
راستش را بخواهید، بارها دوست داشتم بنویسم استراماچونی هرگز. بنویسم او نباید برگردد. به این خطا، به این اتهام که ما را خُرد کرد. وقتی زیر پاهایش داغ شد، گذاشتمان روی زمین و ایستاد روی نعشمان. انداختمان به سطل زباله و هرگز فکر نکرد که ما هم گذشتهای داریم. استقلال طفل سرراهی نبود عزیزان. دوست داشتم بنویسم آقای استراماچونی، رایکوف آنجا، روی آن نیمکت نشسته، وقتی هنوز آندرهآ نبودی. حیف که نتوانستم و چقدر بد میشود اگر اینها را ننویسیم و استراماچونی نخواند. او حتماً باید بداند جای منصور پورحیدری نشسته. او که تیم ملی را رها کرد تا فقط دو روز مانده به دربی تهران، بنشیند روی نیمکت تیم محبوبش تا وقتی بازیکنها به نیمکت نگاه میکنند، از خودگذشتگی او را بببیند، نه نیمکت خالی را.
و حیف که نمیشود بنویسیم آقای استراماچونی هرگز برنگرد. حیف که ما هم وقتی خوب فکر میکنیم، حق را به شما میدهیم. میدانیم مدیر نداشتن را و میفهمیم مدیر نبودن را. چطور میتوانیم حق را بدهیم به این سیستم زشت و آقای خلیلزاده؟ ما فتحی را میشناسیم، حتی جانشینش را هم نیامده میشناسیم. هنوز منتظریم کریستوف دام را بیاورد ایران. زیر پایمان علف سبز شد از بس منتظر فیلیپ تروسیه ماندیم. ما اینجا به شوخی مینويسیم، مدیریت بحران نداریم، بحران مدیریت داریم. خودمان هم میخندیم، خودمان هم اگر میتوانستیم فسخ میکردیم. ما به جای سازمان، دورهمی داریم. به جای هدف، آرزو داریم. به جای کار، دروغ داریم. ایران ۱۴۰۴ قرار بود جای بهتری باشد، اما نمیشود. دوباره مینویسند ایران ۱۴۴۴، ما دوباره امید داریم. ما که نمیتوانیم فسخ کنیم.
من از برانکو متنفرم. بیشتر توضیح نمیدهم، آخرین باری که دوستش داشتهام یادم نمیآید. اما هنوز نمیدانیم چرا باید از پرسپولیس میرفت. به کدام دلیل؟ چند سال دیگر پرسپولیس میتواند دوباره فینال آسیا را ببیند؟ میگفتند معلم ابتدایی است، باید استاد دانشگاه بیاوریم. قبول داشتیم، اما باور نداشتیم. ما میدانیم آنکه استاد باشد، با اینها نمینشیند. ما همین معلم ابتدایی را میخواستیم. با چنگ و دندان دنبالش افتادیم. ما به بهتر شدن عادت نداریم. تجربهاش را نداریم. شاید سالها پیش اینطور نبوده، شاید سالها بعد اینطور نباشد، اما اکنون ما میدانیم چه میکنیم. میدانیم هنر مدیریت ما، گند زدن به آنچه داریم است، نه به دست آوردن آنچه نداریم. بهترین مدیر ما ظاهرا علی کفاشیان بوده و خودمان نمیدانستیم. او که با پوست کندن پرتقال در جواب شش ماه حقوق عقب افتاده، کلاه سر کیروش میگذاشته. ما خیلی چیزها میدانستیم، اما حقیقتا یک چیز را تازه فهمیدهایم. کیروش دیوانه بوده، با هر ساز ما رقصیده، در عین اینکه جنگیده. هم با ما جنگیده و هم با ما ساخته، چطور میشود به این فرمول جادویی رسید؟
برگردیم به استقلال. استراماچونی حتی اگر برگردد، چیزی از بین رفته. ترک برداشته دیوار اعتماد و احترام. هرگز به حالت اول برنمیگردد این رابطه. وزیر میتواند رفیق دیگری را فرابخواند، شریک دیگری بنشیند روی صندلی فتحی. استقلال، فوتبال، حتی ورزش برای او مسئله نیستند، مهم نیستند. وزیر همان وزیر، هیأت مدیره همان هیأت مدیره، مربی همان مربی. چه چیز تغییر میکند؟ چرا هیچکس ضرر نمیکند؟ انگار فقط استراماچونی قرار است سود کند! آن بازیکنها که با صدای بلند و رسا، ناکارآمدی مدیران را فریاد زدند چه؟ ما که به چشم دیدیم این بینظمی و پلشتی را چه؟ ما کجای داستان و این بازی پول و قدرتیم؟ استقلال کجاست؟
جعفر مومنی
- 14
- 3