در میان اخبار ضد و نقیضی که درباره بازگشت آندرهآ استراماچونی به ایران به گوش میخورد، یک احتمالی منفی مثل غول خودنمایی میکند و آن احتمال، امکان تبدیل شدن وی به یک کارلوس کیروش ثانوی برای فوتبال ایران است.
وقتی این مربی ایتالیایی ببیند که اینطور ناز او را میخرند و برای جذب مجدد وی حتی نهادهای درجه اول سیاسی کشور راهگشای رسیدن پول مورد نظر او میشوند، بدیهی است که پس از رسیدن به تهران، خدا را هم بنده نباشد و برای سران جدید استقلال هم شرط و شروط بگذارد و انتظار داشته باشد که آنها بندگان و عبد و عبید وی باشند.
فقدان سیاستپیشگی لازم در برخورد با سرمربی پرتغالی سابق تیم ملی و مماشات شدید علی کفاشیان و مهدی تاج در قبال بداخلاقیهای وی سبب شد کیروش در پنج سال آخر از زمامداری ۸ سالهاش بر تیم ملی به واقع ارباب کل فوتبال ایران هم باشد.
او با استفاده از ضعف مفرط فدراسیون و خندههای ملیح کفاشیان و سکوتهای تلخ تاج کاری کرد که از کارمند به درجه کارفرما ارتقا یابد و او به ما بگوید که چه بکنیم و چه کار نکنیم، حتی امورات داخلی فوتبال ایران و شروعها و توقفها و پایانهای لیگ با نظر وی نگاشته و اجرا میشد و چنان مهار او را سست کردند که شروع به توهین به هر کسی که سر راه او قرار میگرفت، میکرد و مصونیتی را داشت که فقط سیاستمداران طراز اول دارند و دیدید که فرجام کار او به کجا انجامید و چطور حرفهای مسألهساز وی در جریان جام ملتهای آسیا ۲۰۱۹ در خاک امارات سران ورزشی را متقاعد و فدراسیون فوتبال را مجاب کرد که به همکاری با وی پایان بخشند.
پرخاشگری کیروش به ارکان و مقامهای فوتبال ایران حتی پس از رفتن وی از کشورمان هم ادامه یافت و در بیانیهها و پیامهایش روی صفحه شخصیاش هرچه را که دلش خواست به تاج نسبت داد و پیش از آن هم با توجه به کنار رفتن کفاشیان از پست ریاست فدراسیون ناگهان موضع مجیزگویی از وی را به سیاست انتقاد از او تبدیل کرده بود.
حالا اگر فردا و یا فرداهای آینده استراماچونی از نو در ایران مستقر و هدایتگر استقلال شود، چه کسی میخواهد او را جمع کند و سر جایش بنشاند و به او گوشزد نماید که حوزه کاریاش فقط مسائل فنی و ارنج و نگهداری و هدایت تاکتیکی تیم است و بقیه مسائل و حتی پرداختها هیچ ربطی به او ندارد و این کارها با مدیران باشگاه است.
استراماچونی با خود خواهد اندیشید که وقتی با یک قهر ساده و سفر به ایتالیا توانست مدیرعامل استقلال را کله کند و فرد دیگری را سر کار آورد، چرا تن به حکومت سایر سران باشگاه بدهد. او این دلگرمی را دارد که به محض دیر شدن قسط بعدی حقوقش میتواند همان سناریوی مرتبه قبلی را جور کند و دوباره مرگ را جلوی چشم استقلال بیاورد تا این باشگاه به تب راضی باشد و او را تحت هر شرایطی حفظ کند.
محبوبیت زیاد او نزد هواداران میتواند سلاح اصلی او در این ستیزها باشد و چون مطمئن است که روی سکوها تحولات زیادی به سود وی شکل خواهد گرفت و مردم نامش را به عنوان منجی استقلال بر زبان میآورند، مختار و صاحب این حق است که هر کار خواست بکند و طول مدت قرارداد و پول و درصدهایی را بطلبد که فقط در حیطه بزرگان این ورزش است و خیالش هم تخت خواهد بود که مقامهای فوتبال و ورزش ایران مجبور به تأمین خواستههای وی خواهند بود زیرا اگر چنین نکنند، او یکبار دیگر دست به قهر و گروکشی خواهد زد و مقامها را وامیدارد که به دنبالش تا استانبول و رم بروند و نازش را بکشند.
استراماچونی که به لحاظ رفتاری و نوع نگاه به مسائل اجتماعی بیشباهت به کیروش نیست و گاهی نظمطلبی مفرطش تبدیل به نوعی پرخاشگری و مؤاخذه از دیگران میشود، آمادگی کامل برای تبدیل شدن به یک کیروش تازه را برای فوتبال ایران دارد. کیروش کارهای مفید هم برای فوتبال ما کم انجام نداد اما به سبب درشتگوییها و زیادهخواهیهایش خیلیها را رنجاند و طیف بزرگی از اهالی فوتبال را مکدر کرد و تا به آنجا پیش رفت که حتی راجع به مسائل اجتماعی کشور و تبعات آن هم داد سخن میداد و این از هیچ چیز نبود الا بیکفایتی فدراسیون که وی را نه تنها مدیریت و مهار نکرد بلکه مثل یک کارمند در مقابل کارفرمای خود ایستاد و اعلام فرمانبری کرد.
اکنون که رئیس هیأت مدیره استقلال با حفظ سمت مدیرعامل موقتی این باشگاه هم شده چه ضمانتی در دست است که استراماچونی پس از بازگشت به تهران حرف وی را بخواند. کسی که با یک سفر ساده به رم کلک فتحی را کند (که البته فتحی ضعیف باید از همان یک سال پیش برکنار میشد) چطور با یک ناز و افاده ساده قادر به سرنگون کردن خلیلزاده نباشد و در حالی که زمین و زمان طی هفتاد ساعت گذشته در اختیار گرفته شده تا استراماچونی را به تهران برگردانند چگونه امکان دارد که وی با حالتی به جز یک امپراتور رومی(!) و صاحب قوه خلع و حذف هر نیروی مخالف و مسامحهگر به تهران ورود مجدد نکند و واقعاً چه کسی میتواند او را جمع و به وی گوشزد کند که فقط مربی باشگاه است و نه مدیر آن و نه حاکم سایر مناسبات فوتبال.
رواج مناسبات غلط و غیرمعمول در فوتبال ما سبب شده که در سالهای اخیر امثال کیروش سر برآورند و خون ما را در شیشه کنند و استراماچونی شبیه به ورسیون تازهای از وی جلوه کند و ذهی تأسف بر این موضوع. موضوعی که به جای حاکمیت روح و نفس ایران بر مناسبات فوتبال، خارجیها را به حاکمهای بلامنازع این فوتبال تبدیل و اوضاع ما را به شدت تأسفبارتر خواهد کرد.
وصال روحانی
- 12
- 3
کاربر مهمان
۱۳۹۸/۹/۲۲ - ۹:۵۵
Permalink