دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۰۸:۵۳ - ۰۳ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۰۶۵۷
زنان، جوانان و خانواده

نامه‌ دختر جوان برای آزادی پدر از زیرتیغ

دخترجوان یک محکوم که از۱۳ سال قبل زیرتیغ بوده وحالا با جلب رضایت اولیای دم، برای رهایی از قصاص و زندان نیازمند یاری هموطنان است درنامه‌ای به بخش جویندگان عاطفه روزنامه ایران ازمردم نیکوکاربرای نجات پدرش کمک خواست.

 

به گزارش ایران، دراین نامه آمده است: «برای من سال‌هاست که بهار و شکوفه‌هایش بویی ندارد. سبزه و ریحان برایم افسانه است. اینجا هر چه می‌بینم دیواراست. آنهم دیوارهای بلند بی‌اعتمادی. نم باران درآسمانی گرفته، برصورتم می‌کوبد . صورتی که گود رفته و از آن فقط دو چشم مانده است. آنهم چشمانی وحشتزده وحرف‌هایی ناگفته که حنجره‌ام را می‌شکافد. پدر! این منم دختری که در سکوت وهم انگیز شب دیگری، با دستانی لرزان برای آزادی‌ات دست به قلم شده است و می‌نویسد.

 

از روزهای بی‌شکوفه. ازروزهای یخ زده اندوه و بی‌بهاردختری که بهترین سال‌های زندگی‌اش، فقط زمستانی بوده و بس. به کوچه نگاه می‌کنم. کوچه‌ای که به ندرت عابری از آن می‌گذرد. بارها پشت این پنجره به تماشای آسمان بی‌ستاره ایستاده‌ام و برایت نامه‌ها نوشته‌ام و به این فکر کرده‌ام که چرا بعضی از آدم‌ها مثل من درهفت آسمان یک ستاره هم ندارند؟ وقتی رفتی من ۶ ساله بودم و حالا بعد از ۱۲ سال دوری، دخترکوچولویت ۱۸ ساله شده و هنوز برایت می‌نویسد. مادر بزرگ همیشه می‌گفت: «الهی خدا همه را عاقبت به خیر کند».

 

آن وقت‌ها نمی‌فهمیدم عاقبت یعنی چه، خیر یعنی چه. اما حالا خوب می‌فهمم که عاقبت من و ما از همان قرارتاریک دیگر خیر نشد. آخه یک دختربچه ۶ ساله چه می‌دانست که بابایش برای قراری با دوستانش رفته و درجریان یک درگیری، ناخواسته دوستش را کشته و حالاسال‌هاست که به قصاص محکوم شده است یعنی چه؟

 

 

اما بابا جون، حالا دختر ۶ ساله‌ات قد کشیده و آنقدر بزرگ شده که هرشب دراوج تنهایی با چشم‌های خیس سربربالش می‌گذارد. دلم برای بوی دست‌های مامان هم حسابی تنگ شده. هرچند وقتی تو را به زندان بردند اوهم طلاق غیابی گرفت و رفت پی زندگی‌اش. و من ازهمه رفتن‌ها فهمیدم که چقدر تنهایم. دخترکان همسال من با صدای بلند می‌خندند و چشمانشان از شادی برق می‌زند. اما دیوار رؤیاهایم پر از یادگاری‌هایی با علامت‌های سؤال است. یادم می‌آید بعد از رفتن مامان به این خانه آمدم و تمام دار و ندارم شد صدای نحیف پدربزرگم .

 

پدربزرگی که با کمر تاشده از فردای قطعی شدن حکم قصاص‌ات به این در و آن در زد.اما افسوس که خیلی از درها برای پدربزرگ پیر و خسته‌ام و من بسته بود. انگارغربت ما موروثی بود. گریه‌های یواشکی پدربزرگ را می‌دیدم که با ریش سفیدهای محل حرف می‌زد و می‌گفت رضایت نمی‌دهند که نمی‌دهند و یک کلام می‌گویند قصاص می‌خواهند. و...

 

 

پدر! درتمام آن شب‌ها فقط کابوس طناب دار می‌دیدم. ‌داری که برگردنت آویخته شده بود و صداهای مبهم آژیر، به هم خوردن زنجیر و چرخ‌دنده‌هایی که در مغزم خرد می‌شدند خواب را برچشمان دخترکت حرام می‌کرد.

 

 

من ایمان دارم که صدای وحشتزده من در کابوس‌های تنهایی به‌گوش خانواده مقتول رسیده بود که رضایت دادند دیه بگیرند و من را یتیم‌تر از این نبینند. آری! خانه‌مان را فروختند و یواشکی شنیدم که پدربزرگ می‌خواست کلیه‌اش را هم بفروشد که ریش سفیدهای فامیل نگذاشتند. در روستای ما فامیل‌های دورو نزدیک هرچه درتوان داشتند کمک کردند. دختری همسن و سال خودم حلقه نامزدی‌اش را فروخت تا طناب دار برگردنت حلقه نشود.

 

 

آری پدر! پدر جوان من که پشت آن دیوارهای بلند، سال‌ها پیرترشده‌ای. ازکیلومترها دورتر و دراتاق کوچک خانه پدربزرگ، بانفسی که درسینه‌ام حبس شده است، آخرین نامه‌ام را می‌نویسم برای مهربان‌های وطنم. آنها که همیشه ثابت کرده‌اند درشرایط سخت به یاری همنوعان‌شان شتافته‌اند. به آن مردان و زنانی که برای اشک‌های یک دختر بی‌پناه ارزش قائلند ومی‌دانم دختر بی‌پناه‌شان را درگوشه‌ای از روستاهای گیلان تنها نمی‌گذارند وبه یاری‌اش می‌آیند. پدربزرگ و تمام فامیل‌ها، تمام دار و ندارشان را فروختند و کلی هم قرض گرفتیم اما بازهم همه پول دیه فراهم نشد. حالا ۲۵۰ میلیون تومان فراهم کرده‌ایم و۱۵۰ میلیون تومان تا مرگ و زندگی تو و ناامید نشدن من، تو و پــــــدربـــــــزرگ فاصله داریم. می دانم که این آخرین فرصت برای نجات توست. اما نورامیدی دردلم می‌گوید که دستان مهربان مردم سرزمین‌ام مرا تنها نمی‌گذارند و...

 

 

 این نامه را می‌نویسم برای گروه جویندگان عاطفه روزنامه ایران که می‌دانم با قلب‌های مهربان مردم کشورم پیوندی دیرینه دارند. من هم دلم می‌خواهد بوی شکوفه‌های بهارنارنج، بوی خاک نم خورده و سایه پدر را پس ازسال‌ها تنهایی ودلشکستگی به جای بوی غربت و تنهایی استشمام کنم. شمایی که می‌دانید در هفت آسمان یک ستاره نداشتن چقدر دشوار است، اگر به من، این دخترتنهای غمگین سرزمین‌تان کمکی کنید با قلب تکه تکه شده‌ام شب وروز برایتان دعا می‌کنم که عاقبت به خیر شوید.»

 

 

نیکوکاران گرامی برای یاری به این محکوم به پرداخت دیه می‌توانند با شماره تلفن -۸۸۷۶۱۶۲۱- ۰۲۱ تماس بگیرند تا درآستانه سال نو، گره گشای این خانواده باشند.

 

 

 

iran-newspaper.com
  • 18
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش