این روزها تقریبا هر مستاجری را میبینید از صاحبخانهاش و افزایش عجیب و غریب کرایه خانه گلایه دارد. خیلی از مستاجرها به ویژه در تهران به این نتیجه رسیدهاند که حاشیه نشینی را انتخاب کنند یا راهی شهرهای کوچکتر شوند.
طرز تفکر صاحبخانه، برگرفته از شرایط جامعه است. آنها با خود میگویند در این شرایط مگر کسی به ما رحم میکند که ما هم به دیگران رحم کنیم؟ شرایط اقتصادی؛ انسانها را تبدیل به گرگهایی میکند که تنها به فکر حیات خود هستند و به دیگران و هم قبلیهایهای خود کاری ندارند.
معمولا در این شرایط قشر ضعیف که مستاجرها در آن قرار میگیرند، مجبورند برای رسیدن به آرامش به یک جای امن بروند و زندگی را انتخاب کنند که هزینهای کمتر دارد و البته ای کاش درد فقط اجاره بود.
خیلی از والدین مجبور هستند برای تامین کالاهای اساسی زندگیشان، چشم خود را به خواستههای خانواده ببندند و آنها را توجیه کنند که فعلا پولشان به خرید لباس، اسباب بازی، سفر و ... نمیرسد.
نگارنده این متن، دو ماه یک بار حداقل ۳ کتاب میخرید اما حالا چند ماهی است که زورش به خرید کتاب نمیرسد. وقتی شرایط اقتصادی به مرحله، جان کندن مردم برای به دست آوردن پول و مدیریت آن میرسد، آدمها مجبور هستند از نیازهای فرهنگی و اجتماعی خود بگذرند تا به تامین نیازهای اساسی زندگی برسند.
قیمت میوه به جایی رسیده است که واقعا بخشی از مردم نمیتوانند در ماه یک کیلو میوه بخرند. بارها در بازار روز مشاهده کردهام، برخیها از میان میوههای لک دار چند عدد بر میدارند تا هم ارزانتر باشد و هم بچههایشان در ماه میوه بخورند.
از زمانی که آفتاب طلوع میکند، مشکلات و فکرهای مختلف به سر آدم آوار میشود تا زمانی که عزم غروب کند. هنگام خواب هم فکر کردن به فردا و فرداها دست از سر آدم بر نمیدارد.
این که فردا چه خواهد شد؟ پول صاحبخانه را چه کنیم؟ شهریه دانشگاه را چگونه پرداخت کنیم؟ گوشت، مرغ و برنج را چگونه بخریم؟ همه اینها را به نگرانی در مورد سال آینده و وضعیت کرونا اضافه کنید تا ببیند چه شتر، گاو پلنگی است وضعیت ما !
تازه این احوال افرادی است که سر ماه حقوق میگیرند. بیچاره آنهایی که چند ماه بی حقوق، روز و شب خود را سپری میکنند و از این و آن قرض میگیرند، به امید آنکه با حقوقهای عقب افتاده هم قرضها را بدهند هم زندگی کنند.
بله، زندگی سخت شده است و در این میان اولین قربانی، وجدان، انصاف و همدردی است. همه میخواهند زنده بمانند و تلاش میکنند در مرداب گرانی غرق نشوند.
مصطفی داننده
- 12
- 2