به باور بسیاری از صاحبنظران، شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روز کشور عامل عمده نبود انگیزه، امید و حس شادی در میان اقشار مختلف جامعه خصوصا جوانان است. اما آیا نبود حس شادی و طراوت در جوانان کشور که در آینده، میراثبر کاشتههای امروز ما خواهند بود، زنگ خطر را در خصوص معضلات آتی برای ما به صدا در نمیآورد؟ دکتر مصطفی اقلیما در گفتوگو با همدلی از علل و عوامل فقدان شادی در میان جوانان سخن میگوید که در ادامه میخوانید.
به باور شما امروزه چرا شادی جوانان به خیابانگردی و تفریحاتی از این دست تنزل پیدا کرده است؟
شما اصلا میتوانید محلی را پیدا کنید که جوانها در آن شاد و آزاد باشند؟ در خانه خودشان که باشند با پدر و مادر مشکل دارند، خانه دوستانشان بروند خانواده آنها اجازه نمیدهد، پارک بروند گرفتار میشوند، در خیابان هم بخواهند آزاد باشند با برخورد نیروی انتظامی مواجه میشوند، چه کار باید بکنند؟ فقط باید در ماشین بنشینند و در خیابانها دور بزنند. ما هیچ راهی برای شادی جوانان نداریم، نه کار داریم که به او امید و انگیزه بدهیم و نه آیندهای برای او باقی گذاشتهایم، در دانشگاه هم که مدام به جوان ایراد میگیریم، حراست اذیت میکند، در خوابگاه دانشجو را با مشکلات زیادی مواجه میکنیم و نظایر آن که همه به خوبی در جامعه شاهد آن هستیم. ما جوان را از همه نظر تحت فشار قرار دادهایم، این جوان دیگر کجا حس شادی پیدا میکند؟ پدر خانواده بیکار میشود هزینه زندگی جوان را ندارد بدهد، جوان میخواهد با دوستانش بیرون برود و یک خوراکی ساده بخورد، پولش را از کجا باید بیاورد؟ پدر یک جوان مگر چقدر درآمد دارد که خرج تفریح جوانش بکند؟ یک کارمند به طور متوسط ۳ میلیون تومان در ماه درآمد دارد که حداقل نیمی از آن خرج کرایه خانه میشود و مابقی آن به هزینه مواد غذایی میرسد که قیمتش به صورت سرسامآور بالا رفته، چیزی باقی نمیماند که بخواهد در جایی دیگر هزینه کند، حتی پول لباس هم ندارد که به جوانش بدهد.
شما زمانی میتوانید شاد باشید که حداقل نیازهای زندگیتان برطرف شود. حداقل یک مسکن متوسط با درآمدی معقول داشته باشید تا هزینه زندگیتان تامین شود. امسال را که با پارسال مقایسه میکنیم میبینیم، مردم کشور ما حداقل بالای ۳۰درصد فقیرتر شدهاند، ۱۴ تا ۱۵درصد حقوقها را افزایش دادهاند، از آن طرف ۶۰ تا ۷۰درصد افزایش قیمت داشتهایم. همه چیز را چند برابر گران کردهایم، از مواد غذایی گرفته تا پول آب و برق. مگر ما چقدر به یک کارمند دادهایم که این میزان از او انتظار داشته باشیم. آن وقت شما در این شرایط چرا فکر میکنید که من یا جوانم باید شاد باشد؟ کسی که از صبح تا شب دو شیفت کار میکند، چه پدر، چه فرزند، دیگر چیزی برایش نمیماند، بدتر اینکه کاری که میکند مورد علاقهاش نیست، هر کاری که بگویند میکند و این به او فشار میآورد. جوان دوست دارد استخر برود یا فوتبال بازی کند، ولی پول استخر یا زمین بازی ندارد، چطور باید شاد باشد؟ مگر پدر خانواده چقدر میتواند به جوانش پول تو جیبی بدهد؟ جوان تفریح میخواهد، آزادی میخواهد، امکانات میخواهد، ولی نمیتواند تهیه کند، تنها شادیاش این است که در خیابان تفریح کند، تازه آن هم در صورتی که یکی از دوستانش ماشین داشته باشد تا با همدیگر قدری در خیابان تفریح کنند.
پس وقتی از شادی جوان حرف میزنیم نمیتوانیم این روحیه را تنها از او انتظار داشته باشیم، در واقع، پایه و اساس شادی در خانواده است. ناراحتی و عصبانیت خانواده به فرزند هم منتقل میشود، نگرانی معلم مدرسه یا استاد دانشگاه به جوان هم تسری مییابد، حس ناامنی مردم هم در خیابان، جوان ر اذیت میکند. جوان در این صورت چطور و کجا میخواهد شاد باشد؟
پس مسائل اقتصادی، عامل اصلی نبود احساس شادی در جوانان است.
وجود زیرساختهای اصلی اقتصادی از جمله این عوامل است که متاسفانه امروز در قالب عدم امنیت شغلی، گرانی مسکن و نظایر آن نمود پیدا کرده است، اما عامل مهم دیگر، عدم امنیت اجتماعی است. جوان کجا برود که اذیتش نکنند؟ یک زمان کشیدن قلیان رواج پیدا کرده بود و آزادانه در قهوهخانهها انجام میگرفت، که جوان را معتاد هم کرده بودند، در آنجا را هم بستهاند، شما جایی را نشان من بدهید که جوان بتواند برود آنجا و با هزینه کم تفریح کند، جایی نیست، جایی هم بخواهد برود هزینه حمل و نقل دارد، این را از کجا میخواهد بدهد؟ میدانید پدران چند خانواده از کار بیکار شدهاند؟ میدانید بودجه پدر خانوادهها دیگر کفاف هزینههای جاری زندگی را نمیدهد؟ در این میان دیگر چه انگیزهای برای جوان باقی میماند؟ بنابراین وقتی زیرسخت اقتصادی و اجتماعی لازم در جامعه وجود نداشته باشد فرد قادر به شادی نیست.
جوان برای تفریح بیرون هم که بیاید با برخوردهای مختلف قهری مواجه است.
اگر چهار پنج نفر جوان با هم بیرون بیایند و بخندند، ببینید نیروی انتظامی چه برخوردی با آنها میکند. امروزه هیچ جایی برای آرامش باقی نمانده، فقط میگویند فرد باید احساس شادی کند، شادی حسی است که با بیپولی امروز در جامعه بهدست نمیآید. عادت کردهایم بگوییم امنیت در کشورمان زیاد و خیابانها پر از ماموران نیروی انتظامی است، ولی شما احساس امنیت نمیکنید و این بسیار منفی است. من وقتی ماشین دارم و آن را با وجود بیمه و چندین قفل جلوی خانه در خیابان پارک میکنم، از شب تا صبح چند بار به آن سر میزنم تا خیالم راحت شود که کسی آن را ندزدیده، چون میدانم اگر ماشین من سرقت شود، دیگر پیدایش نمیکنم، این مفهوم یعنی احساس امنیت وجود ندارد. من اگر بخواهم شاد باشم باید احساس شادی کنم، احساس شادی به آرامش من در مدرسه، دانشگاه، محل کار، جامعه، نحوه برخورد مردم، و وضعیت پدر و مادر بر میگردد.
وقتی پدر و مادر یک خانواده بر سر مشکلاتشان صبح تا شب دعوا میکند، شما به عنوان جوان میتوانید خوشحال باشید؟ تا زمانی که زیرساختها را درست نکنیم و آرامش و امنیت را به مردم ندهیم، هیچ چیز درست نخواهد شد. فرد باید بداند درس که میخواند به کجا میرسد، الان هر کس لیسانس میگیرد، در ادامه سریع دنبال فوق لیسانس و دکتری میرود، اما باز میبیند جایی ندارد برود. دولت میگوید ما استخدام میکنیم، کدام استخدام؟ در سال ۵۰ هزار نفر استخدام نمیکند، آن وقت سالانه یک میلیون نفر فارغالتحصیل لیسانس وارد بازار کار میشوند، اینها کجا میخواهند جذب شوند؟
کارخانهها که بسته شده، بخش خصوصی هم که کار نمیکند و روزبهروز کوچکتر میشود، کارگران و کارکنان را هم روزبهروز بیشتر اخراج میکنند. تا زمانی که کار تولید نکنیم هیچ دستاورد اجتماعی و اقتصادی نخواهیم داشت.
با وجود این همه بحران، باز راههای شادی بر مردم بسته شده است تا فرد حتی نتواند احساسات منفی خود را بیرون بریزد.
امروزه فقط شادی کاذب میان جوانها وجود دارد، با این تصور که حالا امروزمان را به شکلی بگذرانیم تا بعد ببینیم چه میشود. آن وقت هم که میخواهیم شادی کاذب کنیم اذیتمان میکنند و جامعه و نیروی انتظامی و ...، هزار مشکل برایمان به وجود میآورند. ما جوانی را از جوانها گرفتهایم.
وقتی بچههای کوچک از سطلهای زباله، کارتن و پلاستیک جمع میکنند تا بفروشند، دیگر چه امیدی میتوان به روحیه این کودک در آینده داشت؟ به مراکز تفکیک زباله دقت کنید، همه بچههای ۱۰ تا ۱۲ساله هستند که آنجا کار میکنند. امروز (۱۲ژوئن برابر با ۲۲خرداد)روز کودک است، جالب است که شهرداری میگوید ما معضل کودکان کار در جامعه نداریم. این فضا، طلاق و آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهد، در نتیجه افراد ممکن است دست به بزهکاری و روسپیگری و هزار جرم و جنایت دیگر بزنند، آن وقت ما دنبال شادی میگردیم، اول بگذارید ببینیم اینها اصلا نان دارند بخورند، بعد برویم دنبال شادیشان.
و این نبود حس شادی، ناراحتی روحی یک نسل را به دنبال خواهد داشت.
اینها مسئله اجتماعی است و نه ناراحتی روحی، با مسئولین که صحبت میکنیم میگویند جوانها افسردگی دارند، در حالی که نه، جوانان افسرده نیستند، اینها مسئله دارند، اگر به جوان کار بدهید حالت دلمردگیاش از بین میرود. اگر جایی برای تفریح آزاد داشته باشد، خوشحال و دلشاد خواهد شد. مسئله عواملی است که در جامعه به وجود میآید، اگر مسئله حل شود دیگر مشکلی در جامعه وجود نخواهد داشت. این معضلات با قرص آرامبخش هم درمان نمیشود، چون مشکل به صورت واقعی حل نشده است. زمانی مردم میتوانند شاد باشند و شادی کنند که بدانند عاقبت بعد از کار یا تحصیل به کجا میرسند، چون بدون تامین امید برای آینده نمیتوان شادی کرد. فکر میکنید چرا ۲۵درصد از دانشآموزان ما بعد از دیپلم تحصیل را رها میکنند؟ چون میدانند تحصیل نتیجهای برایشان به دنبال نخواهد داشت. اگر میخواهیم جوانان شاد باشند، باید اول شادی را در سطح جامعه ایجاد و ترویج کنیم.
در این مسیر، نخست باید سیاستهای اجتماعیمان درست شود. امنیت شغلی یکی از چیزهایی است که مرا شاد میکند، ولی ما برای هیچکس خصوصا در دستگاههای دولتی امنیت شغلی باقی نگذاشتهایم. فرد با عدم احساس امنیت شغلی چگونه میتواند شاد باشد؟ ما امنیت را از همه گرفتهایم، تا خود دستگاه و سیستم، امنیت را به افراد ندهد به هیچجا نخواهیم رسید. مهمتر از همه یادتان باشد تا وقتی پدر خانواده شاد نباشد جوان هم شاد نخواهد بود.
- 23
- 4
کاربر مهمان
۱۳۹۸/۳/۲۵ - ۱۵:۴۱
Permalink