برای آنهایی که روند استقلال را در دو ماه گذشته دنبال میکنند، برد پرگل مقابل سایپا شگفتانگیز نبود. تیم استراماچونی آشکارا در حال پیشرفت است. استقلال با آن شروع ناامیدکننده در آغاز، آیا بختی برای قهرمانی در پایان فصل دارد؟ در لیگی که تا پایان هفته هفتم، سه تیم به میانگین بالاتر از ۲ امتیاز رسیدهاند و دو تیم صدرنشین هنوز گل نخوردهاند، به نظر میرسد الگوهای مرسوم فوتبال ایران در حال تغییر است و بر خلاف سالهای گذشته، بسیار بعید است امسال تیمی که به امتیاز ۶۰ میرسد، قطعاً قهرمانیاش را مسجل کند. احتمالاً برای قهرمانی در این فصل باید به محدوده ۶۳ تا ۶۵ امتیازی رسید و لااقل از نظر ریاضی نمیشود خیلی روی قهرمانی استقلال در لیگ نوزدهم حساب کرد اما در یک پیشبینی جسورانه اگر آبیها در پایان فصل به عنوان یکی از سه تیم بالای جدول باشند، نباید تعجب کرد. یعنی همان جایی که استقلال دو فصل با وینفرد شفر به آن رسید.
اگر بخواهیم «دستاورد» یک مربی را فقط به رتبه پایان فصل محدود کنیم، بیانصافی کردهایم. وام گرفتن از عبارتهایی مثل «تیمی برای آینده» و «فوتبال فردا» در این سالها آنقدر دستمالی شده که مفهوم اصلیاش فراموش شده اما استراماچونی به دلایلی روشن میتواند استقلالی بسازد که در این سالها مشابهش را ندیدهایم. او برای اینکه ایدههایش را اجرایی کند، به زمان نیاز دارد و محبوبیتش روی سکوها، این فرصت را به استراماچونی میدهد که حداقل تا پایان فصل پیش برود. استقلالِ استراماچونی البته با استقلالِ شفر تفاوتهای زیادی دارد. تفاوتهایی که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنم.
یک- شفر فصل پیش در شرایطی لیگ را شروع کرد که یکی از بهترین تیمهای یک دهه اخیر ایران را به لحاظ نیروی انسانی در اختیار داشت. یک تیم متعادل در دفاع و حمله و باتجربه که در هر پست حداقل ۲ بازیکن مؤثر داشت و گاهی مردان نیمکتنشین شفر میتوانستند در بقیه تیمهای مدعی، بازیکن فیکس باشند اما استراتژی غلط مدیران استقلال در فصل نقل و انتقالات، تیمی را به استراماچونی تحویل داد که اساساً در بعضی پستها (مثل هافبک بازیساز) یا بازیکن ندارد یا در بعضی دیگر فقط یک گزینه برای بازی کردن وجود دارد. با نگاهی منصفانه باید گفت استراماچونی، ضعیفترین اسکواد ۵ فصل اخیر استقلال را تحویل گرفته و ناچار است با همین بضاعت ادامه دهد.
دو- هر چقدر شفر در شمار مربیان «اهل مدارا» قرار میگرفت، استراماچونی اهل باج دادن به بازیکنان نیست. مربی ایتالیایی شاید در روزهای اول تحت تأثیر بعضی القائات بیرونی، به شکلی افراطی سختگیر بود اما حالا بعد از چند ماه، شناخت بهتری از مختصات فرهنگی بازیکنان ایرانی دارد و مواجهه بهتری با آنها دارد. با این حال او از اصولش عدول نمیکند و اخراج هفته گذشته علی دشتی از تیم، دقیقاً در راستای همان برقراری نظمی بود که به آن معتقد است.
سه- برخلاف شفر که دستیارانش نقش اصلی را در تمرین ایفا میکردند، جوانی استراماچونی این اجازه را به او میدهد که مرد اول تمرین باشد. با در نظر گرفتن این نکته که اغلب دستیاران او رزومه قوی و طولانی ندارند، استراماچونی نقش کلیدیتری در طراحی و اجرای تمرینات دارد و از آنجایی که همه دستیارانش را خودش انتخاب کرده، تعامل بهتری هم با بقیه اعضای کادرفنی دارد. این وضعیت را با شفر مقایسه کنید که اجازه میداد مدیران باشگاه برای او دستیار انتخاب کنند و یا خط قرمزی برای حفظ دستیارانش (مانند ساناک) نداشت.
چهار- یکی از لطمههای بزرگی که وینفرد شفر در استقلال خورد، اضافه کردن پسرش ساشا به کادرفنی بود. شفر که ابتدا تنها به ایران آمده بود، وقتی دید نظارت و سختگیری درباره او وجود ندارد، پسرش را هم به سفره فوتبال ایران اضافه کرد. ساشا بی هیچ تجربه مشخصی در فوتبال، «آقازاده»ای بود که با بعضی از بازیکنان رابطه خوبی برقرار کرده بود و روز به روز قدرتش در تیم بیشتر میشد اما با ورود استراماچونی، باند و باندبازی در استقلال لااقل تا امروز به پایان رسیده و آثار این ویژگی مثبت، به تدریج مشخصتر خواهد شد.
علی مغانی
- 14
- 4