به گزارش جام جم، در مشهد سراغ اسماعیلآباد را از هرکسی بگیرید، همه با یک نشانی شما را به مقصد میرسانند، یک نشانی سرراست و راحت: الماس شرق.
اسماعیلآباد گرچه قدیمیتر است و بزرگتر، اما حالا همه این محله را به همان نشانی نزدیکیاش به الماس شرق میشناسند و اینطور آدرس میدهند: پشت الماس شرق. یعنی همان مجتمع بزرگ تفریحی و تجاری که تازه چندسال است روی خاک مشهد رشد کرده و پا گرفته . الماس شرق که آمد، خیلیها روزهای بهتری را برای اسماعیلآباد پیشبینی میکردند، روزگاری که موج آبادی از این الماس تراشخورده خوش برورو به زمینهای حاشیهاش هم برسد.
حاشیه اما حاشیه است؛ حتی اگر فقط چند کیلومتر با یک مرکز بزرگ تفریحی ، توریستی و تجاری فاصله داشته باشد. اسماعیلآبادی ها این را خوب فهمیدهاند . حالا خیلی وقت است که دیگر حتی سرشان را بالا نمیگیرند تا گنبد شیشهای الماس شرق را ببینند، همان که از پنجره خانهها و کنج کوچههای این محله پیداست.
پیک های موتوری برای مواد مخدر
اسماعیل آباد برای ما با صدای موتورسیکلت شروع میشود. یک موتور هوندای قدیمی دو ترک، راکب موتور به سرعت از کنار ما میگذرد و میرود. دوربین عکاس را که میبیند ، مسیرش را عوض میکند، میپیچد داخل یکی از کوچهها. دنبالش می رویم، سرک میکشیم داخل کوچه، اما دیگر خبری از موتور نیست. معلوم نیست دری به رویش باز شده یا از انتهای کوچه راهش را کج کرده به سمت یک کنج امن. ما راه رفته را برمیگردیم به سمت خیابان اصلی.
فرهاد را همانجا میبینیم، یکی از ساکنان قدیمی اسماعیل آباد. فرهاد البته اسم واقعیاش نیست. میترسد اسم واقعی اش را بگوید، بعدها موادفروشها، راه خودش یا بچههایش را ببندند. با دست کوچههای تنگ و باریک اطراف را نشان میدهد و میگوید:« ببینید اینجا پاتوق موتوریهایی است که بیشتر نزدیک میدان فهمیده و بلوار خیام میایستند. اینها پیکاند. مشتریها را سوار میکنند میآورند اینجا، میسازند، بعد هم برمیگردانند. هم پول مواد را میگیرند ، هم کرایه رفت و آمد را.»
فعلا از موتوری هایی که فرهاد میگویند پیک مواد مخدر هستند، خبری نیست. انگار بوکشیده باشند حضور ما را؛ محله در سکوتی سنگین فرو رفته.
فرهاد دوباره با دست به کوچههای اطراف اشاره میکند و میگوید:« از تمام شهر برای مصرف مواد میآیند اینجا؛ این موتوریها راه بلد خانهها هستند.»
منظور فرهاد از خانه ها، همان جاهایی است که خیلی ها بی دغدغه میتوانند مواد بکشند. حرف به اینجا که میرسد گلایه های این ساکن قدیمی اسماعیلآباد هم شروع میشود:« اینجا هرچند وقت یک بار میریزند خانه مواد فروشها را پلمپ میکنند، بعد پانزده روز، یک ماه خبری از مواد فروشها نیست، بعد که آبها از آسیاب افتاد دوباره شروع میکنند. الان این کوچه غربتها همیشه پر از موادفروش است.»
کوچهای که او اشاره میکند، شبیه بقیه کوچههاست با خانههایی کوچک که کنار هم شانه به شانه قد کشیدهاند روی خاک کوچه، دیوار خانهها آجری است . درها کوچک و پنجرهها فلزی و زنگزده. چشم ما غریبه ها که روی دیوار خانه ها می چرخد، پنجره ها یکی یکی بسته می شود و آدم ها گم می شوند پشت درهای نیمه باز.
خرید و فروش علنی مواد مخدر در روز روشن
اسماعیل آباد حاشیه است و حال حاشیه تا بوده خوب نبوده. حاشیه همیشه زخم داشته، زخمی پر درد و رنج. رنج حاشیه نشینی را اما فقط آنهایی حس میکنند که روز و شب شان در حاشیه می گذرد . یکی مثل حبیب، میوه فروش محله، که ۴۵ ساله است و خودش و پدر ۸۰ سالهاش همینجا به دنیا آمده اند. آنقدر که دلبسته همین جا شده باشند حتی اگر سال به سال بعضی مشکلات محله بیشتر شود. مشکلاتی که حبیب به آنها اشاره می کند نه، آب و برق است ، نه گاز لوله کشی، نه کمبود امکانات ورزشی و مراکز تفریحی و پارک، نه حتی مدرسه.
اهالی دیگر با این مشکلات کنار آمده اند، با بود و نبودشان ، کم و زیادشان ساخته اند. آنچه این روزها بیشتر از همه آزارشان می دهد حکایت تلخ رشد آسیبهای اجتماعی است:« الان سر این چهارراه را نگاه کنید، همیشه چندتا جوان اینجا نشسته اند. ته جیبشان را بگردی همیشه مواد هست، بیشترشان مواد فروشند. غریبه هم که باشید باز هم مواد بخواهید نمیگویند ما شما را نمیشناسیم، چکاره اید ؟ راحت به شما جنس میدهند.»
این را حبیب می گوید و همسایه دیوار به دیوار مغازه اش که افغان است و سنی، دنباله حرف هایش را می گیرد و می گوید:« الان یک سال است که اینجا پاسگاه راه افتاده ما هم با پاسگاه همکاری داریم. هروقت این اراذل و اوباش اینجا جمع می شوند ما زنگ می زنیم خبر می دهیم. آنها هم مامور می فرستند اینها را متفرق می کنند. اما بعد از رفتن مامورها، آنها دوباره جمع می شوند.»
حالا نوبت یکی دیگر از اهالی محل است که گلایه کند:« اینها برای ما مزاحمت درست می کنند،ما خیلی وقت ها اعتراض می کنیم اما به جایی نمی رسیم؛ اینها از اینجا نمی روند.»
حبیب هم دوباره به بحث برمی گردد:« کجا بروند از اینجا بهتر؟ اینها مستاجر هستند، کرایه ها هم اینجا ارزان است. الان بهترین خانه اینجا کرایه اش ۲۵۰ هزارتومان است با دو میلیون پیش. به صرفشان است که اینجا بمانند.اینها آبروی محله ما را برده اند. ما قدیمی ها دیگر رویمان نمی شود بگوییم کجا زندگی می کنیم. اینها هرکاری می کنند، از نظر مواد مخدر ، دزدی و... قرارداد سه ماهه می بندند. وقتی خانه هایشان پلمپ می شود باز می روند یک جای دیگر کاسبی راه می اندازند.»
بومی های اسماعیل آباد ، آنها که نسل به نسل اینجا بزرگ شده اند غریبه ها را دوست ندارند، تازه وارد ها مهاجرانی هستند از راه های دور و نزدیک. آدم هایی که آمده اند و با خودشان حرف و حدیث آورده اند. حبیب می گوید:« ما نمی توانیم از اینجا برویم؛ ریشه های ما اینجاست، وگرنه می رفتیم. چهار هکتار زمین کشاورزی داریم، خانه و زندگی و فامیل مان اینجاست. اما الان دیگر خیلی وقت است احساس امنیت نداریم. از کل شهر هرکسی که بخواهد مواد تهیه کند می آید اینجا. چرا؟ چون خوش مسیر است. دسترسی اش بهتر است. تا بخواهند بروند قلعه ساختمان دوساعت توی ترافیک طول می کشد. اما همه از بلوار خیام می اندازند ده دقیقه ای می رسند اینجا. »
اعتیاد به چشم بچه های محله غریبه نیست
علی، محمدرضا و ۲ تا محمد، آنها را کمی آن طرف تر از خانه بهداشت می بینیم؛ چهار نفرند با دوتا دوچرخه. دو به دو نشسته اند پشت رکاب. صدای خنده هایشان از دور بلند است. به چشم شان غریبه میآییم ، نزدیکتر که میشوند میایستند. بچه همین محل هستند؛ بچه اسماعیلآباد.
علی ۱۳ ساله است، محمدرضا ۹ ساله. محمدها هم همسن و هم نامند؛ حتی نام فامیل شان هم یکی ست؛ نسبت فامیلی دور دارند. بچه ها دانش آموز مدرسه شهید اقبالی هستند. معتادها به چشم آنها هم غریبه نیستند؛ مثل خیلی دیگر از اهالی منطقه. آنها هم همیشه یک گوشه ، کنج یک دیوار ، زیر سایه یک درخت کارتن خواب ها را دیده اند؛ حتی آن طرف دیوارپشتی مدرسه شان. « معتادها ما را اذیت میکنند، ما هم آنها را با سنگ میزنیم. چند روز پیش با سنگ زدیم، چرتشان پرید. دنبالمان کردند.» این را علی میگوید و بقیه میخندد. محمدرضا هم میگوید:« یک بار هم من را گرفتند زدند، چاقو هم داشتند خدا رحم کرد. »
میپرسیم: تا حالا دیدی مواد بکشند؟
علی زودتر جواب میدهد:« همیشه... هرجا خلوت باشد مواد میکشند.»
چطوری می کشند؟
علی دستش را جلوی دهانش میگیرد و با انگشت هایش برای ما ادای مصرف مواد را درمیآورد و دوستانش باز میخندند.
«نمیترسید از معتادها؟ » این را ما میپرسیم و این بار محمدرضا زودتر جواب میدهد:« نه چرا بترسیم؟ بیشترشان ما را می بینند فرار می کنند.»
علی هم میگوید:« اینجا پر از معتاد است، ما دیگر عادت کردیم.»
پدرومادرتان نمیگویند نزدیک معتادها نروید؟
علی: میگویند اما ما گوش نمیکنیم.
محمد: ما نمی رویم آنها خودشان میآیند. پشت مدرسه ما پاتوق معتادهاست.
محمدرضا: خودمان یک وقت هایی می رویم بیرون مدرسه آنها را تماشا میکنیم.
چه چیزی را تماشا میکنید؟
علی صدایش را آهسته تر میکند:« آنجا بیشتر سرنگ میزنند چون خلوت تر است...روی زمین پشت مدرسه پر از سرنگ است. من چندبار دیدم که به پهلوهایشان سرنگ میزنند.»
معلمتان نمیگوید نزدیک معتادها نروید؟
محمد: چرا معلم ما میگوید آنها ویروس دارند، مریض هستند، نزدیکشان نشوید! اما ما گوش نمیکنیم.
چرا گوش نمیکنید؟
علی: خب وقتی خمارند آواز میخوانند، ما هم میخندیم. بعضی وقت ها هم با هم آواز می خوانیم.
مصرف مواد مخدر برای بچههای این محله تصویر غریبی نیست؛ آنقدر آشنا و عادی است که مایه تفریحشان بشود گاه و بیگاه. این واقعیت محله اسماعیل آباد است؛ آسیب های اجتماعی رهایشان نمیکند و حتی تا پشت دیوار مدرسه هم دنبال شان میآید؛ مشکلی که دلیل نگرانی خیلی از ساکنان این منطقه است.
سکونت بیش از یک میلیون حاشیه نشین در مشهد
همه این مشکلات را که کنار هم میگذاریم به یک معضل بزرگ میرسیم؛ رشد آسیب های اجتماعی در منطقه؛ مشکلی که نه فقط روی سر اسماعیل آباد، که مدتهاست بر سر سکونت گاه های غیررسمی دیگر مشهد هم سایه کرده است. این جمله را از زبان مدیرکل دبیرخانه ستادبازآفرینی شهری وزارت مسکن و شهرسازی بخوانید. از زبان نریمان مصطفایی؛ آن هم وقتی که در جمع خبرنگاران از آخرین آمار سکونت گاه های غیررسمی مشهد سخن می گوید.
آماری تکان دهنده که از وجود ۴۰۰۰ هکتار سکونت گاه غیررسمی در این شهر خبر می دهند. مصطفایی با اعلام این خبر می افزاید:« مشهد یک میلیون و ۱۵۰ هزار جمعیت حاشیه نشین دارد. این یعنی بیش از ۳۴ درصد از شهر مشهد جزو حاشیه آن محسوب می شود و ۲۰ درصد از جمعیت این شهر هم حاشیه نشین است.» این اما همه ماجرا نیست، دبیر کل ستاد بازآفرینی شهری وزارت مسکن و شهرسازی در ادامه از آسیب های اجتماعی مختلفی پرده برمی دارد که مدتهاست در حاشیه ها جولان می دهند. حاشیه های که مصطفایی درباره شان می گوید:« ضریب بالای وقوع جرم، اسکان رو به رشد، اعتیاد، قرار گرفتن خانهها در حریم خطوط فشار قوی برق و شبکه روباز فاضلاب از جمله ویژگیهای مناطق حاشیهای شهر مشهد هستند.»
زنگ هشدار ماجرا وقتی بیشتر به صدا در می آید که به بقیه آمارهای این مقام مسئول توجه کنیم؛ به اینکه:« میانگین نسبی سن جمعیت حاشیه نشین مشهد ۲۶ سال است و ۳۴ درصد از جمعیت حاشیه نشین آن را جوانان تشکیل میدهند.»
جمعیتی که حالا مدتهاست زیر سایه آسیب های اجتماعی نفس می کشد، رشد می کنند و پیر می شوند. جمعیتی که در دنیای آمارها حال و روز خوشی ندارند. مخصوصا وقتی عدد و رقم ها از اختلاف های معنادار بین آنها و میانگین کشوری خبر می دهند. مثل اینکه میانگین کشوری افراد ازدواج نکرده ۵۴ درصد است این در حالیست که در سکونتگاههای غیر رسمی شهر مشهد ۶۵ درصد مجرد هستند.
مشکلات اسماعیل آباد هنوز ادامه دارد
به این آمارها اگر، جمعیت ۱۲ درصدی ترک تحصیل کرده های حاشیه نشین های مشهد و نرخ ۲۵ درصدی بی سوادی و ۱۸ درصدی بیکاری را هم اضافه کنیم به واقعیتی تلخ می رسیم. به اینکه حاشیه ها و مشکلات شان هر سال که می گذرد بزرگتر می شوند.
ما این موضوع را با رحیم نوروزیان فرماندار مشهد در میان می گذاریم. مسئولی که میگوید خودش چندین بار اسماعیل آباد را از نزدیک دیده و با مشکلاتش آشناست. نوروزیان ادامه می دهد:« مهمترین کاری که در سال های اخیر در این منطقه انجام شده ، این بوده که یک کلانتری اینجا دایر شده است، پایگاه بسیج فعال شده و اصلا با گذشته قابل مقایسه نیست ، مشکل اعتیاد وخرید و فروش مواد، به آن شکل قدیم دیگر نیست و تا اندازه ای کاهش پیدا کرده، مخصوصا بعد از اینکه خانه هایی خاص در این منطقه با حکم دستگاه قضایی خراب شدند؛
این خانه ها اصلا خانه نبودند، محل تبادل مواد مخدر و به نوعی لانه و خانه تیمی جرائم مربوط به مواد مخدر بودند. »
با اینحال فرماندار مشهد تاکید می کند که مشکلات این منطقه بصورت کامل و صفر تا صد حل نشده است:« مشکلات این منطقه و بقیه نقاط حاشیه ای مشهد مسائل پیچیده و چند عاملی است که باید در جای خودشان حل شوند؛ این طور نیست که ما تحلیل تک عاملی کنیم و بگوییم اگر چهار تا کلانتری درست کردیم مساله مواد مخدر و معتادان حل میشود ، این شاید موثر باشد اما کافی نیست چون ریشه این مسائل جای دیگری است.»
نوروزیان ادامه میدهد:« ما برای حل مشکل حاشیه نشینی اسماعیل آباد نیازمند اعتبارات بیشتر هستیم. نیروی انتظامی ما باید بیشتر تقویت شود. از طرف دیگر مساله اقتصادی هم مطرح است، چراکه بخشی از کسانی که در این منطقه و نقاط حاشیه ای دیگر مشهد سکونت می کنند از جای دیگری به مشهد آمده اند، ما باید از مبدا جلوی این ها را بگیریم یعنی اگر بتوانیم مشکلات اقتصادی این مهاجران را در چابهار، کرمان ، زابل، زاهدان ، درگز ، بجنورد ، قوچان ، اسفراین و ...حل کنیم تا اندازه زیادی از بار مشکلات نقاط حاشیه ای مشهد کاسته می شود.»
- 13
- 2