جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳
۱۷:۳۲ - ۱۱ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۲۸۳۱
رفاه و آسیب های اجتماعی

کابوس ۸ ساله پسر تحصیلکرده پایان یافت

اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,آسیب های اجتماعی,زندان

علی‌دانشجوی رتبه هشتم کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی است. او در ١٦ سالگی وقتی در مدرسه شبانه‌روزی درس می‌خواند در سلف غذاخوری با یکی از دوستانش درگیر شد و او را با ضربه چاقویی که به پایش زد مصدوم کرد.مصدوم یک ماه در حالت کما بود و بعد از مدتی با نقص عضو از ناحیه پا به زندگی بازگشت. علی را به کانون اصلاح و تربیت بردند و ٧ تا ٨ ماه آنجا ماند. بعد هم او را به زندان اصلی منتقل کردند.

 

در دادگاهی که همان زمان تشکیل شد علی محکوم به پرداخت دو دیه کامل و ٤٥‌درصد دیه کامل دیگری شد که آن زمان نزدیک به ١٧٠‌میلیون تومان می‌شد. درنهایت قرار شد ٨-٧ میلیون تومان به صورت قسطی به شاکی پرداخت شود و رضایت دهند.با این قرار علی از زندان آزاد شد،کنکور داد و در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران قبول شد. یک ترم به دانشگاه رفت اما دوباره شاکی ادعای دیه بیشتری کرد و حکم جلب علی را گرفت و او را به زندان انداخت. بعد از مدتی دوباره خانواده‌اش توانستند با مبلغی خانواده شاکی را راضی کنند تا او از زندان آزاد شود.این‌بار علی درسش را تمام کرد و با رتبه یک (شاگرد اولی) از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و همزمان با رتبه ١٠ در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شد. دو ترم به کلاس رفت و دوباره شاکی حکم جلبش را گرفت.

 

این‌بار از طرف حراست دانشگاه او را خواستند و همه دانشجویان در جریان این حادثه قرار گرفتند. از یکسال پیش تمام پرسنل دانشگاه برای آزادی او تلاش‌های بسیاری کردند. حدود دو هفته قبل دانشجویان و اساتید دانشگاه گروه تلگرامی راه انداختند و درباره وضعیت علی صحبت کردند و از مردم برای تامین دیه او کمک خواستند. خیلی زود این مبلغ جور شد و دیروز ظهر علی در دادگاه کیفری تهران حاضر و بعد از ٨ سال زندگی در تعقیب و گریز آزاد شد.

 

حالا که دیگر کابوس‌هایت تمام شده و یک زندگی آزاد مقابل رویت قرار گرفته چه احساسی داری؟

انگار که امروز دوباره متولد شده‌ام و زندگی‌ام از نو شروع شده است. روزهایی که در زندان بودم جلوی چشم‌هایم است. آنوقت‌ها می‌خواستم با درس خواندن روحیه خودم را حفظ کنم و ثابت کنم که این اتفاق فقط اشتباه بوده. درس می‌خواندم تا بالاخره یک روزی از شرمندگی پدر و مادرم بیرون بیایم. حالا امروز جواب همه تلاش‌هایم را گرفته‌ام؛ می‌توانم برای ١٠ یا ٢٠ سال آینده‌ام برنامه‌ریزی کنم. من قبل از این حتی برای یک هفته هم نمی‌توانستم برای خودم برنامه‌ریزی کنم. زندگی من در لحظه می‌گذشت. حتی نمی‌توانستم به این فکر کنم که یک لحظه دیگر در زندگی‌ام چه اتفاقی می‌افتد.

 

‌ شاکی با چه مبلغی رضایت داد؟

ما در جلسه‌ای که روز دوشنبه با حضور اساتید در دانشگاه داشتیم روی مبلغی توافق کردیم که قرار شد رسانه‌ای نشود. ‌

 

جلسه آخر رویارویی شما برای رضایت چگونه گذشت؟

اتفاقی که امروز افتاد از چیزی که حتی فکرش را می‌کردم خیلی بهتر بود. امروز شاکی هم خوشحال بود و رضایت قلبی داشت. من هم از خوشحالی او خوشحال بودم. می‌خواهم درس بخوانم و ان‌شاءالله سال آینده در رشته علوم سیاسی رتبه یک دکترا را بیاورم. این کار را می‌کنم که افرادی که برای آزادی‌ام کمک کردند، خوشحال شوند.

 

‌ از روزهایی که این اتفاق برایت افتاد بگو. آن موقع به چه چیزی فکر می‌کردی؟

وقتی این اتفاق افتاد من ١٦ سال بیشتر نداشتم و چیز زیادی از زندگی نمی‌دانستم. همان روز خیلی به زندگی‌ام فکر کردم. دلم می‌خواست زمان دکمه برگشت داشت و همه‌چیز به قبل برمی‌گشت و این کار را نمی‌کردم. وقتی همکلاسی‌ام زخمی شد، انگار خواب می‌دیدم. انگار در رویا او را جلوی چشم‌های من از مدرسه با ماشین بیرون بردند. می‌دانستم قرار است به زندان بروم و زندگی‌ام نابود است اما با خودم گفتم که این آخر خط زندگی من نیست. باید همه تلاشم را کنم تا زندگی‌ام را نجات بدهم. می‌دانستم اگر به زندان بیفتم پدر و مادرم توانایی پرداخت دیه را ندارند وخودم هم که وقتی ندارم تا کار کنم و این پول را جور کنم. باید تمام تلاشم را کنم که دوباره به زندگی برگردم. فردای روز حادثه تصمیم گرفتم طوری خودم را در جامعه نشان بدهم که افکار عمومی به سویم مثبت شود. مطمئن بودم اگر یک روزی من تلاش کنم و خودم را نشان بدهم جامعه از من حمایت می‌کند که خدا را شکر این اتفاق هم افتاد و مردم در آخرین لحظاتی که زندگی‌ام در مرز نابودی قرار داشت با گلریزان به کمکم آمدند.

 

‌ روزهای تلخ این هشت سال و ترس همیشگی از دستگیری چطور گذشت؟

سال ٩٠ اوایل ترم دوم دانشگاهم بود که در خوابگاه بودم و از حراست من را خواستند. فهمیدم آمده‌اند تا من را ببرند. تازه اول ترم بود و سخت‌ترین اتفاق ممکن این بود که درس‌ها و زندگی‌ام را رها کنم و دوباره به زندان بروم. یکی از روزهایی که در زندان بودم دادستان و قضات شهرستان به آنجا آمدند. مسوول زندان من را پیش آنها برد تا صحبت کنیم. وقتی من را دیدند خیلی از این وضعیت ناراحت شدند.

 

به رییس زندان گفتند که چرا اجاره نمی‌دهید علی از زندان بیرون بیاید؟

مسوولان هم جواب دادند که او باید برای آزادی‌اش ٤٠٠ میلیون تومان وثیقه به شاکی‌اش بدهد تا بتواند رها شود. دادستان آنجا تحت تاثیر قرار گرفت. بیشتر به خاطر اینکه در زندان با همه زندانی‌ها، افسرها و همه رابطه خیلی خوبی داشتم و دل‌شان می‌خواست که به من کمک کنند.دادستان گفت که من می‌توانم با یک فیش حقوقی ٣٠ میلیون تومانی چند روز برای تو مرخصی بگیرم. من هم خیلی زود این فیش را آماده کردم و به زندان دادم و یک راست به دانشگاه رفتم و انتخاب واحدم را انجام دادم. اگر این کار را نمی‌کردم دیگر نمی‌توانستم برای ترم بعد انتخاب واحد کنم و از دانشگاه اخراج می‌شدم. آن هم‌زمانی که هیچ امیدی به آزادی‌ام نداشتم.هنوز ده روز به اول مهرماه مانده بود که با یکی از پرسنل زندان مشغول درست کردن پرونده زندانی‌ها بودیم که به من گفت: «من قرار است تا آخر هفته به مکه بروم و تو را دعا می‌کنم.» من از حرفش خوشحال شدم اما در دلم گفتم من که پولی برای دادن دیه ندارم و شاکی هم رضایت نمی‌دهد. انگار که معجزه اتفاق بیفتد. روز اول مهر نگهبان زندان آمد و در را باز کرد و گفت: علی تو آزادی. لحظه اول شوک شده بودم و هزاران فکر به ذهنم هجوم آورد که چه اتفاقی افتاده.

 

آیا کسی حاضر شده این دیه را بدهد؟

آیا خانواده شاکی برای همیشه رضایت داده‌اند... خلاصه در همان یک لحظه به همه‌چیز فکر کردم جز آزادی.ماجرای آزادی‌ام از این قرار بود که پدرم، برادرم را برای درمان به بیمارستان برده بود و آنجا با چند تا از وکلا آشنا شده بود. از آنجایی که آنها با قانون آشنایی داشتند ‌بندی را پیدا کرده بودند که بر طبق آن من می‌توانستم موقتا آزاد شوم تا دیه‌ام تقسیط شود.

 

‌ پدر و مادرتان خبر آزادی را می‌دانند؟

از آنجایی که بارها خبر آزادی‌ام را به خانواده‌ام می‌دادم و آنها با خوشحالی به تهران می‌آمدند و دوباره همه‌چیز خراب می‌شد دیگر این‌بار به آنها چیزی نگفتم تا همه‌چیز ختم به خیر شود و خودم هم این را باور کنم. چند ساعت دیگر بهشان زنگ می‌زنم و دعوت‌شان می‌کنم بیایند تهران و حکم آزادی‌ام را نشان‌شان می‌دهم.

 

 

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 9
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش