خوشبختانه از چند روز پيش شاهد بارش گسترده برف در اغلب نقاط کشور بوديم و به قول هيات دولت همين که کسي در پي اين بارشها جان خودش را از دست نداده يعني ما موفق بودهايم. چون اعضاي هيات دولت در سفر به سيستان و بلوچستان بابت جان نباختن کسي در قضيه سيل، به خودشان تبريک گفتند و فقط فروتني کردند و به خودشان پاداش و جايزه ندادهاند. اي کاش در يک مراسم از اين حرکت بزرگتان، تقدير و تشکر کنيد، حيف است!
يکسري از افراد هم که نميدانيم چه ساختو پاختي با شهرداريها دارند، پس از بارش برف در فضاي مجازي نوشتند: چرا الان که شهرداري کارشو خوب انجام داده لال شديد؟ چرا تشکر نميکنيد؟ گفتم اگر امروز در اين باره ننويسم قطعا حضوري تشريف ميآورند و چَککِشَم ميکنند.
بنده ضمن تشکر از اعضاي محترم شهرداريهاي کلي کشور، از ايشان تشکر ميکنم که حقوق ميگيرند تا نگذارند ما زير بارش برف و تگرگ لت و پاره شويم. خيلي زحمت ميکشيد عزيزان! مرسي که هستيد. چون من تحقيق کردم و ديدم که شهرداريها در بقيه کشورهاي جهان، کارشان خريد و فروش موبايل و تبلت است، در يکسري از کشورها که خود شهردار قاليشويي ميکند و برخي هم توي کار فروش آش و حليم هستند و اين وسط فقط شهرداريهاي ما هستند که در چنين مواقعي، برفروبي و شنپاشي ميکنند، دست شما درد نکند، در بارشهاي بعدي ما جبران ميکنيم.
البته نميخواهم بيانصافبازي دربياورم و منکر تلاشهاي اين عزيزان شوم و اين ميزان پيشرفت را ناديده بگيرم. همين چند سال پيش بود که شهردار تهران با روش «تکواندويي» قصد داشت مشکل برف را حلکند و گفت: هر بچه مدرسهاي در راه خانه، دو تا لگد به درختان بزند تا برفها بريزند پايين.
زيبا نبود؟! جذاب نبود؟ فقط مشکل اينجا بود که بچه مدرسههايي عوارض نميگيرند که خدماتي به مردم ارائه دهند، اگر نه که ايده بکر و ناب بود و به فکر هيچ جنبندهاي از دوران سنوزوئيک تا همان روز صبح نرسيده بود!
در مورد لگدپراني به برف که بايد بگويم... ببخشيد! تلفن همراهم زنگ ميخورد؛
من: الو بفرماييد!
مسئول شهرداري: سلام خراباتي! چطوري؟
من: سلام! قربان شما، خوبين؟
مسئول شهرداري: خيلي منتظر تماست بودم، ديدم خبريت نيست، گفتم خودم باهات تماس بگيرم.
من: محبت داريد!
مسئول شهرداري: چيه؟ چرا سکوت کردي؟ يهچيزي بگو روباه مکار! يهحرفي بزن اي گرگ اضافهوزندار!
من: کارتون عالي بود... حرف خاصي ندارم.
مسئول شهرداري: ببين تو چرا فقط انتقاد بلدي؟ تشکر چرا بلد نيستي؟! ميگم چطوره منباب تشکر از من، عکسمرو تمامقد صفحه يکتون چاپ کنيد؟
من: خب؟
مسئول شهرداري: اون طرف تصويرم با فوتوشاپ بتمن و سوپرمنرو بذاريد که ناراحت يهگوشهاي نشستن، يهطوري که انگار نتونستن مشکل برفرو حل کنند و من اومدم شکستشون دادم!
من: خب؟!
مسئول شهرداري: فقط بيزحمت اين معاونام اصلا توي عکس نباشن! خودم تنها باشم! يهسري آدمم که نماد مردمن بذار که دارن منو تشويق ميکنن... باشه؟ الو! الو؟! قطع کرد بيادب!
ببينيد عزيزان من! الان وضعيت به صورتي شده که ما بايد از مسئولان بابت انجام کارهايي که به خاطرش پست و مقام گرفتهاند، تشکر کنيم؟! مثلا من توي همين روزنامه آرمانملي طنز مينويسم و يک حقوقي هم ميگيرم، شما بايد هر روز به روزنامه نامه بنويسيد و از من تشکر کنيد؟!
درواقع اگر مشکلي باشد و ما بتوانيم، از آن مينويسيم. اگر هم مشکلي نباشد کهچرا بايد بنويسيم؟! خصوصا زماني که پاي طنز و نقد در ميان است.فقط خوشحاليم که از الگوبرداري «تام و جريطور» در مديريت شهري به مرحلهاي رسيدهايم که توقع نداريم موشها را گربهها بخورند و سگها گربهها را! با روشهاي علمي تلاش ميکنيم توازن ميان جمعيت موش و گربه و انسان را در سطح شهر برقرار کنيم. چون تا همين چند سال پيش، به ازاي هر شهروند تهراني، هشت تا موش در سطح شهر داشتيم که واقعا تهران به شهر موشها تبديل شده بود.
در نتيجه همين که موش ما را نميخورد و زير بارش برف تلف نميشويم، بايد از مسئولان شهرداري تشکر کنيم، دست شما درد نکند!
فریور خراباتی
- 11
- 6