سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۰۸:۴۲ - ۰۵ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۰۳۰۶
سایر حوزه های اجتماعی

پای صحبت های برادر یکی از آتش‌نشان‌های مفقود‌شده

مهسا دختر ۴ ساله محسن روحانی آتش نشان گرفتار در پلاسکو چه می گوید

اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه,مهسا دختر 4 ساله محسن روحانی
برادر محسن روحانی از آتش‌نشان‌های مفقود شده در حادثه پلاسکو گفت:‌ هر چه تقدیر باشد همان می‌شود، دست ما نیست خدا خودش باید درست کند باید معجزه اتفاق بیفتد تا همه‌چیز درست شود.

به گزارش جام جم آنلاین ، تمام ایستگاه‌های آتش‌نشانی تهران سیاهپوش است. حجله‌ها، ایستگاه‌ها را غرق نور و چراغ کرده‌اند و عکس آتش‌نشان‌ها را روی میز گذاشته‌اند. هیچ کدام مرگ رفیق را باور ندارند. ته دل‌شان پر از امید است. امید روزی که تلفن یکی‌شان زنگ بخورد و کسی آن طرف خط بگوید: زنده اس... زنده‌اس... هیچ کدام لب به حلوا و خرمای گردویی نمی‌زنند و غصه می‌خورند.

 

هر کدام در گوشه‌ای ایستاده یا نشسته‌اند و بی‌حرف به کارهای‌شان می‌رسند. تعداد آتش‌نشان‌های مفقود شده در ایستگاه حسن آباد ٣ نفر است. از همه ایستگاه‌ها بیشتر. جلوی ایستگاه شلوغ است. مردم یکی‌یکی می‌آیند و سلام می‌کنند و هنوز تسلیت نگفته بغض‌شان می‌ترکد و شروع می‌کنند به اشک ریختن.

 

هیچ کدام نمی‌تواند جمله‌اش را تمام کند. آتش‌نشان‌ها همراه‌شان می‌شوند و تشکر می‌کنند. میثم روحانی، برادر محسن روحانی آتش‌نشانی که در آتش‌سوزی پلاسکو مفقود شد یکشنبه شب همراه با پدر و مادر و دو برادرش از تالش به تهران آمده. چهره‌اش آنقدر شبیه به برادرش است که آتش‌نشان‌ها همین که او را از دور می‌بینند جلو می‌آیند و او را در آغوش می‌کشند و اشک می‌ریزند. حرفی ندارند. شاید قرار است یک دقیقه دیگر، یک ساعت دیگر، یک شب دیگر انتظار تمام شود و مفقود شده‌ها را از زیر پشته‌های آهن بیرون بیاورند.

میثم برادر محسن روحانی درباره این اتفاق با «اعتماد» صحبت کرد.

 

آخرین تماس شما و خانواده‌اش با‌ او چه ساعتی بود؟

قبل از ساعت ٤ صبح. بعد از آن هر چه با او تماس گرفتیم جواب تلفنش را نداد. از خانمش و دوستانش که پرس و جو کردم گفتند به پلاسکو اعزام شده و جواب تلفنش را نمی‌دهد.

 

از دیشب که به تهران آمدید برای پیگیری موضوع به پلاسکو هم رفتید؟

من در تالش آتش‌نشان هستم. امروز صبح (دیروز) با دوتا از برادرهایم به پلاسکو رفتم و کارت آتش‌نشانی‌ام را نشان دادم اما من را راه ندادند. اصلا قبول نکردند وارد آنجا شوم. گفتند خودشان هر خبری بود با تلفن به ما می‌دهند.

 

همسر برادرتان چطور از ماجرا باخبر شد و الان چه حالی دارد؟

خبر آتش‌سوزی پلاسکو همان روز همه‌جا پیچید و آنها هم خبردار شدند و آمدند جلوی پلاسکو. همسر برادرم منتظر است. راستش هنوز هیچ کس نمی‌داند محسن به خانه می‌آید یا نه. برادرم یک دختر ٤ ساله دارد که اسمش مهساست. دیروز عصری خیلی بی‌تابی پدرش را می‌کرد. هی‌صدایش می‌کرد و می‌گفت بابام کجاست؟ بچه‌های این دوره و زمانه باهوش هستند و همه‌چیز را خیلی خوب متوجه می‌شوند. می‌دانم که فهمیده بود. نگرانی و بی‌تابی بقیه را می‌دید و برای خودش گوشه‌ای می‌نشست و گریه می‌کرد. اما هر چه تقدیر باشد همان می‌شود. دست ما نیست خدا خودش باید درست کند. باید معجزه اتفاق بیفتد تا همه‌چیز درست شود.

 

چه شد که شما دو برادر شغل آتش‌نشانی را انتخاب کردید؟

ما اصالتا تالشی هستیم. پدرم در تالش آتش‌نشان بود و ما هم شغلش را ادامه دادیم. برادرم هم با من در بخش ایمنی و بهداشت آتش‌نشانی تالش کار می‌کرد. تا اینکه ازدواج کرد و تصمیم گرفت به تهران بیاید. روزهای اول آمدنش به تهران بود به ما زنگ زد و با خوشحالی گفت در روزنامه دیده که شهرداری برای سازمان آتش‌نشانی نیرو می‌گیرد. برادرم فیزیک بدنی‌اش خوب بود. به خاطر همین خیلی زود استخدامش کردند.

 

آخرین خاطره‌ای که از او دارید چه بود؟

من و برادرم هر دو آتش‌نشان هستیم. اما معمولا حریق‌هایی که در شهرستان اتفاق می‌افتد نسبت به تهران خیلی کمتر است. خطراتی که او در ماموریت‌های تهران با آن مواجه می‌شد خیلی بیشتر از شهرستان است. از آنجا که خاطرات کاری ما همیشه با خطر همراه است سعی می‌کنیم خانواده‌های‌مان کمتر بدانند تا آرامش بیشتری داشته باشند. ما در جمع‌های خانوادگی سعی می‌کنیم شاد باشیم تا خانواده‌های‌مان هم با ما شاد باشند؛ سختی‌ها و خطرهای کارمان آنها را اذیت نکند. ما اگر در خانه‌های‌مان هم از کار صحبت کنیم دیگر روح و روانی برای زندگی برای‌مان نمی‌ماند.

 

نمی‌توانم توی خانه بنشینم و آرام بگیرم

میثم روحانی لباس سیاه پوشیده و از گوشه ایستگاه تکان نمی‌خورد. یکی از آشنایان قدیمی‌شان که آتش‌نشان‌ها را هم می‌شناسد به او دلداری می‌دهد و دستش را می‌گیرد و می‌گوید که به خانه برود. می‌گوید که ایستادن در ایستگاه دردی را درمان نمی‌کند. می‌گوید که آتش‌نشان‌های توی پلاسکو شماره‌شان را دارند و دو ساعت به دو ساعت همه خبرها را می‌دهد. می‌گوید که اگر خبری شود با هم به پلاسکو می‌روند. اما میثم گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست. لحظه‌ای چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و بغض می‌کند. بعد لبخند می‌زند. غوغای توی دلش به چشم‌هایش ریخته و همه این را می‌بینند. می‌گوید: «من خودم آتش‌نشان هستم و همه‌چیز را می‌دانم. درست است تسلی خاطر اینجا نیست. اما من نمی‌توانم توی خانه بنشینم و آرام بگیرم.»

 

روایت دوم: شادی پیرمرد

در ایستگاه امام حسین عکس بزرگی از بهنام میرزاخانی را به دیوار چسبانده‌اند. او تنها آتش‌نشانی است که در این ایستگاه فوت شده و خانواده‌اش هم خبر دارند. اینجا هم مردم یکی یکی با دسته‌های گل و شمع می‌آیند و ابراز همدردی می‌کنند. میان مردم پیرمردی با عصا، پریشان و مضطرب که پالتوی بلند کرم رنگ پوشیده وارد ایستگاه می‌شود و به اتاق نگهبانی می‌رود. خمیدگی پشتش قدش را کوتاه نشان می‌دهد. سرش را بالا می‌آورد و با چشم‌های پریشان از ماموران آتش‌نشانی با اضطراب و استرس و صدای لرزان می‌پرسد؟ «بهنوش، بهنوش اینجاست؟ دو روزه بهش زنگ می‌زنیم جواب نمی‌ده. من عموش هستم.»

ماموران می‌گویند «ما بهنوش نداریم.»

 

پیرمرد دوباره تکرار می‌کند «بهروز.»

 

یکی از مامورها بهروز را زودتر از بقیه می‌شنود و می‌گوید: «بهروز را می‌گه. آره حاج آقا بهروز حالش خوبه. سر کاره نتونسته بهتون زنگ بزنه.»

 

صورت پیرمرد غرق خنده می‌شود. انگار که دنیا را به او داده‌اند. می‌گوید: «زنده‌اس؛ زنده اس.» چند بار سرش را تکان می‌دهد و سرش را رو به آسمان می‌گیرد و می‌گوید: «خدایا شکرت» عصایش را به زمین می‌زند و بلند می‌شود که برود. مامورها از او می‌خواهند کنارشان بنشیند و چای بخورد اما پیرمرد می‌خواهد برود.

 

مامورها می‌خواهند او را برسانند. اما پیرمرد می‌گوید که خانه‌اش نزدیک است و زود می‌رسد. اصرارهای ماموران جواب نمی‌دهد و پیرمرد شاد و خوشحال پیاده‌روی خیابان امام حسین را پیش می‌گیرد و می‌رود.

 

 

 

 

  • 12
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش