فوتبال بیبته شاید عنوان بیادبانهای برای دربی باشد اما برای ساختن تصویر دقیقتری از واقعیت گاهی باید ادب را کمی کنار گذاشت. این فوتبال بیپشتوانه بود، نسب به گذشتهای نداشت، شکلگرفته نبود. نمایشی بود که انگار باید تازه پا بگیرد، رشد کند و بعد چیزی از آن ساخته شود. واژه دیگری که در این بازی برای نقد صحنهها میتوانست به زبان بیاید، باز هم از دایره ادب خارج بود. چلمن یا هپلهپو. این کلمات نه برای یک بازیکن بلکه برای تعریف فرم و محتوای این بازی به کار میآیند. استراماچونی و کالدرون امروز میتوانند فهمیده باشند که چرا استقلال و پرسپولیس آنها را استخدام کردهاند. فوتبال در ایران پیوستگی در رشد ندارد.
یک مربی هر چه ساخته باشد، با رفتنش همه چیز فرو میریزد. مربی پیشین یک تیم میتواند برانکو ایوانکوویچ باشد یا وینفرد شفر. اثری از فوتبال آنها در تیمشان بجا نمیماند و مربی جدید در یک چشم بر هم زدن یک ویرانه فنی را در اختیار میگیرد. دربی به این دلیل که قدرت ساختن تصویری شفافتر از ناکارآمدیهای فردی و تیمی را دارد، فرصت بهتری است برای اینکه همه را با واقعیت مواجه کند. اینکه حساسیتهای دربی از کیفیت بازی میکاهد همیشه تحلیل درستی نیست، بلکه بازی در حساسیت و استرس بیشتر واقعیتها را عیان میکند.
استراماچونی و کالدرون شاید واقعیتهای تیمشان را در دربی بهتر و با وضوح بیشتر دیدند. بازیکنانی که کیفیت چندانی در اجرای ایده ندارند و بازی را حتی نمیتوانند یکی دو دقیقه پیوسته و طبق ایده پیش ببرند. کالدرون و استراماچونی اما شاید در دقایقی از دربی به دریافتهای دقیقتر فنی از تیمشان رسیدند. آواری را دیدند که باید از فوتبال تیمشان بردارند، آواری از ندانستنها و غلطها در بازی تک تک بازیکنان. آواری که فوتبال را به نمایشی پراشتباه و به تصویری از یک خرابه در میدان تبدیل میکند.
بازی استقلال - پرسپولیس پر از اشتباهات تکراری بود. کیفیت نازل بازیکنان ذوق را کور میکرد و هر تماشاگری حق داشت ساده بپرسد اینها برای ساختن چه کیفیتی از فوتبال سالیانه چند میلیارد دستمزد میگیرند و چرا به بازیکنانی با این کیفیت چنین دستمزدی پرداخت میشود؟ طرح این موضوع هر چقدر عامیانه باشد و به بحثهای تاکسی شباهت داشته باشد اما بازهم از درصد واقعیتش چیزی کم نمیشود.
شاید تنها نکته امیدوارکننده این دربی کیفیتی از مربیگری بر اساس شناخت و آگاهی فنی بود که آندرهآ استراماچونی نمایش داد. او تنها ستاره در یک بازی بیکیفیت و پراشتباه بود. البته این بازی فکتهای کافی را برای بحث درباره این کیفیت در اختیار ما نگذاشته و این ادعا را به یک برداشت سطحی از بازی نزول داده است. کم پیش میآید مربی بازنده در دربی، ستاره بازی باشد اما استراماچونی شاید اولین بار در دربی به باشگاه استقلال فهماند که مربی باهوشی است.
استقلال برای تبدیل شدن به تیمی که از مخمصه نتایج بد رها شود، هنوز کارهای دشواری را پیش رو دارد. این تیم شباهتی به یک مجموعه موفق پیدا نکرده و فقط در بازیاش ردپایی از مربی میبینید که مشغول ساختن است. این پروژه برای استراماچونی سخت به نتیجه میرسد اما شاید در بلندمدت نتایج خوبی را بسازد.
پرسپولیس با کالدرون اگرچه میتواند خوشحال باشد که با ۹ امتیاز به صدر برگشته اما کالدرون میداند که همیشه نمیتواند با کیفیتی که در دربی ارائه داد، سه امتیاز به دست آورد. او بعد از دربی درباره تغییر سبک حرف زده و این مسیر را سخت دانسته اما سبک مورد نظر کالدرون هر چه باشد، برای اجرا به کیفیت نیاز دارد. پاس که در هیچ سبکی از بازی حذف نمیشود. سبک کالدرون هر چه باشد، با پاسهای غلط شکل نخواهد گرفت، مثل استقلال که با فوتبال پراشتباه نمیتواند طبق ایدههای استراماچونی بازی کند.
دربیهای تهران اغلب بیکیفیت هستند اما همیشه لازم نیست عواملی مثل استرس بازیکنان را عامل نزول کیفی دربی بدانیم و بگذریم. این فوتبال پشتوانه فنی ندارد که هر بار در فضای دربی بیچیز است و مشتش برای تماشاگر باز میشود.
فرشاد کاسنژاد
- 17
- 5