از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نمیکنم. این خاصیت از ابتدای زندگی با بنده همراه بوده و هنوز هم در تفکر و اندیشهام رنگ و لعابی دارد. خب، مسلما شررخان یک تفاوت اساسی با عامه مردم و دیگر همنوعان داشته که به فرهیختگی رسیده و باعث شهرت شررخان شده است. این چرک کف دستی که برخی از انسانها برایش سرها بریدهاند بیجرم و بیجنایت، برای شررخان از کمند زلف یار و خال لب دوست هم بیارزشتر است.
بله این خصوصیت و طرز فکر بنده حقیر است که با درد و بغض فریاد میکشد؛ پووول دوووست ندارم. نه اینکه اصلا دوست ندارما، یک جورایی از ثروت و قدرت خیلی خیلی زیاد، خوشم نمیآید. البته با اجازه بزرگان و سردمدارانِ آسایش طلبِ پول پرستِ عزیز اندکی هم از این خصیصه چرکین متنفرم. میدانید چرا؟ چون همیشه فکر میکردم اگر خیلی پولدار و ثروتمند بشوم بیش از پیش شهرت پیدا خواهم کرد و بیشتر از قبل جلوی چشم دیگران خواهم بود و پس از آن است که به طور حتم با ثروت زياد، دردسرهایم از ایني که هست بیشتر هم میشود. در ادامه یک روزگاری میآید و در آن روزگار کسانی پیدا خواهند شد که از من پولدارتر و قدرتمندتر و کینهایتر هستند. آن وقت این آدمهای حسود و قوی اگر با من از سر لجاجت در بیایند، میزنند پدر من را که هیچ، ایل و تبارم را نیز در میآورند.
اوایل ازدواج هم هروقت همسر گرامی زیر بار وضعیت اقتصادی کمر خم میکرد و از درآمد شغلیاش با توجه به تحصیلاتش سرخورده میشد و از بنده تقاضای پول میکرد، سفره دل را میگشودم و از فضل و کمال و کمخواهی و عدم زیاده خواهی شررخان برایش داستانها سرهم میکردم. همسرم هم یک آه بلند میکشید و زیر لب زمزمه میکرد: «چه فکر میکردیم و چه شد! صد رحمت به خانه بابای بدبخت بیچاره خودم...». البته بانوی محترم هنوز هم دلشان پول میخواهد اما دیگر از بنده تقاضای پول نمیکند چون ناامید شده است و میداند به جای پول حرف سربالا تحویل میگیرد. حیف که سخت است دیگران را متوجه پلیدی چرک کف دست کنی در حالي كه مردم به جای احترام به سواد و ادبمان بیشتر به حجم چرکهایمان احترام میگذارند.
مسلم است که استاد بزرگی چون بنده هیچگاه دوست ندارد جای آن آقا یا خانمی باشد که چرک کف دست از سر و رویش بالا میرود اما معلوم نیست این چرکها را از کجا آورده است.
البته خیال نکنید این حرفها را از روی حسادت و بیپولی میزنم. پولداری هم مشکلات خودش را دارد و چنان آش دهان سوزی هم نیست. اگر پولدار باشیم و چرک کف دستمان زیاد باشد، بیشک یک عده زیادی از آدمهای علاف و بیکار مینشینند نقشه میکشند که چگونه سرت کلاه بگذارند. یا اینکه نقشه میکشند چگونه بچه یا یکی از اعضای خانوادهات را گروگان بگیرند و بابت تحویل دادنش میلیونها پول درخواست کنند. حالا هرچه قدر هم که پول چِرک باشد بازهم آنقدر چرک نیست که بابت یکی از بچههای بیادب خانواده یا خواهرزن و برادرزن میلیونها از آن را پرداخت کنیم. پس همان بهتر که پول ندارم و در این امتحان سربلند و پیروز هستم.
مهمتر از همه اين است كه امثال بنده که از هیچ نظر احساس آرامش و خوشبختی نمیکنند، بهتر است با فشارِ تلقین، خود را عاری از دغدغهها و مشکلات ثروتمند بودن بپندارند و پیش خود تَوهُم آرامش داشته باشند که در این اوضاعِ شلم شوربای جامعه ما که هیچ چیزش از پیش مشخص نیست و بزرگان چِرک دوستِ آن به فکر هیچ کس نیستند، همین احساس آرامشِ خیالی هم غنیمت است.
به قول استاد سخن شررخان که میفرمایند:
چِرکِ کف دست من اگر بسیار است
این چرک پر از جنایت و آزار است
چرکی که از آن آه و فغان برخیزد
آن کاخ گران عاقبتش آوار است
چرکولی و چرکان و کمی چرکیده
هر چرک پُر از فاجعه و پیکار است
چرک من اگر به چرک تو آمیزد
شاید سبب رونق این بازار است
عابد كريمى
- 14
- 2
سارا ملک
۱۳۹۶/۱۰/۸ - ۰:۴۵
Permalink