به گزارش ایلنا، رضاوطنخواه، پیشکسوت فوتبال با شور و اشتیاق خاصی درباره آن مسابقه حرف میزند و البته مثل همه همدورهایهایش کلی حرف ناگفته دارد.
* آقا رضا اخیراً عکسی از باشگاه پرسپولیس بیرون آمده که خاطر هواداران قدیمی پرسپولیس را آزرده کرده است. در این عکس پنج ستاره پرسپولیس در اواخر دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ یعنی علی پروین، زندهیاد ایرج سلیمانی، جعفر کاشانی، زندهیاد ابراهیم آشتیانی و زندهیاد همایون بهزادی دست به سینه در یک ردیف پشت به پشت هم ایستادهاند که عکس فوقالعادهای است اما در آن عکسی که در باشگاه پرسپولیس قاب شده و روی دیوار است همایونخان کات شده و وجود ندارد. به همین خاطر در فضای مجازی هشتگی درست شده با این مضمون که بهزادی حذف شدنی نیست.
خب من آن عکس را دارم. احسنت به هوادارانی که حمایت کردند. راستش من هم میتوانم در این باره حرف بزنم و ترسی ندارم. همایون بهزادی تکرار نشدنی است. ورزش از سیاست جداست. الان هم خیلی از ورزشکاران برای حکومت کار میکنند. همایون هم عضو سازمان امنیت بود اما صبح تا شب پیش ما بود و تمرین میکرد. اصلاً مگر آدم کشته یا ناحقی کرده. اتفاقاً مشکلات خیلیها را مثل قلیچخانی و مصطفوی و ... که حکومت وقت دستگیرشان کرده بود حل کرد. حالا اینکه عکسش را نمیگذارند توی باشگاه نمیدانم چه بگویم.
* باشگاه گفته این عکس را همین طوری به آنها دادهاند.
مگر میشود. من خودم این عکس را دارم. خودشان نگذاشتهاند و میخواهند توجیه کنند.
* الان آقای کاشانی که خودش در رأس کار است و در این عکس هم حضور دارد باید معترض شود.
ما یک آدم در باشگاه پرسپولیس داریم که اگر ایشان را هم رد کنند دیگر کسی را نداریم. شاید اگر من هم جای کاشانی بودم دخالتی نمیکردم.
* اما این انفعال آقای کاشانی باعث شده تا هواداران به او و حضورش در هیأت مدیره معترض شوند.
آقای عرب کی بود که مدیر و همهکاره باشگاه شد؟ به نظر من آقای کاشانی و نبی جلوتر از آقای انصاریفرد بودند برای مدیریت. آقای نبی در شاهین بازی میکرد. اما خب آقای انصاریفرد مدیر شد و من هم تبریک میگویم. به هر حال ایشان بهتر از عرب هستند.
* برگردیم به آن عکس. طبیعی است که حذف همایون بهزادی از تاریخ پرسپولیس نشدنی است.
بله این را آقای انصاریفرد باید پیگیر باشد اما خب شاید ایشان هم کاری نکند. واقعیت این است که نمیتوانند همایون را از تاریخ پرسپولیس پاک کنند. شما نمیتوانید تاریخ را عوض کنید. نمیشود دروغ گفت و حقیقت همیشه وجود دارد. یعنی حتی اگر نوشته نشده باشد دیده شده. من که خیلی وقت است نرفتم باشگاه اما خدا را شکر آن عکس را دارم.
* با شرکت پیشکسوتان هم کاری ندارید؟
نه آن شرکت هم در اختیار دوستان ماست و شنیدم اعضا پول هم میگیرند. من با ۱۲ سال بازی در پرسپولیس آنجا نرفتم. الان رفتهام نقده. البته شغل من معلمی است و با سابقه دانشگاهی که دارم دنبال باندبازی و چاپلوسی و این مسائل نیستم.
* در نقده چه کار میکنید؟
آنجا یک تیم وجود دارد که در دسته سوم بازی میکند. رئیس هیأت آنجا آقای رضا حداد است که قبلاً در تراکتور مربیاش بودم. من میروم آنجا به وضعیت آن تیم سرکشی میکنم. خوشبختانه بازی اولشان را هم بردند. قبل از آن هم در تیم بوکان بودیم که رفتیم دسته دوم. این تیم را هم جمع و جور کردیم که خوشبختانه خوب نتیجه گرفت.
* برسیم به دربی ششتاییها.
دربی ششتاییها که دروغ است (با خنده) آقای فتحاللهزاده این را گفته بود.
* احتمالاً ایشان میخواسته حرف متفاوتی بزند چون تاریخ را که نمیشود انکار کرد.
شاید میخواسته خودش را مطرح کند یا جوک تعریف کرده است. البته احتمالاً ایشان بچه بوده و بازی آن زمان را یاد نمیآورد.
* داشتیم با آقا بیوک حرف میزدیم که خیلی صاف و ساده گفت در آن بازی مسیح مسیحنیا از ایشان بهتر بوده و آقا بیوک نیمکتنشین شده.
بله حقیقت دارد. مسیحنیا جوان بود. راجرز هم هیچ وقت حق را ناحق نمیکرد. حتماً میدانید که مرحوم مهراب شاهرخی بک چپ بود. ایشان بازیکن بزرگی بود و راجرز به من گفت برو گوش چپ که گفتم نمیروم. ایشان نقشهاش این بود که از من و آقا محراب همزمان استفاده کند. این را بعدها به من گفت و گفت نمیخواسته آقا محراب را بیرون بنشاند. از آن طرف مرحوم رنجبر به من گفت اگر بروی گوش چپ خط میخوری اما من تیم ملی را دوست داشتم و گفتم نمیروم. گفت میتوانی در پرسپولیس بیرون بمانی که گفتم بله. اینطوری آقا محراب بازی کرد تا اینکه رسیدیم به بازی سپاهان که آخرین بازی بود. در آن مسابقه من سه دقیقه آخر بازی به عنوان هافبک چپ رفتم توی زمین. یعنی نه حرف راجرز شد نه حرف من. اتفاقاً در آن سه دقیقه هم خیلی خوب بازی کردم. اینطوری شد که من در سه پست بازی کردم. اتفاقاً در آن طرف هم حاجرحیمی پور بک راست بود که رفت جلو تا آشتیانی بازی کند. از این جهت میگویم که راجرز حق را ناحق نمیکرد و دنبال راهی بود تا بهترین ترکیب را بفرستد توی زمین.
* در بازی ۱۶ شهریور ۱۳۵۲ آقا بیوک به اواخر دوران بازیاش رسیده بود؟
بله تقریباً. از آن طرف مسیح مسیحنیا جوان بود و قد بلندی هم داشت اما هیچکس اعتراضی نمیکرد.
* البته آقای راجرز که قبل از آن بازی مدتی در ایران نبودند.
یک هفته نبود و تیم را همایون خان تمرین داد. اینطوری هم نبود که اگر تیم نتیجه نمیگرفت همایون را خراب کند. شما محال است از ما قدیمیها حرفی بشنوید که فلانی ضعیف بود و ضعفها را بیندازید گردن او. ما همه، کار میکردیم و به هم احترام میگذاشتیم حتی اگر بیرون مینشستیم. من نیمکت نشین محراب بودم اما او را ماساژ میدادم. همه میخندیدند اما میگفتم ما یک تیم هستیم و باید ببریم. الان اما طرف توی دلش میگوید پای همپستیاش بشکند تا بازی کند. تازه آن موقع ما مجانی بازی میکردیم و از وقتی پول آمد که همه چیز عوض شد.
* آقا بیوک میگفت بعد از آن برد تاریخی مقابل استقلال اصلاً جشنی نگرفتید و همه چیز به همان خوشحالی درون زمین محدود شد.
نه نگرفتیم. البته بگویم زمان قدیم تیمها مثل الان خودشان را قبل از بازی گرم نمیکردند. مربی بازیکنان را میفرستاد توی زمین و میگفت خودتان بروید گرم کنید. در زمان گرم کردن من با مرحوم مظلومی که با هم در تیم ملی بودیم به همدیگر نزدیک شدیم و با هم صحبت کردیم. مظلومی گفت تیمسار گفته اگر ببرید نفری سه هزار تومان پاداش میگیرید. من گفتم اگر تماشاچی نبود راه میدادم شما گل بزنید تا بلکه یک پولی دستتان بیاید چون ما که ببریم سه تا یک قرانی هم نمیدهند. بعد از بازی این حرف را به علی پروین گفتم. علی پروین زرنگ بود و بالاخره این حرف به گوش عبده رسید و نفری ۳۰۰ تومان به ما پاداش داد. البته باید بگویم آن زمان همه امکانات مثل زمین، سونا، سالن بسکتبال، استخر و غذاخوری در اختیارمان بود.
* شما در آن بازی بک چپ بودید. گوش راست استقلال یعنی نفر مقابلتان چه کسی بود؟
گوش راست آنها حسن روشن بود و گوش چپشان مسعود مژدهی که البته من و ابراهیم آنها را مهار کرده بودیم.
* البته فکر کنم شما بیشتر در زمین حریف بودید تا اینکه بخواهید آنها را مهار کنید.
به هر حال اینطوری کار میکردیم. البته در جریان بازی رایکوف خدابیامرز جای روشن و مژدهی را عوض کرد که ابراهیم فریاد زد و چیزی گفت که نمیتوانم بگویم اما گفت مراقبش باش. البته چند دقیقه بعد اینها باز هم جایشان را عوض کردند چون کاری از پیش نبردند.
* ابراهیم آشتیانی در خاطراتش میگفت ۴-۳ تا پاس گل در آن بازی داده. شما چطور؟
نمیدانم. من خاطرم نیست اما من پاس گل ندادم. البته آن زمان پاس گل به معنای الان نبود. یعنی بیشتر بازی مستقیم بود و سانتر از جناحین. یعنی ما طوری بازی میکردیم که بیشتر توپها را بریزیم روی سر دو سانترفورواردمان حسین کلانی و همایون بهزادی. البته من هم از چپ مدام جلو میرفتم و مثل گوش چپ کار میکردم.
* یعنی مدام در رفت و آمد بودید و حتماً شرایط بدنیتان خیلی خوب بوده.
خب آن زمان آب و هوا خوب بود. غذاهایمان هم ارگانیک بود. نان و پنیر ارگانیک میخوردیم.
* در آن بازی ستارهای بود که روی نیمکت بنشیند؟
تا جایی که یادم میآید صفر ایرانپاک، فریدون معینی، برادرم آقا بیوک و هادی طاووسی گلرمان بودند. در زمین هم مودت گلرمان بود، مسیحنیا و جعفر کاشانی بک وسط، من و آشتیانی بک چپ و راست بودیم، سلیمانی هافبک چپ بود، اصغر ادیبی هافبک وسط و علی پروین هافبک راست. یک گوش راست داشتیم که اسماعیل حاجرحیمیپور بود و دو سانتر فورواردمان که حسین کلانی و همایون بهزادی بودند. گلها را هم که دو تا کلانی زد، یکی ایرج سلیمانی و سه تا همایون خان.
* استقلال موقعیت گل نداشت؟
نه چیزی یادم نمیآید. اصلاً بندهخداها در آن بازی یک طور خاصی بودند. یا نمیدانم شاید ما یک جوری بودیم که فکر میکردیم آنها ضعیف هستند.
* به نظر شما نقش راجرز و همایون خان در این برد بیشتر بود یا درخشش بازیکنان؟
همه با هم بودند. درست است که همایون خان تمرین دهنده بود اما همه به هم احترام میگذاشتند. شیوه تمرینات راجرز هم که قدرتی بود و انگلیسی. اولین نفری که ما را برد تپههای داودیه، راجرز بود. اوفارل در تیم ملی هم میبرد که بعداً همه مربیان یاد گرفتند این کار را بکنند. تمرینات ما قدرتی بود. یادم میآید در یک فصل فقط ۶ تا گل خوردیم و بدون باخت قهرمان شدیم.
* از آن دربی ششتاییها کدام تصویر و کدام قاب در ذهنتان مانده و جلوی چشمتان است؟
همان صحبتهای مرحوم غلامحسین مظلومی که گفت اینقدر به ما پول میدهند. البته ۳۰۰ تومانی که به ما دادند هم خوب بود و گفتیم خدا برکت چون آن زمان پیکان ۱۵ هزار تومان بود.
* این بار هم دربی قرار است در همین ماه شهریور برگزار شود. شما که احتمالاً به خاطر استرستان بازی را تماشا نمیکنید؟
نه نگاه نمیکنم و میروم بیرون توی خیابان.
- 17
- 6