زن ۳۵ ساله با بیان این که اتهام فساد اخلاقی، توطئه افرادی است که به زندگی من حسادت می کردند گفت:
مدتی بعد از آن که در مقطع کاردانی دانش آموخته شدم دیگر در شهرستان احساس دلتنگی می کردم این بود که لوازم سفر را به چمدان مسافرتی ریختم و عازم مشهد شدم تا به طور مجردی زندگی جدیدی را تجربه کنم. خانه ای اجاره کردم و در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم. البته روزهای زیادی را به ازدواج فکر می کردم تا مردی پولدار مرا به رویاهایم برساند تا این که سه سال بعد از این ماجرا روزی با خبر خوشحال کننده مادرم جیغ کشیدم و به هوا پریدم.
مادرم در آن تماس تلفنی به من گفت پسر یکی از اقوام دور قصد دارد به خواستگاری ام بیاید. از آن جایی که ناصر و خانواده اش را می شناختم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم چرا که آن ها خانواده ای پولدار بودند و ناصر در خارج از کشور درس می خواند.
خیلی زود به شهرستان رفتم و بلافاصله مراسم خواستگاری و عقدکنان برگزار شد. همه چیز در یک چشم به هم زدن رخ داد. من در حالی که عینک دودی به چشم داشتم راهی خارج از کشورشدم. همه دخترهای فامیل و به ویژه دختر خاله ام که یک ازدواج ناموفق داشت به من حسادت می کردند، به طوری که این موضوع کاملا در رفتارهایشان مشخص بود اما من روزهای خوشی را در خارج از کشور سپری می کردم.
همسرم ترم پایانی دانشگاه را می گذراند و من هم خودم را برای ادامه تحصیل آماده می کردم که ناگاه ورق شانسم برگشت و زندگی ام دگرگون شد. چرا که همسرم در نزاع مرگباری که بین چند ایرانی رخ داد به اتهام قتل عمد دستگیر شد و من برای اثبات بی گناهی او در کنارش ماندم. خانه و زندگی خود را فروختیم تا یک وکیل بین المللی از او دفاع کند بالاخره این تلاش ها نتیجه داد و همسرم تبرئه شد. اما در همین گیر و دار همسرم با یک زن ایرانی به نام ویدا آشنا شده بود به طوری که دیگر رفتارش کاملا نسبت به من تغییر کرد.
او مدتی بعد و به بهانه این که هزینه های زندگی در خارج از کشور سنگین است مرا به ایران فرستاد من هم با کمک خانواده ام و مقدار پولی که ناصر فرستاده بود خانه ای در مشهد خریدم و مشغول کار شدم تا مخارج زندگی ام را تامین کنم. در همین روزها بود که فهمیدم دختر خاله ام از طریق فضای مجازی با همسرم در ارتباط است و خبرها را به او منتقل می کند. مدتی بعد همسرم بدون اطلاع من وارد ایران شد و به سراغ من آمد. او بدون هیچ مقدمه ای مرا کتک زد و با برداشتن گوشی های تلفن همراهم از خانه خارج شد. وقتی احضاریه دادگاه را دیدم فهمیدم که همسرم با شماره تماس های داخل گوشی ها از من شکایت کرده تا با محکوم کردن من به فساد اخلاقی، با ویدا ازدواج کند. آن روز فهمیدم دختر خاله ام در تماس با همسرم مرا زنی فاسد معرفی کرده است.
- 9
- 5