آخر رضایت دادند و مخزن بزرگ زباله را پس از ماهها دوری به خانه خود بازگرداندند. ۶ ماه پیش گزارشی نوشتیم از سرنوشت مخزن زبالهای در خیابان شریعتی که بین کشمکش شهرداری منطقه ۴ و یکی از شعبات بانک...، محکوم به ترک محل شده بود. مخزن رفته بود اما یادش را اهالی محل با کیسههای زبالهای که در جای خالیاش میگذاشتند، گرامی میداشتند.
جلوی شعبه شیک بانک به منطقه رفاهی و تفریحی لشکر موشها ، مگسها و گربهها تبدیل شده بود. موشها توی آشغالها شیرجه میرفتند و گربهها در پی پیدا کردن ته مانده غذا میلولیدند. بوی زباله در شعاع۱۰ متری حال آدم را آنچنان خراب میکرد که تا چند ساعت بعد مغز آدم هیچ بوی دیگری را تشخیص نمیداد. دستگاه عابربانک کاملاً غیرقابل استفاده مانده بود و کسی جرأت نمیکرد از آنجا پول بگیرد.
یک روز که به اجبار برای خرید نان گذرم به این تکه پیادهرو افتاده بود، صدای شلیک تفنگ ساچمه ای نظرم را جلب کرد. صدای شلیک از سمت بقالی میآمد. سرم را که برگرداندم، مردی مثل قهرمانان تیراندازی، قنداق تفنگ را در گودی شانه گذاشته بود و چشم راستش آنچنان محو مگسک تفنگ بود که گویی در صحنه المپیک و در حضور داوران بینالمللی تیراندازی میکند. شلیک میکرد و از لا به لای زبالهها صدای جیغ موشها به هوا میرفت.
صحنه جالب و سرگرمکنندهای بود؛ رضایت را میشد در چهره مرد بقال دید. فکر کنم ۵ یا ۶ موش با شلیکهای شکارچی در دم معدوم شدند. مشکل این تکه پرمناقشه از پیادهرو خیابان شریعتی همچنان ادامه داشت تا اینکه چند روز پیش با بازگشت غرورآفرین مخزن بزرگ زباله نه تنها موضوع حل شد بلکه تعجب عابران و کسبه و اهالی محل را نیز به دنبال داشت. پس از ماهها دوری و تبعید و پیشروی گربهها و موشها و اجرای طرحهای گوناگون برای مقابله با آنها، بالاخره مخزن عزیز به خانه خود بازگشت.
انگار رئیس شعبه بانک رضایت داده است. البته شواهد نشان میدهد موشها برای نشان دادن قدرتشان تا مقابل بانک نیز پیشروی کرده و تک و پاتکشان هم در برخی مواقع جواب دادهاست. شنیدهها حاکی است که آنها حتی قصد حمله به بانک و مشتریانش را هم داشتهاند که با استخدام شکارچی از سوی مرد بقال و پیشدستی او برای دفاع از پیادهرو، این نقشه برای همیشه نافرجام مانده است.
حالا مرد بقال با خیال راحت پشت دخلش مینشیند و مشتریها را راه میاندازد. نگران پاتک موشها هم نیست. مخزن بازگشته و دیگر کیسه زبالهها پاره نمیشود و بوی نامطبوعی هم در هوا نمیپیچد.
برای دقایقی با مرد بقال؛ یکی از موافقان طرح بازگشت مخزن زباله همصحبت میشوم. او درباره نقش استراتژیک مخزن میگوید: «بانک به خاطر منظره مثلاً بد مخزن سرکوچه مخالفت میکرد. البته میتوان حق را هم به آنها داد. شکل مخزن با نمای زیبا و شیک بانک همخوانی ندارد ولی بهتر از این است که روزی ۱۰۰ کیسه زباله و آت و آشغال اینجا تلنبار کنند. در این مدت از دست موش و گربه و مگس و از همه بدتر بوی گند آشغالهایی که گاهی چند روز جلوی آفتاب میماند، روز خوش ندیدیم. همه شاکی بودند؛ از نانوایی و کلهپزی گرفته تا مشاور املاک و عابران. مردم بینیشان را میگرفتند یا از خیابان رد میشدند.
بعضی وقتها موشها تا مقابل مغازه میآمدند. کافی است یک موش وارد مغازه بشود مگر میشود بین این همه وسایل و خرت و پرت پیدایش کرد؟ اگر مشتری بفهمد مغازه موش دارد، دیگر پایش را اینجا نمیگذارد. نمیدانم مخزن با رضایت بانک سرجایش آمده یا شهرداری تصمیم به این کار گرفته؟ هر چه هست خدا پدرشان
را بیامرزد.» لبخند و رضایت بقال یعنی رضایت کل محل. امروز بوی زباله در فضا نپیچیده. پیادهرو تمیز تمیز است. مخزن با ترس کمی از بانک فاصله گرفته و چند متری پایینتر رفته. زور گربه و موشها هم به مخزن نمیرسد. دیگر از امشب زبالهای کف مخزن نمیماند تا بوی آن مردم را اذیت کند. باید به مخزن خوشامد بگوییم.
نویسنده:حمید حاجی پور
- 18
- 6