به گزارش ورزش سه، وقتی در بازی تیم ملی ایران برابر اردن در رقابت های دور اول مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ ، علی دایی گل دوم ایران را با یک ضربه سر زیبا به ثمر رساند یک چالش درون تیمی برملا شد. تیم ملی اگر در این بازی برابر اردن برنده نمی شد در همان دور اول مقدماتی از بازی ها کنار می رفت. در حالی که ایران با گل علیرضا نیکبخت واحدی از حریفش پیش بود، جواد کاظمیان هافبک راست تیم ملی در این بازی از راست نفوذ کرده و تو سر توپ زد.
دو ستاره فوتبال ایران علی کریمی و علی دایی هر دو در محوطه جریمه اردن منتظر توپ بودند. کریمی روی خط شش قدم و دایی در عرض دروازه در انتظار پاس کاظمیان، جواد اما انتخابش علی کریمی بود که روی شش قدم ایستاده بود. این توپ گل نشد اما چند دقیقه بعد دایی با یک ضربه سر زیبا کار را تمام کرد. بعد از گل علیرضا نیکبخت واحدی اولین کسی بود که به سمت دایی آمدو با او در شادی سهیم شد. جواد کاظمیان اما دومین نفر بود که به سراغ گلزن تیم ملی رفت اما دایی قبل از اینکه کاظمیان به او برسد با عصبانیت به او گفت که چرا در صحنه قبلی به او پاس نداده است. البته کاظمیان و دایی همدیگر را بعد از آن در آغوش گرفتند اما تصاویر تلویزیونی و متعاقب آن اخباری که به بیرون آمد حکایت از وجود برخی از اختلاف نظرها در اردوی تیم ملی داشت.
کاظمیان که میهمان سایت "آنتن" و "ورزش سه" بود درباره این موضوع گفت:"ما باید این بازی را می بردیم. آن زمان سه چهار ماه از فوت برادرم گذشته بود و خودم استرس زیادی داشتم. مساوی بودیم که آقای برانکو من را دقیقه ۷۰ به زمین فرستاد و خوب هم بازی کردم. یادم هست از سمت راست تو زدم و سرم پایین بود، علی کریمی در شش قدم ایستاده بودم و من اصلا آقای دایی را ندیدم و به همین خاطر پاس را به علی آقا کریمی دادم. کریمی زد تو سر توپ و ضربه زد، توپ داشت گل می شد که بعد از برخورد به بدن مدافع اردن به کرنر رفت. "
او افزود:" خود آقای دایی هم در آن دوران تحت فشار بود. چندماه بود که گل نزده بود و وقتی گل زد به سمتش رفتم که خوشحالی کنم که گفت چرا آنجا پاس ندادی؟! من علی آقا را بغل کردم و ایشان هم من را بغل کرد. وقتی فیلم بازی را دیدم متوجه شدم که اگر پاس در عرض داده بودم آقای دایی گل خالی را می زد. اما من هیچوقت اهل این برنامه ها در فوتبالم نبودم که پاس بدهم یا ندهم. من خودم تحت فشار بودم و می خواستم گل بزنم و پاس گل بدهم که پدر و مادرم را خوشحال کنم. اما آقای دایی فکر کرد که من عمدا به او پاس نداده ام."
مهاجم سابق پرسپولیس و تیم ملی ایران با تایید این نکته که شاید از دید بینندگان اختلاف عمیقی وجود دارد اما در واقعیت اینگونه نیست گفت:" طبیعی است در فوتبال پیش می آید که یک هفته به خاطر یک پاس از یک نفر ناراحت باشید اما به مرور زمان فراموش می شود اما در آن زمان خیلی به این موضوع پرداختند."
او در ادامه به اختلاف نظرهایی که بعد از آن میان او و دایی به وجود آمد پرداخته و گفت:" بعد که آقای دایی سرمربی تیم ملی شد من را دعوت نکرد. من هم یک مصاحبه بلند علیه ایشان کردم و بعدش پشیمان شدم."
دیدار با دایی
"اولین بار که آقای دایی را از نزدیک دیدم در اردوی تیم ملی بود. ما همیشه قبل از آن آقای دایی را در تلویزیون دیده بودیم که براگا سرمربی وقت تیم ملی من و ایمان مبعلی را به تیم ملی دعوت کرد. اتاق های کمپ تیم ملی آن موقع ۵-۶ نفری بود و آقای زادمهر سرپرست تیم به خاطر اینکه من و ایمان با شرایط تیم کنار بیاییم و غریبی نکنیم ما را با علی آقا دایی هم اتاق کرد. علی آقا آن موقع هرتابرلین بازی می کرد. یادم هست که وقتی علی آقا آمد تو اتاق کیفش را بگذارد من که همیشه دوربین در ساکم داشتم، از علی آقا درخواست کردم که من و ایمان مبعلی با او عکس بگیریم. ایشان اسطوره فوتبال ایران بود و همیشه او را در تلویزیون دیده بودیم."
کاظمیان بعد از بیان این حرف ها افزود:" تا اینکه در پرسپولیس در زمان وینکو بگوویچ همتیمی شدیم. اتفاقا به عنوان یکی از جوان های تیم علی آقا خیلی من را دوست داشت و با من شوخی هم زیاد می کرد. این را می خواهم برای اولین بار بگویم. من یک بازیکن جوان بودم و در حدی نبودم که با علی آقا مشکلی داشته باشم اما ذهنیت علی آقا خراب شد. وقتی آن فصل وحشتناک تمام شد آقای پروین برگشت و در توانیر جلسه گذاشت. همه بازیکنان بودند و آقای پروین از بازیکنان نظرخواهی کرد که آقای دایی باشد یا نباشد. با توجه به اتفاقاتی که در طول فصل قبل افتاده بود من یکی از کسانی بودم که دستم را به نشانه عدم بازگشت آقای دایی به پرسپولیس بالا آوردم."
داستان سونای آزادی
"رختکن های قدیمی آزادی یک سونا داشت که بچه های باتجربه تیم مثل دایی، پیروانی، کاویانپور، گل محمدی، استیلی، میناوند و جمشیدی در آن جا لخت می شدند. بچه ها به شوخی می گفتند ترکیب تیم پرسپولیس از این سونا بیرون می آید. یکی از بازیکنان می گفت علی آقا زیاد راجع به من صحبت می کنم می گوید جواد زیاد خوب نیست یا به قول آن بازیکن من را می جوید. شایدم بنده خدا علی آقا این حرف ها را نمی زد اما ذهنیت من خراب تر می شد. این ها دست به دست هم داد تا در آن جلسه که آقای پروین نظرسنجی کرد من دستم را بالا بیاورم. البته که من به عنوان یک بازیکن ۲۲-۲۳ ساله تصمیم گیرنده نبودم و فقط نظرم را دادم. آقای پروین تصمیمش را گرفته بود اما این خبر به آقای دایی رسید."
کاظمیان در ادامه گفت:"مشکلی وجود نداشت و سر بازی ایران و اردن که آن اتفاق افتاد به روح داداشم قسم می خورم که علی آقا را ندیدم و بعد هم که علی آقا سرمربی تیم ملی شد."
چرا به تیم ملی دعوت نمی شدم؟
مهاجم و وینگر سابق پرسپولیس در این رابطه که آیا این اختلافات روی زندگی حرفه ای تاثیر گذاشت هم گفت:" من یک سال دیگر در پرسپولیس بودم و به امارات رفتم. سالی که در الشباب بودم تیم ما قهرمان شد و من با اینکه در ۲-۴-۴ هافبک چپ و راست بازی می کردم یازده گل به ثمر رساندم. وقتی علی آقای دایی سرمربی تیم ملی شد می گفتند بازیکنانی مثل من، ایمان مبعلی، علی آقا کریمی ، آقا مهدی مهدوی کیا و علی نیکبخت را شاید دعوت نکند اما جالب است که او همه این ها را دعوت کرد به غیر از من. در آن دو سال آقای دایی نزدیک ۸۵ بازیکن را به تیم ملی دعوت کرد اما نام من هیچوقت در لیست نبود. نکته جالب اینکه از زمان براگا تا کارلوس کی روش که چهار بازی برای تیم ملی در زمان او انجام دادم، در لیست تمام مربیان تیم ملی بودم و فقط آقای دایی من را دعوت نکرد."
او در ادامه گفت:" ۲۷ سالم بود و به اندازه کافی روی نیمکت نشسته بودم. آقای مهدوی کیا در آن زمان کمی پا به سن گذاشته بود هر چند آماده بود ولی من فکر می کردم که دیگر نوبت من است که بازی کنم. فکر نمی کردم من را دعوت نکند. یادم هست شب اولی که اسامی اعلام شد در الشباب بودم تمام صورتم از استرس و ناراحتی پر از جوش شد. داشتم سکته می کردم، ایمان مبعلی دعوت شده و برایش دعوتنامه فرستاده بودند. بعد از این بود که یک مصاحبه طولانی کردم اما پشیمان شدم."
پشیمان شدم
"برادرم فوت کرده بود که آقای دایی در مراسم چهلمش یک مداح خوب از اردبیل آورد و خودش هم دو ساعت در مراسم نشست. مادرم به من گفت که باید بی چشم و رو نباشی و هرچه بوده را کنار بگذاری."
کاظمیان اما یک خاطره خیلی جالب تر از علی دایی دارد:" در بازی پرسپولیس برابر پگاه در رشت من از ناحیه مچ پا مصدوم شدم و ۵ روز بعد با فولاد بازی داشتیم. موقع برگشتن علی آقا گفت برویم خانه ما. مچ پایم پیچیده بود و ورم زیادی داشت و علی آقا اعتقاد داشت که گوشت تازه گوسفند ورم پا را می گیرد. ایشان یکی از برادرانش را فرستاد و نمی دانم چگونه و از کجا گوشت گرم گرفت. خود علی آقا هم پمادی برایش از آلمان فرستاده بودند و مثل یک پزشک پای من را یک ربع بیست دقیقه ماساژ داد. او "علی دایی" بود و داشت ورم پای من را درست می کرد. "
او گفت:" من بی چشم و رو نیستم ، آقای دایی اسطوره و شناسنامه فوتبال ایران است اما اعتقاد دارم که اختلافات را دور و بری ها با بردن و آوردن حرف به وجود آوردند. من بچه بودم و سیاست نداشتم و دلم شکسته بود."
دعوت به تیم ملی و تماس با دایی
مهاجم سابق تیم ملی در ادامه به رابطه امروزش با علی دایی اشاره کرده و گفت:" من بعد از فوتبالم علی آقا دایی را خیلی کم می بینم. رابطه ام خوب است. یادم هست علی آقا در کاشان تصادف کرده بود و پدر من که در کاشان بود چند باری به دیدن ایشان رفته بود. بعد از چند ماه علی آقا زنگ زد و شماره پدرم را گرفت تا تشکر کند. دمش گرم."
او افزود:" شاید آن موقع از دست علی آقا خیلی دلخور بودم که چرا دعوتم نکرد و آن مصاحبه از روی ناراحتی بود. زمانی که آقای قطبی من را دعوت کرد زنگ زدم به علی آقا ، گفتم من جواد کاظمیان هستم ، به خاطر مصاحبه عذرخواهی کردم و گفتم به تیم ملی می روم. اتفاقا علی آقا خیلی من را تحویل گرفت و گفت جواد تو عصبی هستی آما خوش قلبی. برو و موفق باشی."
کاظمیان همچنین گفت:" الان که به این مسایل فکر می کنم می بینم مربیگری سلیقه ای است. الان نه از دست علی آقا دلخور هستم و فقط آرزو می کنم در هر زمینه موفق باشد. شاید اگر من را به تیم ملی دعوت می کرد اتفاق بدی برایم رخ می داد."
- 13
- 6