حادثه آتشسوزی و فروریزی ساختمان تجاری پلاسکو و کشتهشدن غمانگیز تعدادی از پرسنل زحمتکش آتشنشانی علاوه بر خسارت مالی، سه بُعد مرتبط به هم دارد؛ یک، اولینبار نیست که حادثهای مانند این آتشسوزی، در جامعه ما رخ میدهد و عدهای را به کام مرگ میکشاند. متأسفانه همچنان که یک بار در سال ١٣٨٢، پس از غرقشدن هفت کودک معصوم در استخر پارک شهر، نوشتم، آخرینبار نیز نخواهد بود. در همه جای دنیا گاهی از این اتفاقها میافتد. اما در جامعه ما از گاهی، بهتآور و باورنکردنی به پدیدهای مکرر، آشنا و مورد انتظار تبدیل شده است. بهعنوان مشت نمونه خروار، به چند مورد اشاره میکنم؛ غرقشدن هفت کودک در استخر پارک شهر، سقوط چندین هواپیما و هلیکوپتر و چند دفعه کشتهشدن دانشآموزان و دانشجویان المپیادی سوار بر کامیون.
...کشتهشدن چند نفر بر اثر انفجار دینامیت هنگام تهیه فیلم، برخورد قطار باری با تانکر سوختی، برخورد دو قطار با هم و کشتهشدن عدهای زیاد، حوادث زیاد مرتبط با پروژههای پل و زیرگذرسازی متعدد و تصادفات بیش از اندازه رانندگی و مرگومیر ناشی از آنها. تکرار پیدرپی این حوادث دال بر این است که در جامعه و اقتصاد ما استاندارد معنایی ندارد. نه از سازوکارهای پیشگیری حوادث نشانی هست و نه از سازوکارهای امدادرسانی بهموقع. نبود این سازوکارها یا استانداردایز نبودن جامعه و اقتصاد مشکلی است مرتبط با ضعفهای مدیریتی، چه در سطح کلان و شهری و بخشی و چه در سطح بنگاهی. ضعفهایی که تا باقی است، بروز چنین حوادثی را به ناچار موجب میشود. بههمیندلیل باید بهجد نگران آینده بود.
آینده پایتخت و احتمال کشتهشدن صدها هزار نفر بر اثر زلزله و آتشسوزیهای گازی ناشی از آن و حمله جمعیت بالای موشها و شیوع وبا. دو، هزینههای جانی و مالی مترتب بر این حوادث شاخص خوبی از هزینههای معاملاتی بالا در جامعه و اقتصاد ماست. همینطور نشانهای از زندگی ناشاد و استرسزا و دلهرهآور در کلانشهرها بهخصوص تهران. در همه جا، فرایند مدرنیسم همراه با تکسلولیشدن زندگی و در نتیجه تنهایی و استرس ناشی از آن است. در همه جای جهان کلانشهرها هرچه بزرگتر میشوند، گویی به تعبیر ماکس وبر به قفسی بزرگ تبدیل میشوند. با وجود این، وقتی شهر به صورت بیقاعده رشد میکند و به تعبیر دیوید هاروی مناسبات سودجویانه سرمایه در ایران ملغمهای از مناسبات سنتی تجددستیز پیشامدرن و سرمایه تجاری و مستغلاتی، تعیینکننده قواعد بازی آن میشود، حق شهروندی دسترسی به شهری مناسب برای زندگی، خیلی بیشتر مخدوش میشود؛ چراکه حداقلهای ساماندهی شهر به علت سوء مدیریت شدید رعایت نمیشود.
متأسفانه، کلانشهر تهران مصداقی از چنین وضعی است. کلاف سردرگم مشکلات تهران بهخوبی نشانهای از قفلشدگی نظاممند اقتصاد و جامعه ایران است. تهران مانند خانه کلنگی بسیار فرسودهای است که نه میتوان با آن کنار آمد و به حداقل احساس شادی و آرامش موجود در کلانشهرهایی مانند پاریس و توکیو دست یافت و نه میتوان با تعمیرات جزئی مشکلاتش را رفع و رجوع کرد و از این طریق به آینده امید بست.
مشکلاتی که ریشه در بنیانها و پیهای زیرساختی ضعیف و ساخت و بافت بسیار نادرست آن از منظر خطوط ارتباطی و نقاط تلاقی شهری دارد. این وضع ریشه در کارکرد آن چیزی را دارد که به اثر پروانهای معروف است. اتفاقی کوچک در زمان حال میتواند موجب بروز اتفاقی بزرگ در آینده شود. سنگپیهای نادرستی که سالها پیش در ایران و تهران بنا گذاشته شد، امروز خود را در ابعادی وسیع بازتاب میدهد. رشد بیش از اندازه جمعیت، توسعه افقی شهر و مصرف بیش از اندازه زمینهای بایر، نبود سیاست صنعتی معطوف به سازماندهی مطلوب بخش صنعت و متعاقب آن بخش کشاورزی، تبدیلکردن کلانشهرها به مکانهای جذب سرمایه و رشد سرمایه تجاری و مستغلاتی، افزایش مهاجرت به تهران و سایر کلانشهرها، بیتوجهی به استانداردهای شهرسازی و سهلانگاری در پیشبرد آن، تبدیل شهر به محل درآمدزایی شهرداری و گسترش افقی شهر و ساختوسازهای بیرویه از جمله علل اولیه مرتبط با همین موضوع است که در ابتدا چندان بازتابی نداشت. اینک پس از گذشت سالها، آن آثار کوچک اولیه به توفانهای بزرگ مرتبط به هم تبدیل شدهاند که به روشهای معمول، پاسخی برایشان وجود ندارد. سه، در کنار مشکلات ساختاری مذکور، مشکل دیگری نیز وجود دارد که فرهنگی است. تلاش برای از نزدیک به تماشای حادثه آتشسوزی و فروریزی ساختمان پلاسکو نشستن، نشانهای خوب از رفتار بدون حساب و کتاب مردم است.
در اینجا نیز استانداردها رعایت نمیشود. افراد به هر قیمتی دست به قمار میزنند و تن به ریسک بالا میدهند. از بالا استانداردسازی صورت نمیگیرد. از پایین نیز به آن توجهی نمیشود. به این صورت قفلشدگی نظاممند تشدید میشود. اینکه چرا رفتار مردم بیشتر از نوع شنیداری و تماشایی ریسکپذیر است، نیاز به تحلیلی جامعهشناسانه دارد. در مقام حدس اولیه، شاید یکی از علل مهم آن همزیستی تناقضنمای رشد مدرنیسم در ایران از سویی و سیطره گرایشهای تجددستیز در سوی دیگر باشد. این وضع اجازه پیدایش فضاهای عمومی برای ابراز شادی و هیجان عمومی نداده است. در نتیجه، دستکم بخشی از مردم از هر فرصتی برای تخلیه هیجان خود بهره میبرند؛ حتي اگر همراه با ریسک بالا باشد؛ در چهارشنبهسوری با استفاده از وسایل آتشزا و در زمان حوادثی مانند آتشسوزی ساختمان پلاسکو از نزدیک به تماشای آن پرداختن.
این رفتار نشان میدهد جامعه و اقتصاد ایران در اعماق خود بهدور از استانداردها عمل میکند و هزینههای جانی و مالی مختلفی را از این محل رقم میزند. شاید سنتهای نادرستی مانند کشتن غیراخلاقی شتر در مناسبتهای خاص و با هیجان به تماشای آن ایستادن یا اعدام در ملأ عام و با هیجان به استقبال آن رفتن نیز دراینباره اثرگذار باشند. خلاصه کنیم؛ آتشسوزی و فروریزی ساختمان پلاسکو در کنار سایر حوادث مکرر و رفتار هیجانی و غیرمنطقی مردم دلالت بر نبود استانداردها در اقتصاد و جامعه ما و قفلشدگی نظاممند دارد.
علی دینیترکمانی
- 17
- 2