نشستهاند در یک فلافل فروشی طرفهای پایین شهر. مغازه کوچک با دیوارهای کاشی سفیدش خیلی شلوغ نیست و برای همین، دو مشتری دختر و پسر جا پیدا کردهاند و دو تا از ۴، ۵ صندلی ساندویچی حالا مال آنهاست. دختر صدایش را نازک و ریز میکند و به پسر چیزی میگوید که سخت میفهمم. چیزی شبیه «شاندویچمو نشف کن!» اما مطمئن نیستم.
پسر میگوید چشم چشم و ساندویچ را نصف میکند و دوباره دختر با همان صدا تشکر میکند. پیرمرد فلافلفروش و اخمو از پشت پیشخوان تا کمر خم میشود تا بتواند این سمت مغازه را ببیند. به دختر و پسر نگاه میکند و میگوید: «فکر کردم بچه اومده توی مغازه.» و دوباره قایم میشود پشت پیشخوان و بستههای نان باگت و ظرفهای خیارشور و گوجه فرنگی. دختر و پسر ریسه میروند و گاز میزنند به ساندویچ نصف شده.
رو اعصاب یا دوست داشتنی؟
توی میهمانی و جمعهای دوستانه که دور هم جمع میشوند و هرچند دقیقه یک بار از خنده ریسه میروند، برای پدر و مادر و حتی توی مترو و اتوبوس و مغازه لباسفروشی، یکدفعه میشوند بچه ۴،۵ ساله شلوغ، گاهی لوس و بامزه و گاهی بیمزه و روی اعصاب که بعضی کلمات را هم پس و پیش و اشتباه میگوید. بقیه هم گاهی ریسه میروند و ذوق میکنند و گاهی هم نه؛ چپ چپ نگاه میکنند یا پشت چشم نازک میکنند. بعد هم میگویند: «بچهای مگه آخه؟ خجالت بکش!»
بچگانه حرف زدن زیاد شده؟ به نظر میرسد بله. شاید بین بچههای دهههای قبلی هم گاهی آن را میدیدیم اما الان انگار موج این مدل حرف زدن، شهر را برداشته. شاید به قول بعضی از آنها که خودشان بچگانه حرف میزنند تقریباً همه همین کار را میکنند. حالا یا برای خواستن چیزی، لوس کردن خودشان و یا حتی پیچاندن. البته شاید این «همه» کمی اغراق باشد. بعضی از همین جوانهای ۱۸، ۱۹ ساله خیلی از این کارها خوششان نمیآید و برایشان عجیب است.
مثل کیانا که ۱۸ ساله است و کنکوری اما خیلی پخته حرف میزند. هر سؤال را خیلی جزئی و دقیق جواب میدهد و منطقی. در پیادهروی یکی از خیابانهای مرکز شهر و زیر یک پل روگذر بزرگ، کنار ویترین یکی از مغازهها میایستیم و کیانا خیلی جدی میگوید: «یک سری سعی میکنند خودشان را بچه نشان بدهند تا چیزی را از طرف مقابل بگیرند. حالا بستگی دارد واکنش طرف مقابل چی باشد. بچگانه حرف زدن گاهی نشان دهنده روحیات درونی آن شخص است. شاید هم با خودش میگوید این کار را میکنم تا طرف مقابل بیشتر تحویلم بگیرد.»
میگویم با این تفاسیر خودت هم این کار را میکنی؟ میخندد و میگوید: «من از بچگی چون صدایم کلفت بود عادت به این کارها نداشتم ولی پیش آمده که مثلاً خواستهام پدر و مادرم را بپیچانم و بروم بیرون و این کار را کردهام ولی خیلی نه.»
برعکس کیانا تا به هستی و سارا میگویم بچگانه حرف میزنید یا نه؟ میگویند: «خیلی!» روی صندلیهای یک مرکز خرید نشستهاند و جزوههایشان روی پا و صندلی کناری پخش است. سارا با پدر، خاله و بچه خالهاش این طوری حرف میزند و هستی هم با خانواده و البته دوستانش. به نظر هستی همه دخترها این کار را میکنند.
میپرسم چه زمانی و برای چه این طوری حرف میزنید؟ سارا میگوید: «وقتی خیلی حالم خوب است و رو فرمم.» اما هستی معمولاً به دلیل خاصی این کار را نمیکند. به قول خودش بعضی وقتها فاز میدهد.
بعضی از جوانها میگویند که فقط در جمع دوستان و خانواده بچگانه حرف میزنند یا اگر خودشان حرف نمیزنند از اینکه کسی را ببینند که در محیط عمومی این کار را انجام میدهد چندان خوششان نمیآید اما سارا هم در کوچه و خیابان بچگانه حرف میزند و هم برایش اینکه بقیه نگاهش کنند مهم نیست. حتی اگر این نگاه با تعجب باشد.
کیانا یکی از آنهایی است که گاهی از شنیدن این طرز حرف زدن خوشش نمیآید: «بعضیها به قیافهشان میآید و خیلی خوب هم اجرایش میکنند. مثلاً خیلی از دوستانم توی کار صدا هستند و آدم خوشش میآید اما بعضیها اصلاً به قیافهشان نمیخورد یا مثلاً طرف شخصیت تند و خشنی دارد و با صدایی که اصلاً بهش نمیخورد، حرف میزند و آدم زده میشود.»
کسانی مثل هستی و سارا که گاهی یا شاید هم خیلی وقتها مثل بچهها حرف میزنند میگویند معمولاً این کارشان دلیل خاصی ندارد یا اینکه در نهایت میخواهند امتیازی مثل پول برای خرید یا اجازه رفتن به میهمانی بگیرند و جلب توجه کنند اما انگار بحث جدیتر از این حرفهاست و این یک رفتار آگاهانه است و به قول منوچهر پهلوان، جامعهشناس با انگیزه و دلیل خیلی جدی.
او معتقد است بچههای امروز برخلاف جوانهای قدیم نمیخواهند زود بزرگ شوند و با وارد شدن به اجتماع مسئولیتهایی برعهده بگیرند. حتی نوعی وحشت و دلهره نسبت به بزرگ شدن دارند و میخواهند بزرگ شدن خودشان را به تعویق بیندازند و یکی از راههای تعویق همین مدل حرف زدن است: «جوانها در واقع با استفاده از واژگان بچگانه میخواهند بگویند ما بزرگ نشدهایم که مسئولیتی برعهده بگیریم. این یک نوع تعویق آگاهانه و درونی شده است چون اضطراب و نگرانی برای تشکیل خانواده و وارد شدن به اجتماع دارند.»
به نظر او حتی وقتی جوانها بین خودشان بچگانه حرف میزنند، متوجه اطراف هستند. وقتی در دانشگاه یا در پارک و کافه و... یکدفعه ۳،۴ ساله میشوند میدانند بزرگتری وجود دارد و آنها را میبیند و میخواهند همین پیامهایی را که خواندید به او بدهند. حالا شما که این کار را انجام میدهید میدانید این کودکانه حرف زدن معادل انگلیسی هم دارد و رفتاری کاملاً شناختهشده است؟ انگلیسیها به آن میگویند Baby language یا Baby talk که همان معنای بچگانه حرفزدن یا زبان کودکانه را دارد.
راهی برای مبارزه
دخترانه یا پسرانه؟ به نظر شما بچگانه حرف زدن کاری دخترانه است یا پسرانه؟ دخترها میگویند این حالت در وجود آنهاست اما پسرها حتی اگر خودشان هم گاهی این مدلی حرف بزنند بازهم میگویند بچگانه حرف زدن دخترانه است. بعضیها میگویند اگر پسرها اینطوری صدایشان را اندازه بچههای ۴،۵ ساله کنند و مثل آنها شیطنت کنند و برای کلمههای اشتباهی که میگویند ذوق کنند، دور از مردانگی است!
یاسین فروشنده یک مغازه کفشفروشی است. روی بینی عمل شدهاش چسب خورده و با پیراهن خیلی آستین کوتاه و موزیکی که در مغازه پلی کرده شاید فکر کنی از این چیزها خیلی بدش نمیآید اما تا موضوع گزارش را میشنود اخم میکند و میگوید: «من از این مسأله هم ناراضیام هم بدم میآید. بعد از اینکه سنی از جوانها بگذرد این طوری حرف زدن در شأنشان نیست. دختر ۱۸، ۱۹ ساله هم که این طوری صحبت میکند من مردانه حرف میزنم و غیر مستقیم میگویم اینطوری صحبت نکن. بیشتر هم بین دخترها دیدهام. خوشم نمیآید یک مرد اینطوری حرف بزند. در شأنش نیست. مرد بودن یک مرد به این است که درست صحبت کند.»
به نظر دکتر پهلوان هم این رفتار بین دختران بیشتر است: «آنها میخواهند با این واژگان و عبارات نشان دهند یک نوع مقاومت روانی و عاطفی نسبت به بزرگسالی دارند و این پیام را به جامعه بدهند که من هنوز کودکم و نمیتوانم چیزی را که شما میخواهید و نقشی را که شما انتظار دارید و یا آن محدودیتهایی که برایم قرار میدهید بپذیرم. برای همین تُن صدا و افعالشان تغییر میکند یا به شکلی دیگر کلمات و واژگان را ادا میکنند. در واقع میخواهند کودکیشان را امتداد بدهند.»
یاسین هم تقریباً حرفی شبیه به این میزند. اینکه وقتی کسی بخواهد خودش را لوس کند یا بخواهد کاری برایش انجام دهی بچگانه حرف میزند و این کار هم بیشتر بین دختر و پسرهایی که با هم دوستند، اتفاق میافتد. عسل و پارسا باهم راه میروند. کم سن و سالند و عسل هربار که پارسا حرف میزند از خنده غش میکند.
به حرفهای خودش هم میخندد. تا میپرسم بچگانه هم حرف میزنی؟ میگوید بعضی وقتها. برعکس بعضیها، او تا به حال برای پدر و مادرش این کار را نکرده. به پارسا میگویم وقتی بچگانه حرف میزند تو هم با همین لحن جوابش را میدهی؟ میگوید: «در حد یک کلمه آره.» پارسا و عسل با اینکه بعد از گل انداختن حرفهایمان میگویند زیاد باهم این طوری حرف میزنند، وقتی میبینند دوستانشان هم همین کار را میکنند معمولاً به آنها میخندند و مسخرهشان میکنند. به قول خودشان برای خنده و شوخی.
کنار آمدن با دنیای زمخت
کودک درون؛ این از آن بحثهای روانشناسی است که بعضی رفتارها با آن توضیح داده میشود مثل بچگانه حرف زدن. حداقل خود جوانها میگویند وقتی صدایشان مثل بچهها میشود و کلمات را اشتباه میگویند و حتی ادای گریه کردن بچگانه را درمیآورند یعنی کودک بازیگوش درونشان زنده شده است.
فرشاد ۲۹ است. او هم فروشنده است مثل یاسین. در خلوتی مغازهها که این روزها دیگر دیدنش چندان عجیب نیست نشسته روی صندلی و با گوشیاش بازی میکند. به چهرهاش نمیآید اما میگوید گاهی بچگانه حرف میزند؛ مخصوصاً وقتی خیلی خوشحال است و خبر خوشی بهش رسیده است؛ آن هم با برادرش. البته این را هم میگوید: «یک وقتهایی هم برای اینکه به یک نفر دیگر انرژی بدهی این کار را میکنی. شاید بخواهی چیزی را در وجودش قلقلک بدهی.»
به نظرش این کار بعضی وقتها میتواند جالب باشد. همین جاست که از کودک درون و نقشش در این صداهای بچگانه حرف میزند: «کودک درونت جاهایی نیاز دارد بیاید بیرون. در شرایط سخت که فشار کاری رویت زیاد است و خیلی زمخت شدهای اینطوری صحبت کردن باعث میشود حس کنی این دنیا آن قدر با ارزش نیست که بخوای زمختش کنی. باید باهاش کنار بیایی یا درگیر چیزهای دیگر شوی و یاد بچگیهایت بیفتی. اینکه این دنیا اینطوری نیست که الان داری میروی جلو. اینطوری که همهاش استرس و دغدغه پول است. مخصوصاً برای ما که در پایتخت زندگی میکنیم. دلت باید خوش باشد به این کودک درون.»
بهراد هم تقریباً همین نظر را دارد. با اینکه با اخم از این قضیه حرف میزند و خودش هم اهلش نیست و به قول خودش هم خودش و هم دوستانش جدی هستند و از این کارها نمیکنند اما وقتی میپرسم به نظرت شبیه بچهها حرف زدن خوب است یا بد میگوید: « نه خوب است نه بد. چیز خاصی نیست که آدم وقتی میشنود بگوید چه بد بود. کودک درونشان است دیگر.»به نظر بعضی از جوانها چه آنهایی که اهل حرف زدنهای کودکانه و شلوغ کاریهایش هستند و چه آنهایی که به قول خودشان جدی هستند و رفتارهایشان اینطوری نیست این رفتارها میتواند بعضی چیزها را در جامعه و فرهنگ تغییر دهد.
مثلاً به نظر فرشاد هرچه میرویم جلوتر یکسری اخلاقهای قدیمیمان عوض میشود. مثل اینکه حرف زدن با مردم راحتتر شده است. این هم میتواند بخشی از همین تغییر باشد و فرهنگ تازهای به وجود بیاورد. یاسین میگوید: «به مرور زمان روی زندگی روزمره تأثیر میگذارد. وقتی پسری خودش را لوس میکند روی اینکه بعداً بخواهد کاری انجام دهد یا تصمیمی بگیرد تأثیر میگذارد.»
اما کسانی مثل شیرین که گاهی با همین کار خودش را برای پدرش لوس میکند تا پول بیشتری بگیرد و به قول خودش معمولاً هم جواب میدهد، میگویند که به نظرشان این کار خیلی کوچکتر و شخصیتر از آن است که بخواهد چیزی را تغییر دهد. شاید یک رفتار همهگیر برای راحتتر کردن زندگی و شاید هم بیان خواستهها و راحتتر به آنها رسیدن. یک راه سادهتر از دعوا، جنجال و جنگیدن. هرچه نباشد جوانها به قول خودشان دیگر از جنگیدن خستهاند.
- 12
- 3