فرض جامعه بر این است که شخصیتهای سیاسی در حفظ شان و ظاهر دست بالایی دارند و در این امر اهتمام ویژهای میورزند. شخصیتهای سیاسی که جامعه وجهه حقوقی آنها را میبیند و باید برای حفظ جایگاهی که دارند تلاش کنند؛ اما جامعه سیاسی ایران پر است از سیاسیونی که به اصطلاح پرنسیب و کلاس کاری خود را حفظ نمیکنند و با گفتار و رفتارهای گاه و بیگاه خود، شانی برای خود و جایگاهی که دارند، قائل نیستند.
در این گزارش قصد داریم برخی از رفتارهای به دور از شان و شخصیت چهرههای سیاسی را بازگو کنیم تا مردم و گاهی مسئولین متوجه انتخابهای خود باشند که به درستی انجام نشده است؛ زیرا عقیده داریم کسانی که نتوانند حفظ ظاهر کنند، نمیتوانند در حفظ جایگاه موفق باشند و در نتیجه عملکردشان با نقص همراه خواهد بود و دود این انتخابهای بد به چشم تمام جامعه میرود. تاکید میکنیم که در این نوشته به دنبال توهین و تمسخر کسی نیستیم و با آوردن مثالهای عینی که مشت نمونه خروار در جامعه سیاسی ایران هستند، تنها رسالت مطبوعاتی خود را در آگاهیبخشی به جامعه دنبال میکنیم.
سرآمد بیکلاسها
محمود احمدینژاد، سوژه جالب مطالعه مدارس علوم سیاسی به عنوان یک پدیده است. او به ناگاه از جایگاه عدم، شهردار تهران شد و تنها دو سال بعد با پیروزی بر قدرتمندترین چهره سیاسی ایران یعنی هاشمیرفسنجانی، رئیس جمهور شد و دفتر کارش از خیابان بهشت به میدان پاستور تهران انتقال یافت.
یکی از دلایل پیروزی احمدینژاد و بعدتر محوبیت او در سطح جامعه و در بین مراکز قدرت و سیاسی ایران، نحوه رفتار و گفتار او بود که چون عامیانه بود، مورد اقبال عوام نیز قرار گرفت. در ابتدا محبوبیت احمدینژاد حتی موجب حسادت رقبا بود؛ تا اینکه بعد از گذشت تنها چند ماه از رئیس شدن او، بسیاری متوجه این شدند که قبای ریاست جمهوری برای قامت احمدینژاد بلند است و واژه «کوتولههای سیاسی» وارد ادبیات سیاسی کشور شد.
البته در تحلیل بیپرنسیبی و بیکلاسی احمدینژاد، کسی کاری به قد و قامت و حتی چهره احمدینژاد کاری ندارد و نوع پوشش او را که شامل کاپشن (احمدینژادی) در تمام فصول سال میشد، نقد نمیکند. بماند که برخی از «بادمجان دور قابچینها» برای اینکه خود را همسو با فکر احمدینژاد معرفی کنند، در مجالس و محافل رسمی و غیررسمی با کاپشنهای احمدینژادی حاضر میشدند. لابد حالا که از این نوع پوشش خبر چندانی نیست، شاید طرفداران احمدینژاد کم شدهاند یا لااقل صلاح میدانند که با پوشش رسمیتر کت و شلوار دیده شوند تا از احمدینژاد و احمدینژادیها دور باشند. خود احمدینژاد هم این روزها کمتر سراغ کاپشن محبوبش میرود. اما در بازگویی برخی رفتارها و گفتارهای احمدینژاد در دوران ریاست جمهوریاش میتوان به این موارد اشاره کرد:
احمدینژاد به دلیل علاقه به توسعه روابط سیاسی، سفرهای متعددی به کشورهای مختلف داشت. او با ورود به هر کشوری با خیل عکاسان و خبرنگاران مواجه میشد که به دنبال عکاسی از رئیس جمهور جنجالی ایران بودند. این موضوع برای احمدینژاد پدیدهای جالب بود. پس، بسیار شاهد این بودیم که احمدینژاد بدون اعتنا به گروه استقبالکننده به سمت عکاسان دست تکان میداد و رفتاری هول و حواسپرت داشت.
او در جریان یکی از این سفرها که به منظور حضور و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد انجام شد، برای خود حتی محبوبیت قدسی قائل و مدعی شد که هنگام سخنرانیاش، هالهای از نور بر فراز سرش ظاهر شد که اجازه نداد کسی از جایش تکان بخورد. حتی احمدینژاد خاطرهای از شناخته شدنش توسط یک دختر ۳ ساله اسپانیولی را به طور رسمی اعلام کرد که قطعاً به دور از شان یک رئیسجمهور است.
رئیس جمهور مکتبی یک بار و در میانه سال، در جریان دیدار با دمیتری مدودف، بدون مقدمه و در حالی که هیچ قرابت و موضوعیتی نداشت، به زبان انگلیسی «سال نو» را تبریک گفت. این کار باعث شگفتی و تحیر رئیس جمهور وقت روسیه شد که با حالتی همراه با تمسخر، او هم سال نو را به همتای ایرانی خود تبریک گفت و البته همراه با جمعیت حاضر در سالن با صدای بلند، خندید.
احمدینژاد یک بار هم خطاب به مردم پاکستان ابراز عشق کرد که حاشیههایی را به همراه داشت. خیلی از تحلیلگران و روانشناسان آن «happy new year» و این «I love you» گفتن احمدینژاد را ناشی از تلاش وی برای سرکوب کردن عقده ناشی از عدم تسلط به زبان انگلیسی میدانند که این روزها در قالب نوشتههایش در توئیتر هنوز استمرار دارد.
«هلو» خواندن وزیر بهداشت، تکرار شعارهای دبستانی «کی خسته است؟» در جریان یکی از سفرهای استانی و نیز تاکید بر عفت زنان خطه شمال در سخنرانی معروف خود در رشت، به کار بردن ضربالمثلهای منشوری و ... و الی ماشاءالله سوتیها و رفتارهای عوامزده، لمپن و پوپولیست دیگر، از جمله هنرهایی هستند که فقط از احمدینژاد برمیآمد؛ اما گاف بزرگ احمدینژاد در جریان سخنرانی در «همایش تخصصی راهبردهای نوین در پیشگیری و مبارزه با قاچاق کالا و ارز» اتفاق افتاد، آنجا که از «برادران قاچاقچی» نام برد و سپاه را مجبور به واکنش کرد.
رعایت کن آقای قاضیپور!
نادر قاضیپور، نماینده مردم ارومیه در مجلس همیشه با این اتهام مواجه است که نه تنها کلاس کار را حفظ نمیکند؛ بلکه شوخیهای زننده و همیشگی او، باعث دلخوری همکارانش در خانه ملت است. خیلی از نمایندگان از ضربههای ناگهانی قاضیپور که دوست دارد مانند محمدعلی کلی یک بوکسور بود، در امان نبوده و نیستند؛ ولی جرات مقابله با او را ندارند. خیلی از نمایندگان در سه دوره اخیر، خاطرات خوبی از شوخیهای آزارگونه قاضیپور ندارند.
قاضیپور یک بار (در سال ۱۳۹۵) به یک خبرنگار پارلمانی حمله کرد و در توضیح آن گفت: «پرسش یکی از خبرنگاران که با سماجت انجام میشد، سوال بدی بود؛ با شوخی عکسالعملی از طرف من بروز کرد تا با سرعت به ملاقات برسم که ناخوشایند بود. مثل تراکتور از هر چه در راهم بود، رد میشدم.» این اقدام نماینده جنجالی ارومیه با واکنش مسعود پزشکیان، نایب رئیس وقت مجلس همراه بود که در آن خواستار رعایت و حفظ شئون نمایندگان و خبرنگاران شده بود.
از شوخیها که بگذریم، قاضیپور باید بداند که در مقام رسمی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی ایران، صلاح نیست برخی صحبتها را به زبان بیاورد. انتشار فیلم کوتاه یکی از سخنرانیهای او در کارزار انتخاباتی مجلس دهم که در آن خاطرات دوران جبهه خود را تعریف میکرد، جامعه را در شوک و بهت فرو برد و گزک به دست رسانههای خارجی داد تا در معرفی مسئولان ایران، از چهرههایی یاد کنند که به زعم آن رسانهها جنایت و کشتار جمعی (حتی در دوران جنگ) را افتخار خود میدانند. نشر این فیلم تبعات بدی برای ایران داشت، ولی هیات نظارت بر عملکرد نمایندگان، به سادگی از کنار آن عبور کرد تا شاید از تعداد نمایندگان اصولگرا کم نشود.
مجلس گاهی چیپ میشود
قاضیپور تنها کسی نیست که رفتارش گاهی شان مجلس را پایین میآورد. باید بپذیریم که مجلس ما گاهی چیپ میشود. فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا یکی از میهمانان مراسم تحلیف حسن روحانی، در تابستان ۱۳۹۶ بود. مراسم در مجلس برگزار شد و بعد از پایان یافتن، میهمانان عالیرتبه برای پذیرایی هدایت شدند؛ اما فدریکو موگرینی در حلقه نمایندگانی گرفتار شده بود که خواستار «سلفی انداختن» با یک خانم اروپایی مشهور بودند. این سلفی به قدری احساسات جامعه ایرانی را جریحهدار کرد که بعدها از آن به عنوان «سلفی حقارت» یاد شد.
رفتار به دور از شان و شخصیت تنها مختص به شوخیهای نادر قاضیپور یا بیپرنسیبی نمایندگان مجلس دهم در قابل میهمان اروپایی نیست. گاهی ممکن است رئیس مجلس به دلیل علقههای خانوادگی و تعصب برادری، رئیس جمهور کشور را از صحن مجلس اخراج کند!
۱۵ بهمن سال ۱۳۹۱ و در جریان استیضاح عبدالرضا شیخالاسلامی وزیر وقت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به دلیل انتصاب سعید مرتضوی در مدیریت سازمان تامین اجتماعی، به «یکشنبه سیاه» معروف شد. در این جلسه استیضاح و بعد از اظهار نظر موافقان و مخالفان، محمود احمدینژاد به دفاع از عملکرد وزیرش پرداخت و در جریان آن با متهم کردن رئیس مجلس به دخالت در امور اجرایی، تهدید به افشای برخی مطالب کرد و سپس فیلمی از دیدار سعید مرتضوی و فاضل لاریجانی (برادر رئیس مجلس) در جلسه علنی پخش کرد. صدای فیلم نامفهوم بود؛ بنابراین رئیس جمهور از روی برگهای که به همراه داشت، اقدام به خواندن سخنان رد و بدل شده میان آن دو نفر کرد. او دوباره به انتقاد از عملکرد رئیس مجلس پرداخت که با اعتراض نمایندگان همراه شد و رئیس مجلس نیز بعد از سخنرانی انتقادی نیمهبلند خود، به احمدینژاد اجازه پاسخ نداد و با گفتن «بفرمایید؛ به سلامت» و با تکان دادن دست، محمود احمدینژاد را از صحن مجلس بیرون کرد.
یک بار نیز در جریان مناظره علی مطهری، کاندیدای فهرست صدای ملت و نبویان، کاندیدای جبهه پایداری در نهمین دوره انتخابات مجلس، مطهری به شرح چرایی دعوایش با کوچکزاده، نماینده اصولگرای مجلس هشتم پرداخت. متن سخنان مطهری را بخوانید و به حال خانه ملت، افسوس بخورید: «در آن جلسه من گفتم که مشکل اصولگرایان آقای حسینیان است، امثال آقای حسینیان و کوچکف هستند. طبق عادت از دهان من در رفت و گفتم کوچکف، چون ما در مدرسه با آقای کوچکزاده همکلاسی بودیم و فامیلی ایشان کوچکف بود، البته ایشان از آن مدرسه اخراج شدند. در این لحظه آقای کوچکزاده جاسوزنی را پرت کرد و خودش نیز پشت میز من آمد تا یقه من را بگیرد.»
زمانی دعوای مطهری و کوچکزاده، برنامه روتین و همیشگی مجلس بود. یک بار مطهری به شوخی به کوچکزاده گفته بود: «با بزرگزادهها در نیفتید، البته من بزرگزاده هستم.»
مجلس البته تا دلتان بخواهد پر بوده است از راهپیماییهای درون صحن و طومار پهن کردن و... موارد حاشیهای دیگر.
دولتیها را از یاد نبریم
همیشه شنیدهایم که جایگاه وزیر، جایگاهی ویژه و قابل احترام است. بزرگان بسیاری بر مسند وزارت تکیه زدهاند و این میراث را باید به نحو احسن حفظ کرد و ارزشش را محفوظ دانست. گفتار، رفتار و عملکرد وزرا به عنوان نخبگانی که عصاره دانش و مدیریت کشورند، باید سنجیده و بههنگام باشد، نه مانند عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی سابق که میکروفون خبرنگاری را از او گرفت و آن را به کناری پرتابش کرد.
ماجرا از این قرار است که؛ در فروردین دو سال قبل، عباس آخوندی در پاسخ به سوال یک خبرنگار مبنی بر مرجوعی بودن ایرباسهای جدید ایران ایر، میکروفن خبرنگار باشگاه خبرنگاران را با عصبانیت گرفت و به سوی دیگری پرت کرد و گفت؛ شماها خبرنگار نیستید؛ شماها بی ... هستید. او لحظهای بعد ادامه داد؛ خبرنگار باید یک جُو عقل داشته باشد.
آخوندی که از نظر مالی، بسیار متمول است و تحصیلات عالیه دارد و از ظاهر و پوشش مناسبی برخوردار است، حتی در مقام وزیر عصبانیت و رفتار دور از جایگاه خود را بارها به رخ کشیده بود. بارها دیده شده که او در پاسخ به سوالات خبرنگاران و حتی مردم در بازدیدهای نوروزی از ترمینالهای فرودگاه و راهآهن، جوابهای درست و محترمانهای نداده است.
قاضیزاده هاشمی، دیگر وزیر سابق و متمولی است که نوع پاسخ دادن او به پیرمرد بیماری که با این جواب «خودت بمال» طنزها و جوکهای بسیاری را عامل شد، نمونه دیگری از واکنشهای خارج از نزاکت منصب وزراست. اما در بین تمام اینها، استعفای وزیر سابق آموزش و پرورش، اذهان خیلی از فعالان سیاسی و رسانهای را درگیر خودش کرد. سیدمحمد بطحایی حدود دو ماه قبل از کابینه و وزارت آموزش و پرورش استعفا داد. در ابتدا گفته شد این استعفا برای شرکت در انتخابات مجلس است که تعجب و شگفتی کنشگران سیاسی را به همراه داشت. بعدتر اعلام شد که او گزینه معاونت در قوه قضاییه است که برخی از این اقدام بطحایی دفاع کردند. اما او چند روز قبل به معاونت دانشگاه آزاد منصوب شد تا همه متحیر و متاسف شوند. او معاونت در دانشگاه آزاد را به وزارت در آموزش و پرورش ترجیح داد، به همین سادگی.
- 27
- 7