«هر چند شهردار تهران گفته است در منصب خود میماند و منتظر آخرین تفسیرها دربارۀ شمول قانون منع بهکارگیری بازنشستگان است اما ظاهرا بخت چندانی ندارد و تهران در کمتر از دو سال، سومین شهردار را به خود خواهد دید.
این که شهر در این مدت کوتاه سومین شهردار را به خود ببیند، اتفاق خوبی نیست ولی به هر حال پیش آمده و اگر چه زیانهایی بر آن مترتب است اما چنانچه انتخاب سوم درست و متناسب باشد چه بسا جبران مافات کند.
محمدعلی افشانی آمده بود که بماند و حالا نیز دوست دارد بماند و این اشتیاق چندان است که دستمایۀ انتقاداتی هم شده است اما وقتی قانون او را مستثنا نشمارد یا هنوز نشمرده، چارهای نیست جز آن که کنار برود و این شِق البته محتمل است.
چنانچه شهردار تهران ماندنی نباشد و تور قانون او را هم دربرگیرد، شورا دو راه دارد: یا از جمع خود و البته طبعا و ترجیحا محسن هاشمی را برای کرسی شهرداری تهران به وزارت کشور معرفی کند یا از بیرون و بر سر چهرههایی چون عباس آخوندی یا پیروز حناچی توافق کنند.
واقعیت این است که شهردار کنونی، چهرۀ جذابی از کار درنیامده و وجه بوروکراتیک و اداری او میچربد.
درست است که غلامحسین کرباسچی و محمدباقر قالیباف هم جدی بودند و کمتر اهل سخن اما مدیرانی نشسته نبودند و اینجا و آنجا دیده میشدند و بسیار خطر می کردند. کرباسچی میگوید وقتی تصمیم گرفت کشتارگاه را برچیند و به فرهنگسرا تبدیل کند، رییسجمهور وقت (هاشمی رفسنجانی) نگران تأمین گوشت شد و شهردار گفت با بنیاد مستضعفان هماهنگ کرده و تأمین میکنند یا وقتی قالیباف تصمیم گرفت بزرگراه صدر را دو طبقه کند و برخی انتقاد کردند که هزینه بیش از برآوردهاست، در واقع خطر کرده بود.
افشانی اما انگار متوجه نیست منتخب شورای شهری است که با هزار امید شکل گرفته و تنها در یک نمونه نوع رفتار او با روزنامهنگاران شاغل در مؤسسه همشهری اگر هم با قواعد اداری سازگار بود و برای حفظ مجموعه صورت پذیرفت، اما توی ذوق زد.
نویسندۀ این سطور نه بساز و بفروش است نه به جز یک دورۀ کوتاه با مجلات همشهری همکاری داشته که حالا اخراج شده باشد و نه از دریافت مجوز طرح ترافیک بازمانده و اتفاقا شماری از بهترین دوستان و همکاران در این دوره مسئولیتهایی کسب کردهاند اما از تغییر شهردار کنونی میتوان استقبال کرد چون مجموعا دلچسب نیست. اگر هم قرار بر ماندن ایشان باشد و بتواند تبصرهای بیابد نیز بهتر است تغییراتی در روش و شیوۀ خود ایجاد کند و از لاک خود بیرون بیاید.
میدانیم شهرداری تهران ۵۰ هزار میلیارد تومان بدهی دارد و به یک روایت ۷۰ هزار کارمند و به روایتی ۹۰ هزار حقوقبگیر دارد و هر ماه ۷۰۰ میلیارد تومان باید به آنان پرداخت کند؛ در حالی که میزان درآمد ماهانۀ شهرداری تهران نیز نزدیک به همین عدد است و اصطلاحا هشتِ آن گرو نُهاش است و با این اوضاع اقتصادی نیز پیشبینی میشود درآمد مجوزهای ساخت و ساز کاهش یابد.
مردم اما انتظار دارند شهردار تهران فیلی هوا کند و به امور عادی اکتفا نشود. هر شهرداری را با یک یا چند پروژه خاص به یاد میآوریم و شهردار نمیتواند به امور اداری روزمره بسنده کند.
چه در سالهای پیش از انقلاب که شاخصترین شهردار غلامرضا نیکپی بود و بعد از انقلاب اعدام شد. نیکپی با شعار کاهش ترافیک بزرگراه شاهنشاهی را کشید که بعد از انقلاب نام آن به مدرس تغییر یافت و بر محدوده شهری اصرار داشت و همین دستور تخریب خانههای بیرون محدوده به اتهامی علیه او در دادگاه انقلاب بدل شد و جالب این که رییس دادگاه با او بر سر ترافیک هم وارد بحث میشود که چرا با وجود احداث بزرگراه جدید گره ترافیک تهران گشوده نشد! غافل از این که هر چه راهها توسعه پیدا میکنند انگیزۀ سفر با خودروی شخصی نیز فزونی میگیرد.
بعد از انقلاب نیز اولین شهردار تهران (محمد توسلی) هنوز و بعد از ۴۰ سال با محدوده ممنوعه تردد در مرکز تهران مشهور به طرح ترافیک و خطوط ویژه اتوبوسرانی شناخته میشود و محمدنبی حبیبی که بودجۀ چندانی نداشت با تغییر سیستم جمعآوری زباله از گاری به نیسان.
بعد از جنگ اما غلامحسین کرباسچی بود که شهرداری تهران را متحول کرد و کوشید از یک سازمان صرفا خدماتی به نهادی اجتماعی فرهنگی تبدیل شود.
در نگاه بیرونی همۀ مردم زیاد کاری ندارند که فلان پروژه چقدر تمام شده اما احداث پارک و بزرگراه و ساخت فرهنگسرا را میبینند و تبدیل کشتارگاه به فرهنگسرای بهمن یا یک پادگان متروکه یا کماستفاده به خانه هنرمندان را درک میکنند. کارهایی که پیش از آن انجام نشده بود. فهرست اقدامات دورۀ کرباسچی البته بلندبالاست و ممکن است خوانندۀ این سطور در ردیف منتقدانی باشد که میگویند کاش این کارها نبود و شهر هم این گونه عمودی گسترش نمییافت و در کوچۀ ۶ متری ساختمانهای بلندمرتبه بالا نمیرفت یا باغات شمال شهر حفظ میشد.
با هر یک از این قضاوتها اما بزرگراهها و فرهنگسراها و روزنامۀ همشهری و فروشگاه شهروند به آن دوره منتسب میشود. دوران ۱۰ ساله شهرداری او با ماجراهایی که میدانیم تمام شد و اولین شورای شهر مرتضی الویری را انتخاب کرد.
او نیز با شعار تبدیل پادگانها به فضای سبز روی کار آمد و البته کاملا موفق نشد و طبیعی بود که اگر بخواهد راه کرباسچی را ادامه دهد سرنوشت او را باید به جان میخرید و اگر میخواست ادامه ندهد با خط مشی شورا نمیخواند و میتوان گفت در عمل فیلی هوا نکرد و کنار رفت و جای خود را به محمدحسن ملکمدنی داد که در شعار میگفت: «شهر را نمیفروشم» و در عمل نتوانست خاطره سالهای شهرداری اصفهان در دهۀ ۶۰ را تکرار کند.
حاصل قهر اکثریت رأیدهندگان و انسجام آبادگران در شورای دوم شهردار شدن احمدینژاد بود که هم میخواست با قطار هوایی شناخته شود و هم نوع مواجهه او با شهروندان متفاوت بود و این که به خاطر سودای ریاستجمهوری بود یا نه موضوع این بحث نیست. او رییسجمهور شد و شهرداری به محمدباقر قالیباف رسید که با تونلها و اتوبوس تندرو و احداث بوستانهایی در شرق تهران و البته پروژههایی ماندگار چون پل طبیعت و باغ کتاب این ۱۲ سال را سپری کرد و دربارۀ او هم همواره این نقد بود که سودای ریاستجمهوری دارد یا شهرداری را بدهکار کرده اما در نگاه بیرونی فیلهایی هوا شد.
قصد ندارم فهرستی از اقدامات شهرداران مختلف را ردیف کنم و شهرداران محدود به افراد یاد شده نیستند بلکه غرض این است که هر شهردار را با یک یا چند پروژه خاص میشناسیم و گرایشهای سیاسی و اتفاقات درونسیستمی و بدهیهایی که بر جای میگذارد، بحث دیگری است؛ هر چند که نام هایی چون محمد توسلی و غلامحسین کرباسچی و باقر قالیباف و نبی حبیبی نشان میدهد شهردار تهران خیلی هم نمیتواند غیر سیاسی باشد؛ کمااینکه سه نفر از شهرداران سابق در حال حاضر دبیر کل سه حزب هستند.
شهردار جدید تهران نیز در کنار رتق و فتق امور جاری و تدبیری که برای حجم عظیم پرسنل و بدهیها میاندیشد فیلی هم باید هوا کند. یعنی یک کار خاص که به نام او ثبت شود بدون جنبۀ تبلیغاتی. مثلا پیادهراه یا امکان استقرار کافهها در حاشیۀ پیادهروهای پهن و بیاستفادۀ پارک ملت یا کارهای دیگری که به چشم بیاید.
مهرداد خدیر
- 14
- 2