از زمانی که چشممان به این دنیا باز میشود؛ با بوی خوش مادر احساس آرامش و با صدای پر صلابت پدر دلمان را قرص میکنیم. این احساس و آن صدا در دوران کودکی ما را قویتر و با اعتماد به نفستر میکند تا اینکه پدر و مادر تبدیل به سایههایی میشوند که میتوانیم تا زمانی که هستند حس غرور و حمایت و آرامش و قهرمانی را یکجا داشته باشیم. اما وقتی به جای بوی خوش مادر، افیون نفسمان را تنگ کند و به جای صلابت صدای پدر عجز و ناتوانی یک بیماری خانمانسوز در طنین صدایش رخ نمایی کند، دیگر از آن قهرمانان زندگی خبری نیست...
کودکان با والدین معتاد، همواره در آرزوی آرامشی هستند که جز در کتابهای داستان و فیلمهای سینمایی و حرفهای همکلاسیهایشان، هیچ گاه آن را تجربه نکردهاند و ممکن است این حسرت در نوجوانی و بزرگسالی با ارتکاب جرایمی چون قاچاق، جنایت، سرقت و... از سوی آنها خودنمایی کند. حتی اگر چنین رفتاری نیز از آنها سر نزند باز هم این فرزندان هیچ گاه حسرت و معنای واقعی سایه پدر و مادر را درک نخواهند کرد.حال در نظر داشته باشید که فرزندان بدون چتر حمایتی پدر و مادر باید تاوان اعتیاد و ندانم کاریهای والدینشان را نیز بپردازند. همانند آنچه برای ملیکای فلاورجانی رخ داد دختر ۵ سالهای که زیر شکنجههای یک مرد قاچاق فروش جان باخت. این کودک بیگناه قربانی بدهی پدر معتادش به یک مرد مواد فروش شد. اما سؤال این است که آیا جامعه برای کمک به کودکانی که در خانوادههایی با والدین معتاد زندگی میکنند برنامهای دارد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و فقط زمانی که کودکی قربانی شد به سراغ پروندهاش برویم؟ آیا بحران زندگی این کودکان با برنامهریزی و هدفمندی میتواند کنترل شود و خاتمه یابد؟!کودکانی که خانواده معتاد دارند هیچ گناهی مرتکب نشدهاند فقط تقدیرشان این گونه رقم خورده که باید در کودکی حسرت و در بزرگسالی عقدههای زیادی بر دوش بکشند اما میتوان با تدبیر و کمی احساس دلسوزی از فجایع آینده پیشگیری کرد.
مجید صفاری نیا روانشناس و رئیس انجمن روانشناسان اجتماعی ایران در باره این مسأله میگوید: آمار رسمی در ایران نشان میدهد که در حال حاضر ۲ میلیون معتاد قطعی در کشور وجود دارد و اگر جمعیت مصرفکنندگان تفننی را هم به این آمار اضافه کنیم این عدد به ۴ میلیون نفر میرسد. حال اگر میانگین تعداد هر خانوار را هم به طور متوسط ۴ نفر در نظر بگیریم نشان میدهد که حدود ۱۶ میلیون نفر در کشور با اعتیاد و تبعات آن درگیر هستند. اگر معتادان الکلی و قرصی را هم بخواهیم به این جمعیت بیفزاییم آنگاه به مراتب آمار بزرگتری خواهیم داشت.
وی در ادامه میافزاید: به هرحال مباحث مختلفی چون؛ فقر و مشکلات اجتماعی و فرهنگی باعث شده تا اعتیاد در کشور ما ریشه بدواند. اما هیچ گاه چارهای اساسی برای حل این معضل نداشتهایم و زمانی که لازم است تا فرزندان والدین معتاد را زیر نظر داشته باشیم، آنها را به حال خود رها کردهایم و وقتی هم مشکل یا خطری تلخ به جان شان بیفتد تازه میخواهیم دست به کار شویم. بهنظر میرسد که بهترین راهکار پیشگیری و خدمات مداخله در بحران است تا فرزندانی که والدین معتاد دارند قبل از هرگونه عارضهای نجات پیدا کنند.
صفاری نیا ضمن اشاره به بحث غربالگری کودکانی که در معرض خطر قرار دارند، میگوید: به اعتقاد من باید برنامهای داشته باشیم تا روی کودکانی که والدینشان صلاحیت نگهداری از آنها را ندارند نظارت و حمایت بیشتری انجام دهیم و بهترین راه غربالگری این کودکان است. فرزندان والدین معتاد و دارای مشکلات روانشناختی و همینطور کودکان حاشیه شهرها، کودکان پرخاشگر، کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، تک والد، کودکان تحت پوشش نهادهای حمایتی و کودکان کار از جمله افرادی هستند که باید در اولویت و هدف غربالگری ما قرار بگیرند.
این روانشناس خاطرنشان میکند: در دنیا برای کودکان از سنین پیش از دبستان برنامهها و آموزشهای کاربردی و اصولی در نظر میگیرند تا کودکان از همان دوره کودکی با معضل اعتیاد و مخاطرات آن برای خودشان آشنا شوند و در مقابل خطراتی که ممکن است خانواده معتاد یا افراد معتاد جامعه برایشان ایجاد کنند، آگاه بمانند. اما درکشور ما نه تنها برنامه و آموزشی برای پیش از دبستان در خصوص مهارتهای زندگی نداریم بلکه در دوران مدرسه هم مطلبی را به کودکانمان آموزش نمیدهیم و همین مسأله باعث میشود که نگرش کودکان در ایران کاملاً ناآشنا با معضلات اجتماعی باشد.
وی تأکید میکند: نگرش و افکار انسانها تا قبل از سنین مدرسه شکل میگیرد و وقتی ما به این مهم بیتوجهی میکنیم بسیاری از افراد درگیر معضلاتی میشوند که اگر در سنین کودکی با خطرات آن آشنا بودند، برحذر میشدند. در پرونده ملیکا و خواهر ۱۸ سالهاش که قربانی معامله مواد مخدر پدرشان با یک موادفروش شدند اگر آنها آگاهی لازم را داشتند و میدانستند که چگونه خودشان را از خطرات مصون بدارند، شاهد اتفاقات ناگوار اینچنینی نبودیم.
صفاری نیا در ادامه تصریح میکند: وقتی کودکی در خانوادهای معتاد متولد میشود تحت تأثیر شرایط اقتصادی و فکری خانواده مورد سوءاستفاده جنسی، فیزیکی، غفلت، کار اجباری و... قرار میگیرد و در شرایط خوب اقتصادی خانواده هم با مشکلات تحصیلی، تنزل در اعتماد به نفس و اضطراب و استرس روبهرو میشود. اما بواقع ما هیچ برنامه و چشماندازی برای برطرف شدن این معضل نداریم و برنامههای ما به هیچ عنوان متناسب با اتفاقات روز نیست. بهعنوان مثال من بهعنوان یک استاد دانشگاه و محقق که بسیاری از اتفاقات اجتماعی و روانشناختی جهان را مورد رصد و تحقیق قرار داده ام، بارها برنامههای بومی و اسلامی متناسب با وضعیت و فرهنگ کشورمان را تدوین کردهام اما هیچ گاه از طرح و برنامهام استقبال نشده است.
حتی در مورد پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر طرحی را به نهادهایی چون مبارزه با مواد مخدر، بهزیستی و شهرداری دادهام اما وقتی از آن استفاده نمیشود چرا باید دوباره طرحی را بنویسم و پیگیری کنم. ما در کشورمان روانشناسان و جامعه شناسان بزرگ و برجستهای داریم اما هیچکدام از مجموعههای ذیربط از آنها استفاده بهینه نمیکنند. ناهنجاریهای کودکان و مشکلاتی که باعث تاوان دادن آنها میشود بعدها و در سالهای آتی کل جامعه را تخریب میکند. بنابراین جا دارد که پیش از شکلگیری بحران مداخله جدی صورت دهیم.
تبلیغات به جای کار تخصصی
احمد علیپور روانشناس و رئیس جامعه روانشناسان سلامت نیز در خصوص این مسأله میگوید: بیتوجهی به مقوله اعتیاد و تبعات ناگوار آن در جامعه ما را هم بهعنوان یک پژوهشگر و روانشناس ناامید کرده و به درد مردم دچار شدهایم. اعتیاد یکی از بیماریهایی است که تنها خود فرد درگیر آن نیست و خانواده را هم به نابودی میکشاند و حالا در نظر بگیرید که فرد یا افراد معتاد، سرپرست و والدین کودکانی باشند که قرار است آینده ساز این مملکت باشند.
اما نتیجه این میشود که کودکان چنـــــــین خانوادههایی معــــــمولاً سرنوشت خــــــوبی را تجربه نمیکنند و غالباً در خوشبینانهترین حالــــــــــت به سرنوشت پدر و مادر و مرتبطان آنها یعنی فروشندگان مواد تبدیل میشوند و در بـــــــــدبینانهترین حالت جانی، قاتل و شرور خطرناک میشوند. حالا بماند که در دوران کودکی چقدر زندگی مشقت بار و مملو از خطرات و مشکلات را تجربه میکنند.
وی در ادامه ضمن اشاره به این موضوع که آیا جامعه تاکنون کاری برای مبارزه و پیشگیری از تداوم این بیماری داشته میافزاید: متأسفانه در جامعه ما هیچ مبارزهای برای ریشه کن کردن این بیماری وجود ندارد و دستگاههای مرتبط با این معضل مثل بهزیستی و مجموعههای موازی بیشتر از آنکه کار تخصصی انجام دهند کار تبلیغاتی میکنند.
بهعنوان مثال ما ستادی با نام ستاد مبارزه با مواد مخدر داریم که قرار است کارش مبارزه با معضل اعتیاد و مواد مخدر باشد اما آیا ارزیابی این ستاد از بدو تأسیس تاکنون مثبت بوده است؟! بیشک اگر مثبت بود نباید آمار خرید و فروش مواد مخدر و معتادان ما افزایش پیدا میکرد. ضمن اینکه مگر در کشورهای اروپایی که موفقیتهایی در زمینه مبارزه با مواد مخدر داشتهاند چنین ستادهایی وجود دارد؟! اگر هم یکی از ما روانشناسان و محققان بخواهیم طرحی را به این مجموعهها ارائه دهیم آنقدر بسته عمل میکنند تا منصرف شویم.
علیپور خاطرنشان میکند: مگر میشود معضل به این بزرگی را بدون حضور روانشناسان و جامعه شناسان حل و فصل کرد؟! اما دریغ از یکبار همکاری! ما باید به این مسأله جدی نگاه کنیم. فکر و نگرش کودکان در یک دوره خاص شکل میگیرد و اگر هم شکل گرفت دیگر تغییر آن کار دشواری است اما ما کودکان بسیاری را در کشورمان داریم که به خاطر داشتن خانوادههای آلوده و معتاد بدبخت میشوند و کسی هم از آنها خبر ندارد و گاهی بهخاطر مرگ و واقعه ناگوار خبر یکی از آنها رسانهای میشود و ما هم آن را میشنویم.
رئیس جامعه روانشناسان سلامت ایران در پاسخ به این سؤال که نهادهای مسئول در مقابل چنین خانوادههایی چه رویکردی
باید در پیش بگیرند تأکید میکند: همان طوری که برای رانندگی داشتن گواهینامه از الزامات است، داشتن فرزند هم نیازمند الزاماتی است که باید والدین داشته باشند. اما واقعاً در کشور ما کسی بهدنبال این الزامات است؟! فقط فرزندآوری ملاک است و در خصوص مسائل مربوط به بعد از تولد هم هیچ توجهی نمیشود. این درحالی است که در کشورهای پیشرفته حتماً صلاحیت والدین مورد ارزیابی قرار میگیرد و در صورت نبود صلاحیت والدین فرزندان را زیر چتر حمایتی دولت میبرند.
در حال حاضر برای پیشگیری از بروز مسائل مربوط به کودکان، اورژانس اجتماعی وجود دارد اما این مجموعه زمانی وارد عمل میشود که کار از کار گذشته و اتفاقی که نباید افتاده است. اما هیچ گاه به فکر تأسیس و راهاندازی مجموعهای نبودهایم که پیش از بحران و بروز اتفاقات ورود کند و مانع بروز حوادث تلخ شود.
این روانشناس درخصوص راههای برون رفت از این معضل میگوید: در رابطه با این مسأله باید بگویم ما تا زمانی که در کشورمان با تصمیمات اشتباه و بیبرنامه پیش برویم، تولیدکننده معتاد میمانیم و روز به روز هم بر تعداد این افراد بیمار افزوده میشود. هرچقدر هم تلاش کنیم تا معتادان را دستگیر کنیم تعداد بیشتری پدید میآیند. این در حالی است که اگر بتوانیم جلوی کارخانه تولید معتاد را بگیریم، بسیاری از معضلات مرتبط حل میشود. بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی سلامت یک فرد حاصل دو مسأله فیزیکی و روانی است اما در کشور ما تنها به سلامت فیزیکی اهمیت میدهند و مسائل روانی را جدی نمیگیرند حال آنکه مسبب بسیاری از بیماریهای فیزیکی، مسائل روحی - روانی است.
- 9
- 5