سوز سرمای زمستان را با جان و تنش از همین حالا لمس می کند. هوای آلوده را با عمق ریههایش و خماری را با مغز استخوانش زیست میکند. خماری و سرما و گرسنگی مدام ترکیب وهشتناکی است. براساس آمارهای ارئه شده تنها در تهران ۱۵هزار بیخانمان زندگی میکند. این در حالی است که بر اساس گفته مسئولان گرمخانههای تهران فقط گنجایش۳۰۰۰ نفر برای پذیریش بیخانمان ها را دارد. بحث ساماندهی بیخانمانها مسئله دیروز و امروز پایتخت نیست. سالهاست که این معضل در تهران و کلانشهرهای دیگر نیز وجود دارد و همواره کسانی هستند که بنا به دلایل گوناگون مجبورند شب را تا صبح در مکان های عمومی مثلا پارک ها، خیابان ها و ... به صبح برسانند.
۱۸ آذر امسال حجت الله غلامعلی؛ معاون فرهنگی اجتماعی مرکز مطالعات سازمان شهرداری کشور از آخرین آمار کارتن خوابها در کشور اظهار بیاطلاعی و دلیل آن را مهاجرت عنوان کرد.
همچنین در روزهای گذشته رئیس سازمان رفاه و خدمات اجتماعی شهرداری تهران گفت: ظرفیت گرمخانهها حدود ۳۰۰۰ نفر است و باید در هر منطقه تهران حداقل دو گرمخانه ایجاد شود.
روز ۲۱ آذر نجم الدین محمدی رئیس سازمان رفاه و خدمات اجتماعی شهرداری تهران در نشست خبری که در حاشیه بازدید از گرمخانه «خاوران» انجام شد، گفت: ۳۵ گشت سازمان خدمات به صورت شبانهروزی در سطح شهر تردد میکنند و نسبت به جذب کارتن خوابها اقدام میکنند.
وی با بیان این که باید در هر منطقه حداقل دو گرمخانه ایجاد شود، گفت: باید ظرفیت گرمخانهها به ۱۵۰ نفر برسد و تعداد گرمخانهها افزایش یابد تا بتوانیم سرویسدهی بهتری به کارتن خوابها داشته باشیم.
همچنین زهرا نژاد بهرام؛ عضو هیئت رئیسه شورای شهر تهران نیز در این زمینه به قدس آنلاین گفت: در حال حاضرحضور ذهن ندارم که آیا ردیف بودجه مستقلی برای ساماندهی کارتن خوابها در بودجه امسال شهرداری تعریف شده است یا خیر، اما شهرداری برای اسکان بیخانمانها بهویژه در شبهای سرد تمام تلاشش را میکند. آنچه از مجموع سخنان مسئولان در این باره بر میآید این است که احتمالا۱۲۰۰۰ بیخانمان تهرانی امسال زمستان سختی در پیش دارند.
در همین رابطه خبرنگار همدلی تلاش کرد تا در کنار سخنان مسئولان، روایت چند تن از بیخانمانها را درباره گذران زندگیشان در فصل سرد بشنود و بنویسد.
هوا سرد است و طبق گفته سازمان هواشناسی از فردا قرار است ۷ درجه سرد تر هم بشود. هر روز که از سرکار به خانه میروم و از خانه به سرکار، میبینمشان. اما حالا که میخواهم آنها را بیابم، پیدایشان نمیکنم. چند روز پیش در خیابان ولیعصر، یک بیخانمان دقیقا جلوی درب ورودی یک بانک از سوز سرما خودش را لای پتویش بسته بندی کرده بود؛ تناقضی عیان! این مواجهه، نقطه آغازی شد برای بیشتر دیدن آنها.
میخواهم سری به میدان عشرت آباد بزنم، یکی از پاتوقهای معتادین بیخانمان. بااینحال ترجیح میدهم پیش از پریدن سر موضوع اصلی (یعنی همان گفت وگو با بی خانمانها)، برای شما مخاطب گرامی اتفاقی را شرح دهم که به طرز جالبی مقدمه ای شد بر این گزارش میدانی. قبل از آن که به عشرت آباد بروم بر سر راهم تصمیم گرفتم تا سری به خانه هنرمندان بزنم. این پارک پاتوقی است برای دانشجویان، دختران و پسران عمدتا سرمایهدارکه معمولا برای دیدن تئاتر در تالار ایرانشهر آنجا گرد هم میآیند.
درنزدیکی من و کمی آن سوتر، چند دختر و پسر جوان روی نیمکتی نشسته اند؛ حرفهایشان توجهم را جلب میکند. آنها راجع به جلیقهزردها حرف میزدند و اینکه احتمالا این جنبش همانند جنبش می ۶۷ به جنبشی جهانی بدل خواهد شد و خلاصه اینکه احتمالا سقوط نظام سرمایه آغاز شده است و ... احتمالا آنها تمایلات چپگرایانه دارند بااینهمه این جوانان که از برو رویشان معلوم بود که جایگاه طبقاتی شان احتمالا طبقه متوسط رو به بالا است، تضاد عجیبی را حمل میکنند؛
اینکه کت پوست سموری و کفش مارک بپوشی و سیگار بهمن بکشی و از تعلقات چپگرایانه برابری خواهانه بگویی تصویری است که این روزها به وفور در پارک ها، کافهها، سالنهای تئاتر و گالریها دیده می شود! بااینهمه احتمالا آنچه باعث میشود این قشر فرهیخته هیچ گاه با مصداق ایدههایی که راجع به آن نظریهپردازی می کنند مواجه نشوند، جایگاه طبقاتیشان باشد!
کمی هوا تاریکتر شده است. میدان عشرت آباد و در خیابان خواجه نصیر چند بیخانمان را مییابم. علی یکی از این بیخانمانها و به شیشه و هرویین اعتیاد دارد. یک فندک اتمی و زورق در دست دارد. او میگوید ترکیب شیشه و هرویین کک ما فقرا است و با پوزخندی شروع می کند به کشیدن.
از او میپرسم که آیا از مهمانخانههای شهرداری اطلاع دارد و در چند روز گذشته گشت های سازمان خدمات از او خواستهاند که به این گرمخانه ها برود؛ جواب میدهد: اعتمادی به آنها ندارم و میترسم به جای گرمخانه مرا به بازداشتگاه بفرستند! می گویند می فرستیمتان کمپ بعد می فرستند یک جایی که آدم را از همه چیز پشیمان می کنند. یعنی اگر یک معتادی بخواهد، ترک کند و یک بار به این کمپها برود دیگر خیال ترک از سرش میافتد. در حالی دود بعدی را می گیرد به من هم تعارفی می زند و بی آنکه منتظر واکنش من بماند دود بعدی را می گیرد.
از او میپرسم کارش چیست؛ می گوید: در کار جمع آوری زباله است. جمع آوری زباله برای بازیافتیها شغل بسیاری از ما کارتنخوابهاست. میپرسم شبها را در این هوای سرد کجا سپری میکند میگوید گربهها کجا میخوابند و قهقهه سر می دهد. «زیر پل ها توی دستشویی ها اگه دراشون قفل نباشه، بعضی وقتا هم توی جوب اگه باد بیاد» خیلی از دوستانم در چند سال گذشته از سرما جانشان را از دست دادهاند.
به او می گویم یکی از مسئولین برای امسال وعده داده که اتوبوس هایی را برای اسکان شما در فصل سرد تدارک می بیند که با این پاسخ مواجه میشوم: خیلی این حرف ها را جدی نگیر. اصلا ما را آدم حساب نمی کنند. مرا فقط مامورها میشناسند!
رحمان کارتنخواب دیگری است که از روستاهای آذربایجان غربی به تهران آمده و به دلیل اعتیاد از سوی خانواده و آشنایانش به کلی طرد شده است. میگوید ۷ سال است که کارتنخواب است و روزی یک وعده غذا می خورد. «بعضی وقتا که یه تکه نون باگت تازه گیرم میاد ساعتها نمی خورمش و در حالی که دو تیکه اش کردم و گذاشتمش توی دو تا جیبم با دستام فقط لمسش می کنم و بعد خیال می کنم که چهجوری اون تیکه های خوشمزه نون رو می خورم. بعد در چشمانم زل می زند و می گوید ما اینجوری سیر می شیم داداش تو چهجوری می شی؟! این جمله را که می گوید مکثی میکند بعد رو به دوستش علی میگوید آخه تو بگو این حرفا یعنی چی و با هم می خندند!
با علی، دودی میگیرد و بعد شروع میکند از توی کوله پشتی کهنه و پاره پاره اش، یک سری خرت و پرت در میآورد. می گوید میخواهد اینها را ببرد بازار امام حسین بفروشد. منظورش از بازار امام حسین احتمالا همان بازار و پاتوق معتادان میدان امام حسین است. از او میپرسم چگونه شبها را سپری میکند می گوید: جاهای مختلف، ولی الان که سرد شده شبها را در بی آرتیها سر می کنم.
شبها با بی آرتی می رویم میدان آزادی و بر میگردیم تهران پارس! وقتی به ایستگاه آخر می رسیم با هوار راننده از چرت مرغوب بیرون می آیم و بعد خط را دوباره عوض می کنیم. آن طور که رحمان می گوید آنها برای فرار از سرما همه طول شب را با بیآرتی از شرق تهران به سمت غرب یعنی ته خط می روند و از نو مسیر رفته را بازمیگردند!
- 11
- 6