پدربزرگ نوهاش را در آغوش گرفته و مدام قربان صدقه اش میرود. دختربچه ۶ ساله دستهای پدربزرگ را گرفته و به مادرش که مدام داخل آشپزخانه است، میگوید که برایش بستنی بیاورد. مادر کاسه بستنی را مقابل دخترش می گذارد و دختربچه بی آنکه تشکر کند، شروع میکند به خوردن بستنی. مادر یادآوری میکند باید در مقابل کاسه بستنی که براي دختربچه آماده کرده، تشکر کند اما دختربچه همچنان بیتوجه است.
حالا سالها از آن روز گذشته، دختربچه ۱۲ ساله شده و هر روز در مدرسه دوستانش را می بیند که هر کدام از زندگیهای رنگ و وارنگشان و وسایلی تعریف میکنند که اوحتی شاید اسمش را نيز نشنیده باشد. او می داند که خانواده اش قادر به مهیا کردن وسایلی که او میخواهد، نیست اما دوباره بر خواستههایش پافشاری میکند. خانواده که قدرت مالی فراهم کردن وسایلی راکه دخترشان از آنها میخواهد، ندارد به خشونت متوسل می شود و گاهی کار به دعوا و درگیری میرسد. حالا مشکلات چندبرابر شده است.
بچه هایی که هر روز متوقعتر میشوند
بارها پای درد دل چنین مادرها و پدرهایی نشسته ایم. خانوادههایی که برای مهیا کردن امکاناتی که بچهها از آنها طلب کردهاند از صبح تا شب کار میکنند و چند شغله هستند تا آخر ماه بتوانند در مقابل خواستههای بچه هایشان روسفید شوند.
اما این راهش نیست. ما حتی بسیاری از این بچهها را در کنار والدینشان در خیابان دیدهایم. پافشاری هایی که درنهایت به تسلیم شدن خانواده در مقابل آنها منجر می شود اما تبعات منفی آن در آینده گریبان خانواده را میگیرد. یکی از این مادرها درباره روزهای کودکی خودش و فرزندش می گوید: « کودکی ما کجا و بچههای امروز کجا. قدیمترها ما فقط نزدیک عید از پدر و مادرمان توقع داشتیم که برایمان لباس ، کیف و کفش نو بخرند. وقتی میخریدند تا مدتها هر شب لباس، کیف و کفش نویمان را زیر بالشمان می گذاشتیم و میخوابیدیم تا وقتی که دلمان رضایت بدهداز آنها استفاده کنیم.
اما الان بچهها از خریدن این چیزها نه تنها خوشحال نمیشوند که برایشان خیلی عادی شده است. سقف خواستههای بچهها هر روز دارد بالاتر می رود». این مادر ۳۵ ساله که پسری ۱۰ ساله دارد، درباره او می گوید:« تمام همکلاسیهای پسرم در مدرسه با خودشان موبایل دارند. توجیه خانوادهها،این است که اگر اتفاقی برای پسرمان پیش بیاید از او باخبر باشیم و بتوانیم با او تماس بگیریم. حال اگر من به پسرم بگویم که نمیتوانم برایت موبایل بخرم، گریه میکند و میگوید آبروی من در مدرسه می رود چون همه موبایل دارند و من را كه موبایل ندارم، مسخره میکنند».
این معضلی است که شاید به ظاهر پیش پا افتاده بیاید اما خانوادههای بسیاری را درگیر خود میکند و تبعات بلند مدت آن در خانواده زیاد است. اینکه بچههایی را می بینیم که به خانوادهشان ایمان دارند و بعد از شنیدن یک کلمه منفی در مقابل خواسته هایشان سکوت میکنند، نشان میدهد که این بچه ها با مادر و پدرشان نزدیک هستند و حرف های آنان را درک میکنند.
خواسته های بچه ها را بی چون و چرا اطاعت نکنیم
دکتر علی اصغر کیهان نیا، روانشناس و مشاور خانواده درباره دلایل بروز این پدیده در خانوادهها میگوید:« در ۵۰ سال گذشته، کتاب هایی در رابطه با روانشناسی ترجمه شد که در آن فروید نظریات مختلفی را ارائه داد. یکی از صحبتهای فروید این بود که به بچهها محبت کنید تا بچهها عقده ای نشوند. اما از آنجایی که ما ایرانی ها، اهل افراط و تفریط هستیم، به جای اینکه این حرف را گوش کنیم، شروع کردیم به بیش از حد محبت کردن و سرویس دادن به بچهها.
البته در این میان مادرهای خدمتکاری نيز پیدا شدند که به طور دربست خودشان را در اختیار بچه ها قرار میدهند و درخواست های آنان را بی چون و چرا انجام میدهند. این طورخانوادهها به قول معروف از لب بام آنقدر فاصله گرفتهاند که از آن طرف به پایین سقوط کردهاند. ما ایرانیها به جای اینکه حرف فروید را گوش دهيم که به بچه ها به اندازه کافی محبت کنیم، متاسفانه بیش از حد شروع کردیم به بچه ها محبت کردن و سرویس دادن و در مقابل همه خواستههای آنها جواب مثبت داديم. این معضلی است که تنها با درایت خانوادهها حل می شود».
جزيیات زندگی را با بچه هایتان درمیان بگذارید
پدر و مادرهایی هستند که بچههایشان را مقابل مغازهها می برند و از آنها میپرسند چی میخواهید و چی نمیخواهید. بچه هم میگوید من این را می خواهم یا آن یکی را می خواهم. کیهان نیا درباره نحوه برخورد پدر و مادرها با بچههایشان میگوید:« این والدین آگاه نیستند که این بچه دارد خودش را برای آنها لوس میکند و در واقع خانواده را به بازی میگیرد؛ در حالی که اعتقاد ما روانشناس ها این است که در مقابل خواسته بچه باید به او زمان داد؛ یک روز، دو روز، سه روز یا بیشتر.
اینجوری بچه ارزش کادویی را که والدین برای او میخرند،بیشتر میداند و فکر نمیکند هرچه را بخواهد باید بلافاصله در اختیار او قرار دهند. این مشاورخانواده درباره اینکه پدر و مادرها باید بیرودروايستی درباره وضعیت و امکانات زندگیشان با بچهها صحبت کنند، گفت:«در حال حاضر این خانوادهها نسبت به بچه هایشان رودروايستی پیدا کردهاند و قدرت اینکه به آنها بگویند نداریم، نیست.
ما به پدر و مادرها میگوییم اگر بچه شما زیاده خواه است و خواستههایش فوق توان شماست، این را با بچهها مطرح کنید و به آنها بگویید؛ درباره حقوقی که میگیرید و تعهدهایی که در محل کارتان داریدو اینکه هر ماه باید چقدر قسط بدهید يااگر میخواهید یک کادوی گرانقیمت برایشان بخرید، چند ماه باید قسطهای آن را پرداخت کنید.
به آنها بگويید که هر ماه در خانهای که زندگی میکنید، چقدر اجاره میدهید. ضرورتی ندارد که مقابل بچههایمان رودروايستی داشته باشیم یا اینکه بچه ما از اینکه نمیتوانیم برایش یک سری کالاها را بخریم، احساس خجالت و شرمندگی کند. این برعکس است وقتی ما از نداشتن یا کم داشتن خودمان با بچه ها صحبت می کنیم و از آنها میخواهیم که از خواستههای غیرمعقولشان کوتاه بیایند و چشم و هم چشمی با دوستانشان نداشته باشند، احساس صمیمیت بیشتری با ما میکنند.
آنوقت بچه ها مفهوم انضباط مالی را میفهمند و یاد میگیرند که همه چیز را نمی توانند از خانواده طلب کنند. متاسفانه خیلی از بچهها میل خودشان را حق خودشان میدانند. بین این دوتا فاصله و مرزی وجود دارد که بچهها باید آن را یاد بگیرند. حق بچهها ضرورت های اولیه است مانند لباس و خوراک و خانه ای که در آن زندگی کنند اما میل آنها ممکن است چیزهایی باشد که در توان خانواده نباشد.
بچهها باید از پدر و مادر، نه بشنوند؛ این قاطعیت به آنها یاد می دهد که همیشه هر خواسته ای که داشته باشند و در توان خانواده نباشد، معقول نیست. آنوقت آنها یاد میگیرند که در کنار خانواده باشند و با آنها همدردی کنند.
او درباره اینکه چرا بچههای امروز اینقدر مصرفی بزرگ شدهاند، گفت: وضع اقتصادی بعضی خانوادهها باعث شده هر چه بچهها بخواهند برایشان فراهم کنند؛ در نتیجه بچهها دنبال تنوعطلبی رفته و دچار چشم و همچشمی شدهاند و خانوادهها گاهی در توانشان نیست که بتوانند خواستههای غیرمعقول آنان را برآورده کنند. این روانشناس درباره تبعات منفی بلند مدت نبود قاطعیت نه گفتن خانوادهها به فرزندانشان نیز گفت: عدهای از بچهها زمانی که خانواده قادر به برآوردهکردن خواستههایشان نیست، دچار سرخوردگی می شوند.
این بچهها وقتی وارد جامعه میشوند از سوی همسالانشان پس زده شده و حالتهای منزوی پیدا می کنند. همچنین خانوادههایی که دچار آسیبهای درونی مانند اعتیاد، فقر، چندهمسریو بی سرپرستی هستند نیز، دچار مشكلات بیشتری می شوند؛چون بچهها در این خانوادهها با خشونت بزرگ شدهاند، این کمبود را با انتقال خشونتهایشان به بیرون از جامعه جبران می کنند.
- 13
- 2