کيومرث شبها ميخوابي؟! صبحها بيدار ميشي؟! اگه بيدار ميشي و قيمتها را با وقتي که خوابيدي مقايسه کني، متوجه ميشوي «شبها که ما ميخوابيم، اون که گرونه ميکنه بيداره!». يعني من هفته پيش ميتونستم گوشي آيفون بخرم، دو روز بعد ميتونستم با همان پول سامسونگ بخرم، يک روز بعدش ميتونستم هواوي و شيائومي بخرم، از امروز صبح حيف که صاايران ديگر گوشي توليد نميکنه تا بتونم بخرم! لاکردار يکجوري گران شده که انگار ما گوشي هوشمند او هستيم يا ميرود هر روز صبح برايمان نان سنگک ميخرد.
کيومرث گاهي با خودم فکر ميکنم که در ۱۰ سال اخير، هميشه ۲۰ ميليون تومان براي خريد پرايد کم داشتهام. وقتي ۲۰ ميليون تومان بود، ۲۰ ميليون تومان کم داشتم، الان هم که ۶۰ ميليون شده، باز هم ۲۰ ميليون تومان کم دارم! عجيب نيست؟! واقعا از ۱۰ سال پيش تا امروز چه اتفاقي افتاده که ۶۰ ميليون تومان بايد بدهيم و پرايد سوار شويم؟ کيومرث باور کن خود پرايد هم راضي نيست با اين قيمت سوار او شويم. با همين فرمان بهزودي ميتونم الاغ و قاطر بخرم و سوارم شوم. چون حيف است، الان الاغ خوب و پا نخورده، ۳۰ ميليون تومان است، من اما دو ميليون تومان هم ارزش ندارم.
کيومرث الان وضعيت يکجوري شده که من خودم شخصا، سِر شدم. يعني حتي گراني هم ديگر رويم عمل نميکند. شايد حتي سوژه امروز براي مخاطبها هم جذاب نباشد. انگار گراني ديگر حرف مهمي برايمان نيست. حتي يادمان نميآيد که در مناظرهها وقتي حرف از يارانه بيشتر شد، اسحاق جهانگيري رو به دوربين و خطاب به مردم گفت: «ملت ايران! اگه کسي حرف از يارانه بيشتر زد، يادتون باشه که يا بايد قيمت حاملهاي انرژي رو بالا ببره، يا حقوقها رو پرداخت نکنه!» خلاصه اسحاق جان يکچيزي توي همين مايهها گفت و اتفاقا همان شد که ميگفت نبايد بشود.
خلاصه در رابطه با همين افزايش قيمت خودرو و گوشي تلفن همراه با يک کارشناس عزيز و دوستداشتني اقتصادي تماس گرفتم تا نظر اين بزرگوار را جويا شوم:
من: با عرض سلام خدمت شما کارشناس محترم اقتصادي!
کارشناس اقتصادي: بنده هم ضمن عرض زهرمار خدمت تو، به رسم بقيه! در خدمت هستم.
من: قربان وضع قيمتها چرا اينطوريه؟! پرايد چرا اينطوري شده؟! دلار چرا داره سوسکي ميره بالا؟! گوشي موبايل چي شده؟! خيار چي ميگه؟
کارشناس اقتصادي: اولا دونه دونه سوال بپرس حيوان! دوما به من چه؟
من: شما ناسلامتي کارشناس اقتصادي هستيد، شما بايد در اين موارد نظر بديد!
کارشناس اقتصادي: من کارشناس اقتصادي بودم. الان مدتييه به اين نتيجه رسيدم که اقتصاد بايد روي ما کارشناسي کنه، ما سماور کي باشيم؟!
من: صاحبنظر که هستيد!
کارشناس اقتصادي: ميخواي ستونت رو پر کني به من زنگ زدي، اگه صاحبنظر بودم که روي ماشين کار نميکردم.
من: حداقل بفرماييد راه برونرفت از اين وضعيت چيه؟
کارشناس اقتصادي: اينه که شبها مسواک بزني، با فاصله مناسب از تلويزيون بشيني، صداي موسيقيرو زياد نکن که گوشِت آسيب نبينه. نمکم از غذات حذف کني.
من: اينا دلايل گرونيهاست؟
کارشناس اقتصادي: نه عزيزم! ولي حداقل باعث ميشه جسمت سالم باشه... آخه اين وضعيت چه راهکاري داره؟ توي مملکتي که قيمت و بنزين و ماشين و تاکسي با هم بالا ميره، شما تحليلي ميتوني داشته باشي؟!
من: نخير! حق با شماست.... صحبت پاياني نداريد؟
کارشناس اقتصادي: چرا دارم... ببين يهتومن داري دستي بدي تا سر ماه؟ باور کن از کارشناس اقتصادي بودن که چيزي درنمياد، تهش يهانگلي مثل تو پيدا ميشه که وقت آدمرو بگيره. مسافرکشيام الان يهطوري شده که خرج ماشينم باهاش درنمياد، خيلي گرفتارم، شنيدم شما روزنامهنگارها خيلي نونتون توي روغنه، خصوصا دم انتخابات! ديگه واسه يهمشنگي مثل تو يهتومن پولي نيست، اگه روزنامهنگار درست و حسابيتري بودي ازت بيشتر قرض ميگرفتم... صدامو داري؟! الو؟ الو؟ بيا! تا حرف از صداقت شد، صدا قطع شد!
فریور خراباتی
- 14
- 2