذاريم هيچ جا تو رو تنها، با تو هستيم تا آخر دنيا» يك شعار متفاوت در فوتبال ايران است. تيمي كه اميد يك شهر است و هرگز استاديومش خالي از تماشاگر نيست. «گالا فيريدين راورز» عموزاده اسكاتلندي «نساجي مازندران» است.
- 13
- 2