چند سال پیش شاگردی داشتم که علی رغم درس خوب و هوش و استعدادی که داشت، همیشه در گوشه کلاس مینشست و معمولاً صحبتی نمیکرد، اعتماد به نفس فوقالعاده کمی داشت. حتی زنگهای تفریح هم همان گوشه مینشست و خود را با درس سرگرم میکرد. در آن دو سالی که شاگرد من بود هیچگاه پدر یا مادرش را ندیده بودم که به مدرسه بیایند و بخواهند از وضعیت تحصیلیاش اطلاع یابند.
حدس میزدم که والدینش فوت شده باشند. چرا که همیشه پیرزنی را میدیدم که بعد از اتمام مدرسه جلوی در منتظر پسرک است.
برای یک پسر آن هم در سن پانزده شانزده سالگی این همه سکوت و کم انرژی بودن بسیار عجیب است. روزی دلم را به دریا زدم و تصمیم گرفتم درباره زندگی شخصیاش از او سؤال بپرسم. همیشه دوست داشتم مشکلات شاگردهایم را بدانم تا بتوانم هر کمکی که از دستم برمیآید برایشان انجام دهم.در یکی از همان زنگ تفریحهایی که در گوشه کلاس مشغول کتابهایش بود از او خواستم زنگ آخر که تعطیل است را در کلاس بماند تا چند کلمهای با هم صحبت کنیم.چند سؤال راجع به پدر و مادرش پرسیدم و فهمیدم حدس من اشتباه بوده و والدینش از هم جدا شدهاند و با مادربزرگش زندگی میکند.«. . . یک خواهر پنج ساله دارم که در بهزیستی است. پدر و مادرم پارسال از هم جدا شدند. از وقتی من یازده سال داشتم جر و بحثهایشان شروع شد. پدرم پزشک است و قبلاً سالی چند ماه ایران نبود، الان هم که دیگر ایران زندگی نمیکند، مادرم هم پرستار است.
در همان سالهایی که پدرم برای دورههای پزشکیاش به خارج از کشور سفر میکرد، کارهای خانهمان را دوست پدرم انجام میداد. بهخاطر ارتباط زیادی که مادرم و دوست پدرم با هم داشتند تقریباً رابطهشان از حالت عادی خارج شده بود و صمیمی شده بودند. چند سال سر این موضوع پدر و مادرم با هم بحث داشتند. البته در آن سالها پدرم هم به مادرم خیلی وفادار نبود. تقریباً کینه از هم به دل گرفته بودند. هر وقت پدرم از سفر به خانه باز میگشت، مادرم وسایلش را جمع میکرد و به خانه پدرش میرفت و بعد که پدرم میرفت به خانه باز میگشت. اکثر اوقات هم من و خواهرم به خانه مادربزرگم میرفتیم تا شاهد بحث و دعواهایشان نباشیم. چند سال وضع زندگی ما همین بود تا اینکه تصمیم گرفتند از هم جدا شوند. مادرم میخواست بعد از طلاق با همان دوست پدرم ازدواج کند و پدرم هم تصمیمش بر رفتن از ایران بود.
تنها کسی که این میان ضرر کرد من و خواهرم بودیم. مادرم میخواست ازدواج کند و نمیتوانست دیگر از ما نگهداری کند البته اگر میتوانست هم زندگی دو نفره را بر زندگی با دو بچه و همسر ترجیح میداد. نمیدانم باید از دستش ناراحت باشم یا به او حق بدهم که برای زندگیش هر تصمیمی که میخواهد بگیرد، ولی مسئولیت من و خواهرم با او بود حداقل خواهرم که دختر بچه پنج سالهای است بیشتر به مادر نیاز دارد.
پدرم هم حاضر نبود ما را با خودش از ایران ببرد. البته این طور که اخیراً فهمیدهام مثل اینکه یک بچه دو ساله آلمانی دارد ولی حاضر نشد حتی من یا خواهرم را برای دو روز نگه دارد.
من و خواهر بیچارهام بچههای اضافهای شدهایم که نه مادرمان ما را میخواهد نه پدرمان.پارسال که برای طلاق پدرو مادرم به دادگاه رفتم، دادگاه به مادرم گفته بود که باید تا هفت سالگی از خواهرم مراقبت کند اما مادرم نپذیرفت حتی دادگاه او را مجبور هم کرد ولی خب زوری که نمیتوان بچه را به کسی سپرد تا از او نگهداری کند. در آن میان پدرم هم که کارهای رفتنش از ایران را انجام داده بود. حاضر به نگهداری از او نشد.
من را به خاطر سنم اختیار را به خودم دادند که بین پدر و مادرم یکی را انتخاب کنم اما در واقع من هیچ انتخابی نداشتم، هیچ کدام من را نمیپذیرفتند. بعد از آن جلسههای دادگاه، من با خرج پدرم نزد مادربزرگم زندگی میکنم و خواهرم هم در بهزیستی است و پدرم همه خرجهایش را میدهد. شاید وقتی کمی بزرگتر شد همراه مادر بزرگم رفتیم و خواهرم را هم از بهزیستی به خانه آوردیم. مادر بزرگم الان بهخاطر سنش نمیتواند از یک بچه پنج ساله مراقبت کند. کاش خواهرم زودتر بزرگ شود. واقعاً حس میکنم در این سن به خانواده نیاز دارد. الان هم چند ماه است که مادرم ازدواج کرده است. خالهام گهگاهی به ما زنگ میزند هم احوالمان را میپرسد هم گزارش زندگی مادرم را میدهد.
همه این اتفاقات نمیدانم تقصیر کیست و من هم نمیتوانم کسی را گناهکار بدانم فقط میدانم من و خواهرم هیچ گناه و تقصیری در این میان نداشتیم ولی تاوان همه چیز را ما دو تا داریم میدهیم. واقعاً کسی حال بچههایی را که از طرف نزدیکترین افراد خانوادهشان هم پذیرفته نمیشوند نمیتواند درک کند. کاش پدر و مادر من آخرین دسته این نوع پدر ومادرهایی باشند که حتی مسئولیت فرزندانشان را هم به خاطر خودشان نمیپذیرند. . . » حالا میفهمیدم همیشه آن گوشه کلاس فقط مشغول درس نیست بلکه بیشتر از درس مشغول روزگاری است که زندگیاش را به اینجا رسانده است.
مشاور حقوقی
حضانت به معنی حق یا تکلیف در نگهداری یا سرپرستی کودک است. قانونگذار حضانت را به ابوین طفل واگذار کرده است. حضانت هم حق است هم تکلیف. اگر حضانت صرفاً حق بود ابوین میتوانستند این حق را از خود سلب کنند ولی در عین حال حضانت تکلیف هم میباشد به این معنا که اگر دادگاه حضانت را به یکی از ابوین سپرد و او نپذیرفت دادگاه او را الزام میکند. بنابر ماده ۱۱۶۹ قانون مدنی طفل زیر هفت سال اولویت حضانت وی با مادر است و پس از آن تا سن بلوغ برعهده پدر و پس از آن به انتخاب خود میتواند با هر یک از پدر یا مادر زندگی کند. با آوردن لفظ اولویت این معنا از ماده مذکور استنباط میشود که در شرایط مساوی پدر و مادر، حق تقدم با مادر است زیرا که کودک زیر هفت سال وابستگیاش به مادرش بیشتر است. حضانت لزوماً بعد از طلاق مطرح نمیشود بلکه قانونگذار با آوردن عبارت جدا زندگی کردن در ماده ۱۱۶۹ این مفهوم را رسانده است که به جز طلاق در صورتی که زوجه مسکن علی حده داشته باشد نیز بحث حضانت مطرح است. قانون در ماده ۱۱۷۳ شرایطی را مقرر داشته است که آنها را به صورت مصداقهایی از مواردی که مانع حضانت یا باعث سلب حضانت از پدر و مادر میشود، مشخص کرده است. برای مثال؛اعتیاد، فساد اخلاقی، بیماریهای روانی، سوء استفاده از طفل، ضرب و جرح خارج از حد متعارف و. .. در این مطلب به موردی پرداختهایم که پدر و مادر حق خود را از حضانت سلب و تکلیف خود را در رابطه با حضانت نمیپذیرند.
برای این بحث به واژه اولویت حضانت مادر برای طفل زیر هفت سال در ماده ۱۱۶۹ قانون مدنی باز میگردیم. این ماده اشعار داشته است که اولویت حضانت طفل زیر هفت سال با مادر است ولی منظور از این اولویت به این صورت نیست که اگر مادر خواست حضانت را میپذیرد و اگر نخواست هم آن را رد میکند. در واقع این دادگاه است که از حق اولویت برای مادر استفاده میکند نه خود مادر. حال ما در اینجا با این مسأله روبهرو هستیم که اگر طفل پنج ساله را دادگاه حضانتش را به مادر سپرد و مادر آن را قبول نکرد و سپس پدر هم حضانت را برعهده نگرفت، دادگاه چه تصمیمی میگیرد؟ تجلی استفاده واژه اولویت در اینجا است که مادر میتواند از حق خود بگذرد اما این در صورتی است که پدر حضانت را بپذیرد و اگر اختلافی بین پدر و مادر در رابطه با حضانت باشد، دادگاه طفل را تا هفت سالگی به مادر میسپارد و او را مکلف به حضانت میکند اما اگر با الزام دادگاه هم تکلیف میسر نشد، طفل را با هزینه پدر نگهداری میکنند. بدین معنا که حضانت نهایتاً بر گردن پدر میافتد.
بعد از هفت سالگی هم حضانت برعهده پدر است و اسقاط آن از جانب پدر موجه نیست اما در صورت عدم پذیرفتن طفل را در صورت درخواست و رضایت مادر به او میسپارند و در صورت عدم برعهده گرفتن حضانت توسط مادر، دادگاه پدر را الزام میکند و اگر این الزام مؤثر واقع نشد، طفل با هزینه پدر نگهداری میشود؛مثل سپردن به بهزیستی، مثل پرستار گرفتن برای طفل و. . . دختران بعد از نه سال قمری و پسران بعد از پانرده سال قمری از حضانت ابوین خود خارج میگردند و بعد از آن میتوانند به انتخاب خود با هر یک از پدر یا مادر خود زندگی کنند. در صورت عدم پذیرش حضانت توسط ابوین، فرزند که واجب النفقه پدر است میتواند از پدر خود مطالبه نفقه کند و این نفقه را حتی برای زمانی که بعد از سن بلوغ تحت سرپرستی مادر است هم میتوان از پدر مطالبه کرد. البته قابل ذکر است که علاوه بر مطالب فوق، رعایت مصلحت فرزند برای دادگاه مسألهای بسیار مهم و قابل توجه است
- 17
- 5