پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۵۳ - ۰۹ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۲۳۲۷
شهری و روستایی

شب‌های جرم خیز کوچه زاهدان خرم آباد

کوچه زاهدان,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,شهر و روستا

تا همین پارسال اسمش کوچه زاهدان بود؛ کوچه‌ای در محله پشت بازار خرم آباد که یکجورهایی پاتوق خرید و فروش مواد مخدر بود. از آشپزخانه‌های تولید شیشه گرفته تا فروشندگانی که در روز روشن پای قرار با خریداران می‌رفتند و مصرف کنندگانی که بی‌محابا همان جا موادشان را می‌زدند و خمار می‌شدند. حالا می‌گویند وضعیت خیلی بهتر شده اما هنوز رد مواد را می‌شود در کوچه دید. به‌خصوص شب‌ها که معتادان از همه جای شهر راه‌شان را به سمت این محله کج می‌کنند تا با خیال راحت به سور و سات شبانه‌شان برسند. خانه‌های خراب و متروکه، مأمن مناسبی برای آن‌هاست.

 

محمد از ساکنان محله است. خانه‌شان را نشان می‌دهد و می‌گوید:«من خودم بچه این محل هستم. اینجا تا چند سال قبل وضعیت خیلی وخیم بود. جرات نداشتیم حتی در طول روز توی کوچه زیاد بمانیم. از چاقو کشی و باجگیری تا خرید و فروش علنی مواد مخدر اینجا زیاد دیده‌ایم. تعقیب و گریز هم دیده‌ام. پلیس دنبال خلافکارها می‌کرد و آن‌ها پنهان شدن در خانه های متروک خیلی راحت تر بود. برای همین است که اینجا کم کم به پاتوقی برای خلافکارها تبدیل شد. همه خودشان می‌دانند اینجا چه خبر است. مسئولان را می‌گویم. پارسال آمدند اسم کوچه را عوض کردند. نظرشان این بود که با تغییر نام کوچه همه چیز عوض می‌شود.

 

اینجا هر روز ما شاهد خلاف هستیم. درست است که نسبت به قبل کمتر شده اما هنوز هست. من خودم دو تا دختر مدرسه ای دارم. بودجه‌مان هم نمی‌رسد برویم جای دیگر خانه بگیریم. چه گناهی کرده‌ایم آخر. هر روز دلم شور می‌زند که بلایی سر دخترهایم نیاید. چهارچشمی مراقب‌شان هستم اما من کارگرم و نمی توانم تمام روز را مواظب بچه هایم باشم».

 

ماه بیگم ۵۰ ساله هم اظهاراتي مشابه محمد دارد. «من خودم بارها به چشم دیده‌ایم که توی روز روشن مواد مصرف می‌کنند. این دیگر ‌برای ما که سال‌هاست ساکن این محله ایم، یک صحنه عادی است. یک بار از خانه خواهرم به خانه برمی‌گشتم . هوا تاریک بود. یکی‌شان دنبالم افتاده بود. مست بود انگار. عربده می‌کشید و حرف‌های نامربوط می‌زد.

 

اطراف اینجا چند سال پیش خانه های بدنامی بود که الان همه شان را جمع کرده اند اما هنوز آثار مشکلاتش هست. به خدا انقدر ترسیدم که جانم داشت در می‌رفت. نمی‌دانم چطور خودم را به خانه رساندم. حالا فکر کنید این ترس همه اش با ما هست وقتی از خانه درمی آییم. حالا البته وضع بهتر شده. شاید روزها دیگر خیلی علنی نباشد اما شب ها هرجا باشند، سر می رسند».

 

محله در غروب زمستان، زیر نور ملایم آرام به نظر می‌رسد. می‌گویند به محض تاریک شدن هوا سر و کله‌شان پیدا می‌شود. صدای برخاستن کبوترها از سقف های قدیمی به گوش می رسد. به آسمان که نگاه کنید، کبوتران را دسته دسته می بینید که در مسیر هماهنگي پرواز می‌کنند. اینجا کفتربازی مرسوم است. «کفتار» هم اصطلاحی است که ساکنان محل خوب با آن آشنایی دارند. به فروشنده هایی می‌گویند که خرده پا هستند و گذری برای کسب درآمد به این محله می‌آیند. اغلب آشنا نیستند.

 

ممکن است کاسبی هم بکنند و بروند و دیگر پیدای‌شان هم نشود اما بيشتر اوقات تا وقتی که فروشنده‌های اصلی نباشند دوباره برمی‌گردند. فروشنده‌های اصلی، همان حرفه‌ای ها هستند که لقب کفتار را به خرده پاها داده اند. کفتارها در مواجهه با حرفه ای‌ها، جل و پلاس‌شان را جمع می‌کنند و می‌روند، وگرنه هرچه دیدند از چشم خودشان است.

 

این اطلاعات را جوانکی می‌دهد که به قول خودش در گذشته همه کار می کرده و حالا پاک است. «هم می‌کشیدم و هم می‌فروختم. شیشه. درگذشته مواد سنتی بود و آن‌قدر ضرر نداشت. حالا شیشه و کراک و اسید. اینجا پر از معتاد است. کمپ هم هست. خودم سه بار ترک کردم. چند نفر می‌شناختم که تولید می‌کردند. الان نیستند.

 

نمی‌دانم کجا رفته‌اند. شاید محله‌های دیگر. این کمپی که اینجاست، مال زن‌هاست. می‌آمدند روی پل جمع می‌شدند. پاتوق‌شان آنجا بود. حتی شنیدم که چند بار اقدام به خودکشی هم کرده بودند. البته وقتی حالت سرجایش نیست، هرکاری ممکن است بکنی. بهزیستی جمع‌شان می‌کند و می‌آورند همین کمپ. فقط هم معتادها نیستند. بی‌خانمان‌ها هم هستند. بچه‌های اینجا سابقه ترک زیاد دارند. خیلی‌های‌شان که اوضاع خیلی وخیمی داشتند، الان خوب هستند. البته بیکاری زیاد است. وقتی کار نباشد، افسرده می‌شوی و دنبال مواد می‌افتی . وقتی مصرف کنی، ناچاري خرید و فروش هم بکنی».

 

پسر روی بام یکی از خانه ها را نشان می دهد و می‌گوید:«آنجا را ببینید. یکی دارد سرک می‌کشد. خانه یکجوری است که خیال می‌کنی تویش زندگی می‌کنند اما بروی داخل می‌بینی یک پتو انداخته‌اند و منقل و بساط. به خدا که مردم این محله هم آدم های باشرفی هستند اما گیر افتاده‌اند».

 

روی بام اثری از کسی دیده نمی شود. می گویند در گذشته اینجا جوری بود که اگر پلیس دنبال کسی می‌افتاد، سخت می‌توانست پیدایش کند، آن‌قدر که سوراخ سمبه دارد. خانه‌های فروریخته به دالان‌های تو درتویی ختم می‌شوند که آن سرش به زحمت پیداست. کمی آن طرف تر بازار و هیاهوی آن است. بازار طلافروش‌ها و راسته سبزه میدان. اما اینجا خبری از رنگ‌ها و نورها نیست. خانه‌ها مثل بیمارانی در حال احتضارند که نفس‌شان به شماره افتاده است. محله در تاریکی مطلق فرو می رود.

 

محمود با چهره استخوانی و اندام لاغر از راه می‌رسد. هنوز درگیر است. نمی‌شود سن درستش را حدس زد. شاید۴۵ساله باشد اما در کمال تعجب، ۳۲ساله است. دست هایش را نشان می‌دهد. جای سالم روی آن‌ها نیست. ۱۰ سال هرويین مصرف کرده. حالا كه هرويین سخت پیدا می‌شود، شیشه می زند. مثل خیلی‌های دیگر. پای چشم‌هايش آن‌قدر گود افتاده که می‌شود دو گوی کوچک را در حفره‌شان جا داد. همه چیزش را از دست داده.

 

زنش بچه را برداشته و رفته. فرزندش اكنون هفت ساله است. پنج سالی می‌شود او را ندیده. بی‌حال و وارفته است. کلمات را شل ادا می‌کند:«اگر خودت هم نخواهی، به زور می‌دهند مصرف کنی. همه باید مثل خودشان باشند. خودم هم همینجورم. من را اینجوری نبینید. شعر می‌گفتم». ساکت می‌شود. کمی مردد می ماند و بعد راهش را می گیرد و می رود.

 

کوچه قدیمی خرم آباد که محلی برای خرید و فروش علنی مواد مخدر و جرايم مختلف بود، پارسال به کوچه شهید حجت ا... رضایی تغییر نام داد. اعضای شورای شهر معتقد بودند با تغییر نام کوچه، آرامش روحی و روانی برای مردم محل فراهم خواهد شد و نام جدید در کاهش خطرات و آسیب هایی که نوجوانان و جوانان این محله را تهدید کند، موثر خواهد بود.

 

مردم حالا به نام جدید عادت کرده اند. در واقع خیلی زود با آن انس گرفته اند و حتی امیدوارند روزی سایه آسیب به کل از روی محله شان کنار برود.

 

حالا هوا تاریک شده و چراغ خانه ها یکی در میان روشن می‌شود. عبور و مرور با تاریک شدن هوا، کم‌کم شکل دیگری به خود می‌گیرد. سر و کله افراد جدید پیدا می شود. ساکنان محله، در خانه‌های‌شان سنگر می گیرند. این، همان اصطلاحی است که یکی‌شان به کار برده بود. تازه واردها گوشه و کنار می ایستند و وانمود می کنند که در حال گپ و گفت هستند اما آشکارا چشم های‌شان دو دو می‌زند و از حضور ناشناس‌ها معذب هستند.

 

مستانه صادقی

 

ghanoondaily.ir
  • 21
  • 7
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش