چندسالی است که شاهد ایجاد تغییرات گسترده در بنیان خانوادهها هستیم، به گونهای که امروزه دیگر خانواده از کارکرد و نقش اصلی خود فاصله گرفته است. هرچند در تحقق این امر عوامل مختلفی مانند اعمال سیاستهای تکفرزندی، فرزندسالاری، وجود دغدغههای اقتصادی و مواردی از این دست تاثیرگذار بوده است. بدیهی است، امروزه تنها بهدلیل استفاده بیش از حد از شبکههای اجتماعی شاهد گسست روابط میان اعضای خانواده هستیم، به گونهای که دیگر اعضای خانواده تنها در کنار هم و در زیر یک سقف زندگی میکنند، اما از حال و روز هم اطلاع چندانی ندارند و در مقابل بیشتر تمایل دارند که با گروه همسالان، اوقات خود را سپری کنند. این خود میتواند زمینهساز بروز مشکلات بسیاری باشد.
از اینرو «آرمان» برای تبیین پیامدهای منفی کاهش روابط خانوادگی و سستشدن بنیان خانواده این پدیده را در گفتوگو با نصرا... منصوری، روانشناس و مشاوره خانواده و زهرا بهادری، دکترای تخصصی روانشناسی بررسی کرده است که در ادامه میخوانید.
یک روانشناس درخصوص آسیبهای اجتماعی کاهش روابط میان اعضای خانواده میگوید: به کاهش روابط عاطفی میان اعضای خانواده در علم روانشناسی طلاق عاطفی گفته میشود که این امر بیشتر در سایه کاهش وقت گذاشتن برای یکدیگر، کاهش وابستگیها، افزایش سرگرمیهای برونزناشویی و خانوادگی و تمرکز بر مسائل بیرون از خانواده، فاششدن رازها و اشتباهات اعضای خانواده، استفادهنکردن از راهبردهای کاربردی حل مساله، کاهش میزان نوازش کلامی، نبود اعتماد میان اعضای خانواده، به رخکشیدن اشتباهات و فاجعهآمیز نشاندادن مشکلات موجود، پرداختن به مسائل گذشته بهجای اندیشیدن به مخاطرات پیشرو، کاهش شور و هیجان در زندگی، اختصاصدادن زمان طولانی برای تماشای فیلم و سریال، قبولنداشتن مشکل و... حادث میشود. امروزه در بسیاری از خانوادهها این پدیده به چشم میخورد.
نصرا... منصوری در گفتوگو با «آرمان» میافزاید: در بسیاری از موارد افراد به خاطر حاشیههایی همچون فرزند، شغل، افراد جامعه و مواردی از این دست زندگی میکنند و خود و نیازهای خود را به ورطه فراموشی میسپارند. به عبارت بهتر در صورت وقوع طلاق عاطفی در خانوادهها شاهد بروز آسیبهای به مراتب جدیتر از طلاق رسمی خواهیم بود. او در ادامه تصریح میکند: در حال حاضر برخی از آقایان مجبور به انجام کار طولانی برای تامین مخارج زندگی هستند که این خود باعث تضعیف ارتباط میان اعضای خانواده شده است.
از سوی دیگر امروزه بسیاری از زنان خواسته یا ناخواسته مجبور به کارکردن در خارج از منزل هستند که این هم انرژی زیادی را از آنها میگیرد و میتواند باعث شود که دیگر زن توانایی و حوصله پاسخگویی به بسیاری از نیازهای اعضای خانواده را نداشته باشد. منصوری در ارتباط با دلایل تمایلنداشتن فرزندان برای وقتگذرانی با والدین میگوید: امروزه در سایه سیاستهای تربیتی اشتباه بسیاری از فرزندان تمایل چندانی به حضور در جمع خانوادگی ندارند که این باعث فاصلهگرفتن فرزندان از والدین شده است و بالطبع فرزندان خواهان سپریکردن اوقات خود با گروه همسالان هستند. او ادامه میدهد: در بسیاری از موارد فرزندان بیشتر وقت خود را در شبکههای اجتماعی میگذارند و والدین خود را افرادی بیسواد میدانند.
این دسته از فرزندان بر این باور هستند که دیگر والدین همسطح آنها نیستند و خود را بالاتر از آنها میدانند. از اینرو هم از الگوهای رفتارهای والدین تبعیت نمیکنند و هم این;ه کمتر در جمع خانواده حاضر میشوند. البته در این فرصت باید متذکر شد که خانوادهها نیز در این شرایط رفتار مناسبی با فرزندان ندارند و خواسته و ناخواسته در جمعهای خانوادگی فرزندان را کوچک میکنند که ثمره بارز این رفتار علاقهنداشتن فرزندان به حضور در میان اقوام خواهد بود. منصوری بر این باور است که در حال حاضر مادیات نقشی کلیدی در خانواده ایفا میکند. از اینرو فرزندان در صورت دستنیافتن به خواستههایشان سر ناسازگاری با والدین میگذارند و بهدلیل اینکه در جمع از نظر مالی پایینتر از دیگران نباشند،در دورهمیهای خانوادگی نیز شرکت نمیکنند.
این روانشناس در ارتباط با نقش استفاده از فضای مجازی را در کمرنگشدن روابط میان اعضای خانواده میگوید: افراد زمان بیشتری را در شبکههای مجازی سپری میکنند، تا جایی که خانواده دیگر از نقش اصلی خود باز مانده است؛ افراد تنها در زیر یک سقف زندگی میکنند، اما در عمل کمترین میزان مراودات و تبادل نظر را با هم دارند که این خود میتواند باعث از هم گسستهشدن کانون خانواده شود. او در ادامه بیان میکند: اعضای خانواده حتی هنگام صرف غذا نیز باهم نیستند و حتی در صورت کنار همبودن بهصورت فیزیکی وقت و انرژی خود را در شبکههای مجازی سپری میکنند که این نشان از جای خالی فرهنگسازی و ارائه آموزشهای لازم برای چگونگی استفاده از فضای مجازی دارد.
منصوری درخصوص پیامدهای منفی کاهش روابط میان اعضای خانواده میگوید: بهطور حتم یکی از بارزترین پیامدهای منفی کاهش روابط میان افراد خانواده افزایش دوستیهای اجتماعی است. او در ادامه میافزاید: بسیاری از فرزندان تنها بهدلیل مناسب جلوهدادن روابط به اصطلاح آزاد و بیقید و شرط خود نامهای جدیدی را برای آنها انتخاب کردهاند، به گونهای که در جامعه امروز به وفور با واژه دوست اجتماعی مواجه میشویم. افزایش آمار ازدواج سفید را میتوان از دیگر تبعات منفی کاهش روابط خانوادگی دانست، چرا که امروزه خانوادهها نقش کمرنگی در تصمیمگیری فرزندان خود دارند. این امر میتواند جای بسی تامل داشته باشد. در حال حاضر بسیاری از افرادی که طلاق میگیرند، تنها به انتخاب و تصمیم خود ازدواج کردهاند.
از اینرو هنگام بروز مشکلات باز هم خانواده رفتار مناسبی را از خود بروز نمیدهد و با بیان جملاتی همچون «انتخاب شایستهای نداشتید» یا مواردی از این دست باز هم فرزند را از خانواده دورتر میکنند؛ جوان امروز حوصله سرزنش و نصحیتهای بیحد و حصر را ندارد. این روانشناس بر این باور است که کاهش روابط میان اعضای خانواده تاثیرات منفی را در جامعه بههمراه خواهد داشت، چرا که شاهد شیوع روابط به اصطلاح آزاد خواهیم بود که این روابط خود سلامت جامعه و سلامت روح و روان افراد را به مخاطره خواهد انداخت. بهعنوان مثال ازدواج سفید هویت افراد به خطر انداخته است که در بیشتر موارد صدمات روحی و جسمی بسیاری را بر دختران وارد میکند.
این مشاور خانواده درخصوص راهکارهایی برای افزایش روابط خانوادگی میگوید: بهطور حتم احترام قائلشدن برای یکدیگر و ایجاد حس اعتماد میان اعضای خانواده میتواند منجر به افزایش ارتباط میان افراد خانواده شود، چرا که باید در نظر داشت، در حال حاضر احترام در میان خانوادهها کمرنگ شده است و بهراحتی شاهد بیاحترامیهای متعدد در میان افراد حاضر در خانواده هستیم. همچنین مشخصکردن زمانی برای استفاده از شبکههای مجازی میتواند تاثیر بسزایی در ایجاد تعامل بیشتر میان اعضای خانواده داشته باشد، چرا که افراد تمایل دارند تا زمان خود را در شبکههای اجتماعی بگذرانند. منصوری در پایان میگوید: امروزه والدین دیگر انرژی یا زمان چندانی را برای فرزندان خود صرف نمیکنند. از اینرو فرزندان بیشتر در جمع همسالان خود هستند که این خود میتواند با خطرات بسیاری همراه باشد.
شبکههای اجتماعی و کاهش روابط خانوادگی
روانشناس دیگری درخصوص کاهش روابط میان اعضای خانواده میگوید: در دنیای متغیر امروز که گویی کمتر چیزی را میتوان یافت که بدون دگرگونی باقی بماند، تغییر، نظام خانواده را هم در برگرفته است به گونهای که امروزه شاهد بروز تغییرات عمدهای در نظام خانواده هستیم. زهرا بهادری در گفتوگو با «آرمان» میافزاید: در واقع یکی از واقعیتهای انکارناپذیر جهان امروز دگرگونی در ساختار و کارکردهای نهاد خانواده است که این تحول ساختاری در ابعادی گسترده از تغییر در سبک زندگی و تعاملات و تبادلات ارتباطی تا انتقال ارزشها و دگرگونی در مناسبات فردی، اجتماعی و خانوادگی و... را دربر گرفته است.
او در ادامه بیان میکند: شاید به جرات بتوان اذعان داشت که این تغییرات بیشترین اثرگذاری را روی کارکرد مثبت خانواده بهویژه به شکل کاهش تعاملات بینفردی خانواده داشته است. آنچه که درباره چرایی کاهش تعاملات والدین و فرزندان و تبعات این کاهش باید در نظر داشت، این است که باید نگاهی چندبعدی و سیستمی به این موضوع داشته باشیم. بهادری در ارتباط با دلایل کاهش روابط میان اعضای خانواده میگوید: بهطور حتم باید در نظر داشت که این ارتباط به یکباره سیری کاهشی و شکلی ناکارآمد به خود نگرفته است، بلکه با مرور زمان و با اعمال سیاستهای نادرست به نقطه ناکارآمد امروز رسیده است. او تصریح میکند: از اینرو در آسیبشناسی و سببشناسی علل زمینهساز و تداومبخش و تشدیدکننده این بدکارکردی سیستمی، طبقهبندی در قالب عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، روانشناختی، جامعه شناختی، سیاستگذاریهای کوتاهمدت و بلندمدت کشوری، دیدی تبیینی و تحلیلی برای اتخاذ رویکردهای مداخلهای تغییر الگوی تعاملات ناسازگار به تعاملات سازگار خواهد بود. این روانشناس معتقد است که در گذشته عوامل مختلفی از شدت ناسازگاریها در زندگی خانوادگی میکاست، اما در شرایط فعلی از همگسیختن بافت سنتی جوامع و تغییرات گسترده مذکور، هزینههای اجتماعی و روانشناختی و اقتصادی بالایی را متوجه کل جامعه کرده است.
بهادری درخصوص کارکردهای خانواده میگوید: خانواده بر اساس نوع رابطه با فرزندان بیشترین تاثیر را در ابتدا بر چگونگی شخصیت روانی، اجتماعی و فرهنگی آنها داشته و در مرحله بعد نیز بهصورت غیرمستقیم جامعه را متاثر خواهد کرد. به عبارت سادهتر تغییرات در خانواده به مرور زمان فرزندان را تغییر داده و با ورود آنها به عرصه اجتماع، جامعه دگرگون خواهد شد. او در ادامه بیان میکند: سلامت خانواده، نقش تعیینکنندهای در سلامت جامعه دارد، چرا که نرخ پایین سطوح ارتباطی در خانواده نشاندهنده تعارضات حلنشده درونخانوادگی است. با این اوصاف میتوان به این نکته نیز اشاره کرد که امروزه تنشها و تعارضات در میان اعضای خانواده افزایش یافته است. این در حالی است که در گذشته شاهد بیشترین وفاق و اتحاد میان افراد یک خانواده بودیم، به گونهای که کوچکترین تصمیمگیریها در کانون خانواده اتخاذ میشد.
اما امروزه دیگر خانواده این کارکرد خود را نیز از دست داده است. بهادری نقش افزایش اختلافات و تعارضات را در کاهش نقش خانواده تاثیرگذار میداند و میگوید: باید در نظر داشت که تعارضات بین والدین منجر به برهمخوردن روابط عاطفی شده و احساس ناامنی منتج از تعارضات بین والدین میتواند امنیت شخصی فرزندان و همچنین روابط آنها با والدینشان را به خطر اندازد. از اینرو تعارضات بین والدین میتواند برای فرزندان آزاردهنده باشد، تا جایی که آنها سعی میکنند برای کاهش تنشهای ناشی از تعارضات بین والدین از طریق راههای گوناگون به مقابله با این اختلافات برخیزند. او ادامه میدهد: یکی از عواقب تعارضات بین والدین الگوبرداری فرزندان از رفتار والدین خود است که باعث خواهد شد، شاهد بروز رفتارهای پرخاشگرانه از سوی فرزندان باشیم، چرا که آنها این نوع رفتارها را بهعنوان سبک حل مسائل خود انتخاب خواهند کرد. بنابراین همین سبک ارتباطی ناکارآمد به شکل حرکت زنجیرهای معیوب منجر به دوری اعضا از یکدیگر و کاهش سطح تعاملات میشود.
پس در خانوادههایی که تعارضات بین والدین در آنها زیاد است به احتمال قوی نمیتوانند رفتارهای مناسب اجتماعی را به فرزندان خود آموزش دهند، اما در مقابل باوجود روابط والدینی که به بازتعریف حد و مرزهای روابط اعضا میپردازند، به حفظ و تداوم روابط سالم میانجامد. این روانشناس در ارتباط با پیامدهای منفی کاهش روابط میان اعضای خانواده میگوید: بهطور حتم یکی از عوامل مهم اثرگذار بر کاهش تعاملات مساله زمان حضور اعضای خانواده در کنار یکدیگر و نوع فعالیت آنها یعنی فضاهای حاکم بر خانواده است، چرا که امروزه در بسیاری از خانوادهها افراد زمان کوتاهی را با یکدیگر میگذرانند و از مشکلات یکدیگر نیز باخبر نمیشوند. این خود میتواند زمینهساز بروز مشکلات عدیده شود. او در ادامه میافزاید: در این زمینه نیز تفاوتهایی بین خانوادهها وجود دارد، به این معنی که خانوادهها زمانهای یکسانی را از نظر کار، تفریح، با همبودن و چگونگی گذراندن ایام ندارند. عوامل تغییرات زمان و فعالیتها، در ابتدا تصورات آنها از مسائل مختلف از جمله زندگی و سپس طبقه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنها خواهد بود.
این روانشناس در ارتباط با نقش استفاده بیش از اندازه از شبکههای اجتماعی میگوید: امروزه نمیتوان از نقش بیبدیل استفاده از شبکههای اجتماعی در کاهش روابط میان اعضای خانواده غفلت کرد، چرا که فراگیرشدن شبکههای ارتباطی و تنوع و سهولت دسترسی و بدون ساختاربودن این ارتباطات مجازی و عدم الزام به تعهدات حاکم بر روابط انسانی در شکل روابط واقعی در ارتباطات مجازی، سیر اقبال بیشتری را در خانوادهها به سمت این ارتباطات فراهم کرده است. تا جایی که استفاده از فضای مجازی به شکلی آسیبزا جایگزین روابط و تعاملات زنده انسانی شده است.
همین امر امروزه بیشترین شکل از روابط بین اعضای خانواده و فاصلهگیری بیشتر اعضا را موجب شده است. بهادری در پایان میگوید: آنچه که در این میان برای مدیریت تعارضات مطرح شده و همین طور کاهش فاصله روانی خانواده ضروری است، امر غنیسازی ارتباطات و تبادلات از طریق آموزش مهارتهای ارتباطی و حل مساله، مدیریت هیجانات منفی، افزایش تابآوری افراد، توانمندسازی برای شناسایی آسیبهای درونخانوادگی و مداخلات لازم برای هموارکردن آنهاست.
الهام صمدزاده
- 9
- 1