«سلامت جسم»، «سلامت روان»، «اختلال روحی و روانی»، «خشونت»، «کودکآزاری» و «سالمندآزاری» اینها بخشی از عباراتی است که در سالهای اخیر به ویژه ماههای گذشته بارها از سوی مسئولان مطرح شده است.پدیدههایی که در یک دهه اخیر ظهورشان پررنگ و پررنگتر و به مرور تبدیل به معضل شدند.
۱۲سال پیش پیشنویس سلامت روان تدوین شد تا در قالب لایحه برای تصویب به مجلس برود اما این انتظار آنقدر طولانی شد که این روزها از خشونتهای خیابانی گرفته تا خبرهای ناگوار درباره «کودکآزاری»ها، این سوال را در ذهن به وجود میآورد که چه بر سر جامعه آمده است. رئیس سازمان بهزیستی کشور در تازهترین اظهارات خود میگوید: آمار اختلالات روانی در میان ساکنان شهرها بیشتر است.
به گفته انوشیروان محسنیبندپی، براساس آخرین پیمایش ۲۳درصد جامعه بهنوعی دچار اختلالات روانی هستند که این آمار در شهرهای بزرگتر بهمراتب بیشتر است. از سوی دیگر، بسیاری از بیماریها همچون چربی خون و استرسهای قلبی ریشه در اختلالات روحی و روانی دارند.
با این توضیح که در حال حاضر ۴۲درصد مرگومیر در کشور ناشی از بیماریهای قلبی و عروقی، ۱۷.۵درصد سوانح و ۱۴درصد سرطان است. بر این اساس میتوان گفت اگر میخواهیم جلوی ابتلا به بسیاری از بیماری های جسمی را بگیریم باید اختلالات روحی و روانی را تحت کنترل قرار داده و مراقبت و درمان کنیم.
به عقیده رئیس سازمان بهزیستی کشور، استفاده از ظرفیت تمامی مردم برای کاهش آسیبهای اجتماعی ضروری است. در این میان، سلامت جسمی با سلامت اجتماعی فرق اساسی دارد و به دلیل پیچیده بودن آسیبهای اجتماعی، تمامی دستگاههای اجرایی باید در این عرصه وارد عمل شوند.
او درحالی همه نهادها و مردم را به مشارکت برای کاهش آسیبهای اجتماعی فراخوانده است که در سالهای گذشته بارها درباره اهمیت برنامهریزی و ورود همه دستگاههای اجرایی صحبت شده اما در عمل اتفاقی نیفتاده است تا جایی که آمارها درباره خشونتهایی که به شکلهای مختلف و عجیب در همین ۶ماه اخیر شاهد آن بودیم، نگرانی را به میان جامعه هم کشانده است.
اما روی دیگر سکه خشونت علیه زنان است؛ اعلام این خبر که «۲۷درصد زنان تهرانی، قربانی خشونت شدهاند» از سوی رئیس مرکز توسعه، پیشگیری و درمان اعتیاد سازمان بهزیستی کشور این سوال را مطرح میکند که اقشار آسیبپذیر مانند کودکان و زنان در برابر خشونت چه کاری میتوانند بکنند جز سکوت.
فرید براتیسده در اینباره به ایسنا میگوید: بهتازگی پژوهشی در تهران توسط اساتید دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی انجام شده که در آن هزار زن از مناطق ۲۲گانه شهر تهران به شکل تصادفی شرکت کردهاند. طبق نتایج این مطالعه، ۲۷درصد از زنان تهرانی ۱۹ تا ۴۹ساله در این پژوهش اظهار کردهاند که در یک سال اخیر مورد خشونت همسرانشان قرار گرفتهاند درحالی که زنان نباید در مقابل خشونت سکوت کنند.
بیپناهی و ترس از آبرو
این اظهارنظر براتیسده درحالی است که هنوز بسیاری از افراد جامعه نمیدانند وقتی با خشونت مواجه شدند اعتراضشان را به کجا اعلام کنند. هرچند که پرداختن به چنین موضوعی چندان هم راحت نیست چراکه این موارد با مسائل فرهنگی گره خورده است. بهعنوان نمونه، وقتی زنی از سوی همسرش آزار روحی و جسمی میبیند از ترس آبرو و بیپناهی ترجیح میدهد افتاده، مسکوت بماند.
خشونت میتواند کلامی و روانی باشد
توضیح رئیس مرکز توسعه، پیشگیری و درمان اعتیاد سازمان بهزیستی کشور به این ماجرا این است که برخی از زنان فکر میکنند خشونت یک مسئله عادی در زندگیشان است، این آسیب گریبانگیر بسیاری از زنان ایرانی است.
بسیاری فکر میکنند خشونت تنها شامل آسیبهای جسمی میشود درحالی که انواع خشونت جسمی، عاطفی و کلامی و روانی نیز در این دستهبندی قرار میگیرند. اما آنچه در کشور ما بیشتر رواج دارد و به چشم میآید خشونتهای شدید است درحالی که انواع دیگری از خشونت وجود دارد که معمولا خیلی مورد توجه قرار نمیگیرند، برای مثال خشونت عاطفی و کلامی نیز به همان اندازه مضر هستند و باید آنها را هم در بحث خشونت در نظر گرفت.
با مطرح شدن یکسری مباحث، آموزش به افراد از همان دوران کودکی و در مدارس بیشتر اهمیت مییابد. وقتی دختران و پسران در دوران نوجوانی و در آغاز شناخت از جنسیت خود و دیگری، مهارتهای زندگی و کنترل روحی و روانی را آموزش ببینند بهطور حتم آینده جامعه از حیث سلامت تضمین میشود.
معضلات و آسیبهای اجتماعی به حداقل ممکن کاهش مییابد اما سالها این نکته از چشم مسئولان مغفول مانده است و نتیجه این شده که در مواردی همچون خشونت، برخی زنان آن را میپذیرند و جزئی از زندگی خود میدانند.
موضوعی که براتیسده هم به آن اشاره میکند و میگوید: گاهی خشونتهای کلامی و عاطفی از جانب زنان پذیرفته شده است. نبود حمایت قانونی کارآمد یک سوی این ماجراست و پذیرش زنان نسبت به خشونت اعمال شده نیز، سوی دیگری از آن است. گاهی زنان فکر می کنند خشونت بخشی از زندگی است و به همین دلیل به دنبال مطرح کردن آن نیستند.
تا جایی که زنان ایران معمولا زمانی برای طرح شکایت از خشونت به مراجع قانونی مراجعه میکنند که خشونت جسمی شدیدی نسبت به آنها اعمال شده است. زنان گاهی خشونتهای جسمی ملایمتر را بخشی از زندگی روزمره و سرنوشتشان میدانند درحالی که انواع سرکوفتها، تحقیرها، مقایسه کردنها، تاکید بر نقایص، تمسخر یا اهانت کردن از جمله مصادیق خشونتهای کلامی است.
زنان حقوق خود را مطالبه کنند
به عقیده این روانشناس، برای واکنش مناسب در مقابل خشونت نمیتوان یک نسخه واحد ارائه کرد. اگر کسی بخواهد نسخهای بپیچد باید دقت کند ما در فرهنگی هستیم که در آن پذیرفته شده زنان باید در مقابل رفتارهای همسرشان سکوت کنند؛ چه این رفتارها درست باشد و چه نادرست نباید به بیرون درز کنند.
از سوی دیگر، پذیرش خشونت، تقصیر زنان نیست و ریشه فرهنگی دارد. براتیسده معتقد است: این اتفاق درست نیست و زنان باید خشونت را اعلام کنند و دستگاههای متولی که پیگیر خشونت هستد نیز باید به دنبال احقاق حقوق این زنان باشند. از سوی دیگر زنان در یک وضعیت متناقض قرار گرفتهاند از یک طرف جنبههای فرهنگی باعث شده خیلی از زنان تمایل نداشته باشند زندگیشان از هم بپاشد به همین دلیل سطح بالایی از خشونت را تحمل میکنند اما از طرف دیگر شرایط روز، رسانهها و فضای مجازی هم اعلام میکنند که آنان نباید سکوت
کنند.
با همه اینها، چالشی که در این میان وجود دارد این است که در جامعه ایران دو قطب وجود دارد؛ یکی از این دو قطب به آنها میگوید باز هم تحمل کن و زندگی خانوادگی را ادامه بده و دیگری هم مدعی است که زنها باید اعتراض کنند. این انتخاب هم از نظر روانشناسی آنها را به هم میریزد اما به نظر می رسد زنان باید کمک بخواهند و این کمک را از دستگاههای مربوطه مطالبه کنند.
- 17
- 4